خاطرات شهر شوش دانیال نبی (ع)



عطاری ها:شوش جدید که با ورود کاوشگران شکل گرفت به خدمات فراوانی نیاز داشت.بدون شک بهداشت و درمان یکی از مهم ترین موارد آن بود.تا آنجایی که مطالعات ما اجازه می دهد می توان ادعا کرد که مسئولین باستان شناسی خصوصا گیرشمن در این راه پیش قدم بود.او که اطلاعات بهداشتی خود را با مراجعه به کتاب های مختلف می گرفت قادر بود که به مردم کمک کند.بنابراین می بایست در این راه او را شخصی خدمتگزار نامید.


در زمینه ی درمان و تامین داروهای مورد نظر می توان به تاریخچه ی انواع حوادث نیز اشاره کرد.به طور مثال انواع عقرب گزیدگی یا نیش های مار که معمولا زیاد اتفاق می افتاد قابل اشاره است.در مواردی از قول بزرگان دیروز و مدفون شده های امروز مرحوم حاج عبدالحسین دانیالی اولین کسی بود که بر این کار تسلط داشت و مارگزیدگان را درمان می کرد.

حاج عبدالحسین دانیالی که موسس اولین داروخانه ی شوش است از هر دو روش عطاری و دارویی استفاده می کرد.انواع درختچه های کوچک و نیز بوته های موجود در شوش قابل استفاده بودند.به طور مثال برای رفع حساسیت های پوستی درختچه ای وجود داشت که به زبان محلی قلبلب گفته می شد و شیره ای سفید رنگ داشت.

عطاری ها در شوش را می توان به سه نفر مربوط دانت ضمن اینکه مابقی افراد بدون داشتن مکانی خاص از داروهای محلی استفاده می کردند.اولین آن ها مرحوم دانیالی بود که شرح آن گذشت.البته ایشان در موارد بسیاری به مردم قدیم شوش خدمت کرد و باید نام او گرامی داشته شود و من در یک مورد حتی در کتب خارجی از قول یک آلمانی مشاهده کردم که نام ایشان را ذکر کرده اند.

دومین نفر که در این مورد اقدام کرد مرحوم حاج عبدالنبی زربخش بود.او را باید اولین مغازه ی خاص عطاری نامید زیرا دانیالی از هر دو شکل سنتی و غیر سنتی استفاده می کرد.مغازه ی او روبروی مسجد جامع و بالاتر از بانک ملی مرکزی بود.توضیحات او برای مردم قابل قبول بود.او که از مهاجرین دزفول بود و به دلیل درگیری با دولت به شوش نقل مکان کرده بود تا نزدیکی پایان عمر در شوش ماند و انواع خدمات را انجام داد.جالب این است که وی در مشارکت های مردمی همیشه در کنار مرحوم دانیالی بود.

من شخصا این مغازه را به یاد ندارم.بنابراین می توان گفت که وی قبل از سال چهل و هشت چنین فعالیتی داشته است.با توجه به گفته های مردم آن زمان تنها مغازه عطاری بود. او توضیحات را کامل می داد.او اجناس خود را از دزفول حمل می کرد و در قوطی های خاص جا می داد.آن طور که گفته می شود وی با کاغذ و نخ مخصوص نسخه ها را می پیچید.البته بعضی از خانم های آن زمان مشتری خاص او بودند زیرا حنا و گل سرشور استفاده می کردند.

از دیگر مواردی که می توان به آن اشاره نمود استفاده از انواع ختمی ها برای شستشوی سر میان مردان و ن بود.این ماده که از درخت کنار(سدر) به دست می آمد تنها ماده ای بود که مورد استفاده قرار می گرفت.گویا در آن زمان ها خبری از شامپو نبود و شوش به دلیل در اختیار داشتن دو حمام عمومی از این ماده زیاد استفاده می کرد.بعضیاز افراد مسن و دارای تجربه، استحمام در رودخانه شاوور را که آبی زلال داشت را با سدر مطرح کردند.

دومین عطاری که باید از آن نام برد مربوط به مرحوم احمد نصیری که همان آیند دزفولی باشد.علت اینکه مرحوم زربخش نیز مغازه ی خود را تغییر داد و به فروش انواع خواروبار اقدام کرد همین تاسیس عطاری مرحوم آیند بود.این مغازه که روبروی مسجد جامع اما به سمت پایین بود و هنوز فرزندان و نوه های او همین کار را ادامه می دهند مورد استقبال فراوان مردم خصوصا عشایر بود.

مرحوم آیند فردی مومن بود و لذا ضمن توجه دادن مردم به استفاده از انواع داروها خود با رفتارهای متینش باعث اعتماد سازی مردم گردید.این مهم خصوصا در ماه های محرم و صفر که مرحوم فعالیت های زیادی داشت به چشم می خورد.من شخصا ایشان را در کودکی دیدم و فعالیت های او را از نزدیک مشاهده کردم.گاه برای خرید انواع ختمی ها و نیز حنا برای خانواده به وی مراجعه می کردم.

با توجه به توسعه ی شوش و نیاز به انواع داروهای جدید ،عطاری ها آن گسترش لازم را پیدا نکردند.در واقع وجود درمانگاه خدمات اجتماعی و افرادی مانند دکتر خلیل اللهی و فروخر آلمانی و تقاضای خرید یخچال نفتی و نگه داری داروهای شیمیایی گرایش به آن مکان بیشتر و به عطاری ها فقط برای مصارف حمام و نیز حنا بیشترین خرید ها انجام می گرفت.

عطاری های شوش در طول تاریخ کمک های فراوانی به مردمان آن زمان از جمله روستایی ها نمودند.شاید سخت ترین کاری که می شد برای آن ها انجام داد مخلوط کردن انواع گیاهان دارویی باشد.مرحوم زربخش از این روش زیاد استفاده می کرد.این کار قبل از شنیدن درد دل های بیمار انجام نمی گرفت.در واقع آنچه شنیده می شد بر اساس آن ها نسخه پیچی انجام می گرفت.

یکی دیگر از نکان جالب در مورد عطاری های شوش پرداختن به وسایل تزیینی خصوصا برای خانم ها بود.در این مسیر شانه های چوبی برای شانه کردن موهای زن ها در کنار داروهای گیاهی وجود داشت.انواعی از عطرهای شدید بو نیز قابل استفاده بود اما میزان استفاده به دلیل فقر آن زمان مردم زیاد نبود.در هنگام مراجعه ی به عطاری های شوش هدف های دیگری نیز به وسیله ی روستاییان دنبال می شد.

مواردی مانند خرید مشک آب، نعل زدن اسب ها ،الاغ ها و قاطرها،خریدن داس های کشاورزی و تیز کردن آن ها، خریدن پالان و جل حیوانات،زیرا این مغازه ها در کنار هم قرار داشتند و برای یک روستایی به صرفه نبود که برای یک کار به شوش وارد شود.

البته توجه به تاریخچه ی دارو و نیز انواع خدمات می تواند راه را برای یافتن انواعی از گیاهان دارویی شوش و شناخت آن ها مهیا کند.به نظر می رسد که تعدادی از این داروها به فراموشی سپرده شده باشند و یا اینکه اثری از آن ها نباشد.بیشتر این درختچه ها نزدیک بیشه می روییدند و کاملا طبیعی بودند.قدیمی ها چنین داروهایی را می شناختند و مورد استفاده قرار می دادند.


کولی ها:در شوش قدیم به کار گیری بعضی از واژه ها دارای معنا و مفهوم محلی بودند.به زبان ساده شاید کلمه ای در آن زمان می توانست معنایی زشت یا زیبا داشته باشد اما به کار گیری آن نزد مردم هرگز خارج از باورهای زمان نبود.به طور مثال اگر از کلمه ی لوتی استفاده می کردند در سایر مناطق ایران معنایی غیر از آنچه داشت که مردم به کار می گرفتند.برای مردم آن زمان شوش نوعی هنر موسیقی بود که هنرمندان آن را با همین نام ذکر می کردند.


بررسی تاریخی شوش جدید نشان می دهد که وازه ی "کولی" دارای دو نوع نگرش می گشت.قدیمی های شوش کاملا این نکته را می دانند که کولی ها دو نوع جمعیت را شامل می شدند و معنا و مفهوم آن ها یکی نبود.البته که خودشان این نام را به کار نمی بردند و بیشتر از واژه های درونی خویش استفاده می کردند.

در تاریخ شوش جدید "کولی" ها دو نوع جمعیت شوشی و غیر شوشی بودند.به زبان ساده افرادی بودند که در شوش سکنی داشتند و تمام فصول در این شهر زندگی می کردند و هنوز هم در حال زندگی کردن هستند.مردمانی زحمت کش که از نظر تاریخی می توان آن ها را مهاجر نامید.

نوع دوم مردمی بودند که فقط در فصل زمستان به شوش می آمدند و البته که با اتمام فصل نیز دوباره کوچ می کردند.در خاطرات قدیمی ها بارها به وجود آن ها اشاره شده و آن ها را نوعی هنرمند در بافتن و صنایع دستی برشمردند که البته این کارها را خانم ها انجام می دادند.شاید علت مهاجرت آن ها در شوش وجود نی های طبیعی در کنار رودخانه ی شاورر باشد.

کولی های شوش ابتدا در منطقه ی آخراسفالت و نرسیده به میدان شهدا چادر یا کپر زدند و به ساختن انواع وسایل با استفاده از چوب های بیشه پرداختند.من شخصا در درون چادرهای آن ها رفتم و کار و تلاش آن ها را دیدم.از جمله وسایلی که می ساختند انواع قندان های چوبی بود.ما تا سال های سال از این وسیله در خانه استفاده می کردیم.جون نیز وسیله ای بود که برای کوبیدن انواع محصولات استفاده می شد و گاه برای آرد سازی نیز گندم در درون می ریختند و می کوبیدند.

شاید یکی از بحث انگیز ترین کار آن ها ختنه کردن باشد.با اینکه این کار را نمی دانستند و وسایل بهداشتی لازم را نداشتند اما بعضی از مردم فرزندان خود را به دست آن ها می سپردند. آن ها نیز با استفاده از تیغ و خاکستر این مهم را انجام می دادند.من بارها فریاد زدن های کودکان را شنیدم.

در مورد این افراد که هنوز هم در شوش هستند و بیشتر کارهای تخلیه ی چاه ها را انجام می دهند باورهای متفاوتی است.بعضی آن ها را از مهاجرین ایرانی می دانند و چون به زبان عربی تکلم می کنند لذا نوعی قومیت گرایی را  دارا هستند در حالی که مطالعات من این را تایید نمی کند.عشایر عرب یا لر حتما دارای قبیله یا طایفه هستند که در شوش معروفند.من طایفه ای از این افراد را ندیدم.

گروه دیگری آن ها را مهاجرینی خارج از ایران می دانند و به کشورهای شبه جزیره هند نسبت می دهند و حتی نام بنگلادش را مطرح می کنند.گرچه این فقط گمانه زنی است و وجود دلیل برای اثبات لازم می آید اما می تواند زمینه ای برای بررسی ها هم باشد.آن ها علاوه بر کارهای دستی ذغال سازی نیز می کردند و در این کار استاد بودند.

محل کارگاه آن ها در درون بیشه زارها بود و دو نوع ذغال بید و گز می ساختند که از نظر کیفیت مانند هم نبودند.معمولا ارزان ترین آن ها ذغال گز بود زیرا سریع از بین می رفت.من بارها از آن ها برای خانه ذغال خریدیم.من آن ها را مردمانی سخت کوش و آرام یافتم که در هر دو زمینه ی صنایع دستی و ذغال ماهر بودند.در درون خویش این مردمان خود را "استاد" خطاب می کردند.

نوع دوم از کولی ها را باید فقط در فصل زمستان یافت.آن ها افرادی بودند که از ابتدای زمستان به شوش می آمدند و به صورت اجاره نشینی سکنی می گزیدند.آن ها به احتمال زیاد از ترک های قشقایی اطراف شیراز بودند که در شوش به مال خری مشغول می گشتند.البته زن های آن ها سبد بافی نیز می نمودند.آن ها این امر را ییلاق،قشلاق می دانستند.

در کنار نام کولی هایی که ذکر آن ها گذشت بعضی افراد نیز بودند که به کار موسیقی می پرداختند.این افراد در شوش سکنی نداشتند اما برای بعضی از مراسم عروسی شرکت می کردند.معمولا زن های آن ها به رقص مشغول می شدند و مردان آن ها می نواختند.امروز اثری از چنین افرادی نیست و به احتمال زیاد از بین رفته باشند.مراسم عروسی افرادی که متمکن بودند از این افراد دعوت می کردند.من شخصا بعضی از این مراسم را در دوران بچگی دیدم.

گذشته ی شوش با کولی ها در مقاطعی گره خورده بود لذا نمی توان آن ها را فراموش نمود.اینکه مطالعات تاریخی بتواند یاوری در یافتن ناگفته ها باشد بسیار مهم و حیاتی است.شوش شهری استثنایی و میهمان پذیر بود که این خود جای کنگاش و پژوهش دارد.


باغ ها:بررسی موضوع باغ ها در شوش جدید دارای ابعاد متفاوتی است.از نظر تعریف باغ به مکانی اتلاق می گردد که دارای محصور باشد.در آن انواع محصولات باغی کشت و برداشت شود و از نظر علمی نیز قابل قبول گردد.این تعریفی خاص از نام باغ است.در شوش معنای باغ هرگز این چنین نبوده است.


در باورهای عوام نام باغ به محصور بودن آن اتلاق نمی شد.بررسی ها نشان می دهد که مردم آن زمان شوش نام باغ ها را یا با نام افراد صاحب خطاب می کردند یا آن هایی را که در آن به کار مشغول بودند را مورد نظر قرار می دادند.به طور مثال باغ سیدها که همان مزرعه ی آقایان افسری بود در شوش مشهور گشت.

با توجه به باورهای آن زمان من نیز همین راه را طی می کنم و به تاریخچه ی آن تحت عنوان خاطرات شهر می پردازم.البته که تصاویر باقی مانده از آن زمان گفته های ما را تایید می کنند و لذا نمی توان این گذشته را از بین برد.پرداختن به این موضوع از نظرهایی می تواند وضعیت سابق شوش را هم معین کند.

معروف ترین باغ آن زمان به باغ احمد معروف بود.جالب ترین نکته این است که شخص احمد خسرایی تنها باغبان و نگهبان این باغ بود اما مردم آن را به همین نام می شناختند.باغی بزرگ که روبروی حرم دانیال و البته کمی پایین تر و مشرف به شاوور بود اما با دیوارهای گلی محصور گشته بود.

مالکین این باغ آقایان حاج عباس قبیطی،حاج عبدالحسین دانیالی و آیت الله نبوی بودند.از نظر تمیزی و پرداختن به آن بسیار خوب و همیشه آبیاری آن انجام می گرفت.آب از یک طرف وارد آن می گردید و از طرف دیگر خارج می شد.من شخصا در آن گشت زدم و تمام ابعاد آن را به یاد دارم.

در دوران تحصیل و هنگام صبح در سایه ی دیوارهای آن درس می خواندیم و معمولا تا هنگام ظهر که خورشید به وسط آسمان می رسید دارای سایه بود.مکانی که در آن قدم ن درس می خواندیم آب  خارج می شد و لذا نوعی خنکی نیز ایجاد می کرد.البته که اطراف آن خالی از ساختمان یا سکنه بود و به نوعی از شهر فاصله داشت.میوه های پاییزی و تابستانی در آن رشد می کردند.

دومین باغ معروف به علا بود.این باغ که در بخش احمد آباد امروزی است دارای مالکی مشخصی به نام نظام السلطنه بود.این باغ معروف به باغ مارها هم بود.من این را هم دیدم اما از ورود به آن کاملا می ترسیدم.هنوز یادم هست که دوستی از ما وارد شد و مار آن را گزید به طوری که رو به مرگ بود.آن فرد در حال حاضر در قید حیات است.

نمی دانم علت وجود این همه مار چه بود اما می دانم که هرگز پاکسازی نمی شد و همیشه گیاهان وحشی خود نمایی می کردند.این امر بر خلاف باغ احمد بود که همیشه پاکسازی می شد.علا که باغبان آن بود هم اکنون در اندیمشک زندگی می کند.او پدر فرزند شهیدی از شوش است.

از دیگر باغ های قدیمی شوش که محصور بودند می توان به باغ دانیال نیز اشاره کرد.این باغ دقیقا در محلی است که امروز پارکینگ شده است.درختان رو به فلک کشیده ی آن تا کنار شاورر هم کشیده می شدند.من درون آن را ندیدم اما از کنار آن بارها گذشتم و از دیوارهای آن گذر نمودم.تقریبا مساوی با ساحل شاوور بود و به سختی می شد از یک طرف به سمت دیگر رفت.

از باغ های دیگری که می توان به ان اشاره نمود.باغ سیدها بود که هرگز دیوارکشی نبود.اگر آادرس دقیق آن را بتوان ترسیم نمود می توان آن را از خیابان آموزگار امروزی به سمت تپه ها و نیز به سمت قبرستان آخراسفالت و تا مسجد امام رضا محصور دانست.تلمبه ای از چاه آب می کشید و آبیاری می کرد.با اینکه باغبان آن عبدالنبی بود اما بر خلاف سایر باغ ها به مالکین آن مشهور گشت.البته کسانی مانند احمد باخدا هم باغبان آن بود که مردی مومن و پاکدست بود.

باغ های دیگری مانند باغ شاشا یا باغ نادر هم معروف بود اما واقعا باغ نبودند بلکه نوعی مزرعه ی خیار و خربزه بودند که مردم از آن ها مستقیم خرید می نمودند.من بارها از این دو باغ محصول خریدم.وجود این باغ ها در اطراف شوش گاه تا بیشه زارها هم کشیده می شدند.شاید این به معنای کشاورزی شوش و استعداد آن باشد.

در آن زمان باغ های دیگری هم بودند که تا مدت ها پابرجا باقی ماندند مانند باغ نظام السلطنه که در مسیر شوش به عمله بود و دقیقا از روبروی بیمارستان تا قبرستان آخراسفالت کشیده می شد.این باغ ها را بیشتر از اینکه مالکین اداره کنند به دست باغبان ها سپرده می شد.

باغ مرحوم حاج عبدالجابر کردپور یکی از معروف ترین باغ ها در شوش بود.محل آن که بسیار هم وسیع بود آنطرف رودخانه ی شاورر و از روبروی فرمانداری به سمت بالا بود.من بارها در آن وارد شدم.زحماتی که در این باغ کشیده می شد باعث تولیدات مطلوبی می گشت.گرچه در مورد مالکیت آن بارها اختلافاتی مطرح شد اما آنچه می دانم این است که با نام عبدالجابر مشهور بود و خود ایشان دائم در آن حضور داشتند.انصافا مرد مومن و خداشناسی بود.

شاید باغی که هنوز هم پا برجا مانده است باغی به نام موسسه باشد که امروز در سه راه هفت تپه باقی مانده است.مرحوم خوانساری برای اولین بار از کشاورزی مکانیزه استفاده کرد و خود شخصا به اداره ی آن می پرداخت.این باغ هنوز با نام موسسه معروف است و به دست فرزندان او اداره می شود.فکر می کنم در دهه ی چهل این باغ وجود داشت.

باغداری در شوش و بررسی تاریخی آن نشان می دهد که استعدادی عجیب در شوش وجود داشته و امروز نیز قابل بررسی علمی است.زمین هایی که بهترین محصولات را در آن زمان  تولید می کردند و البته هرگز از انواع کودها یا سم ها نیز استفاده نمی شد.آب فراوان همراره با مردمانی کوشا آن را به بخشی مهم در منطقه تبدیل کرده بود.


مکینه ها:اصطلاح مکینه در شوش فقط شامل آسیاب هایی بود که در آن زمان شهر فعال بودند.در واقع مکان هایی برای تبدیل گندم به آرد و نیز شلتوک به برنج بودند.مکینه ی آردی نیز مشهور ترین کاربردی بود که در آن زمان در شوش رایج بود.


بررسی تاریخی آن نشان می دهد که شوش دارای چندین مکینه(کارخانه آرد) بود که تصاویر متعددی از آن ها در دسترس می باشد.این اطلاعات نشان می دهد که اطراف شوش نیز دارای کارخانه هایی بدین شکل بودند.توضیح این مطلب را می توان این چنین آغاز نمودکه معمولا نام موسس این مکینه ها بر آن ها نهاده می شد.

مکینه ی ستایش،مکینه ی آبی،،مکینه ی افشار، مکینه ی سید یابر و مکینه ی خردمند که هر یک دارای داستان های خاصی برای خویش هستند.پرداختن به هر یک می تواند تاریخچه ی شوش را بازنگری نماید.این مهم قادر است تا توانایی های شوش در تولید برنج و گندم را در آن زمان نیزمعرفی کند.

مکینه ی ستایش کارخانه ای کوچک در ابتدای شوش بود که آثار آن هنوز پابرجاست.نرسیده به مصلای امروز شوش و مکانی که روزگاری مشرف به رودخانه ی شاوور بود.اینکه چرا آن را ستایش می نامیدند؟چون در حداقل شکل یکی از بنیانگذاران آن رحیم ستایش بود و وی بیشترین زمان خود را در آن می گذراند.نام ستایش در تاریخ شوش به رشته ی برق متوازن است.از معروف ترین کارگرهای آن زمان می توان به حاج علی عبیدی اشاره نمود.او خاطرات جالبی از این مکان دارد.

در اصل مالکین این مکینه سه نفر بودند که عبارت بودند از مرحوم شیخ خلف حیدری آل کثیر،مرحوم حاج عبدالحسین دانیالی و رحیم ستایش که با اتمام فعالیت آن نوعی تقسیم سهم حاصل شد.شاید جالب ترین نکته در مورد آن وجود موتورخانه ای برای تامین برق شوش آن زمان در محدوده ی زمانی خاص باشد و به همین دلیل هم برق شوش را برق ستایش می نامیدند.

بسیاری از عشایر اطراف شوش به این مکان مراجعه و با حمل محصولات گندم و شلتوک به تبدیل آن ها اقدام می کردند.تبدیل به آرد دارای هزینه بود اما برای پوست کنی برنج پولی دریافت نمی شد.صدای دستگاه خصوصا در درون آن بسیار زیاد بود.

با فعالیت این دستگاه در واقع نوعی غذای دام(سبوس) هم که همان پوست های شلتوک بود تامین می شد.به طیور کلی کارگرانی که در این مکینه کار می کردند عبارت بودند از امان الله عبیدی که اصلی ترین نقش را در راه اندازی بر عهده داشت.علی عبیدی،احمد رستگار یا ولی حط حط سابق.شنون چنانی، علا باغبان و سلطانعلی داماد مرحوم قنبر پورصفایی است.

مکینه ی سید یابر هم در عمله تیمور بود.نزدیک به جاده ی اصلی و به همین دلیل بیشتر فعالیت ها در محدوده ی عمله انجام می گرفت اما چون آخراسفالت می توانست نزدیک به آن باشد این مهم خصوصا زمانی که مکینه های شوش دچار مشکل می شدند مراجعات خاص خود را داشت.تا آنجایی که من یاد دارم بیشتر کار این مکینه  تبدیل گندم به آرد بود و البته در مقایسه با مکینه ی شوش چندان موفق نبود.

مکینه ی سومی که قابل ذکر است مکینه ی آخراسفالت یا همان خردمند است.این محل که امروز تبدیل به ساختمان پارکینگ چند طبقه شده است تا سال های متمادی کار تبدیل محصولات را انجام می داد.صدای وحشتناکی داشت و نزدیک به رودخانه ی شاوور قرار گرفته بود.البته بیشترین فعالیت آن در صبح ها بود زیرا عشایر اطراف شوش خصوصا چعب در هنگام روز بیشتر مراجعه می کردند.

مالک اصلی زمین های آن شهرداری بود اما فعالیت آن بدون در نظر گرفتن این مسئله بدون مشکل ادامه داشت.مکینه ای که ضمن انجام خدمات خاص خود برای برگزاری شبیه به زبان عربی نیز میزبان مردم بود.انواع شترها و چهار پایان در آن قرار می گرفتند.

من تمام خاطرات خود را در این مکان به یاد دارم.خدا رحمت کند مرحوم نبی را که با زبان خوش  به مردم  خدمت می کرد.کارگران این مکینه هم عبارت بودند از پولاد زیره نژاد که قدیمی ترین آن هاست.مشهدی نبی همراه با شاگردش که بیشترین سابقه را دارا بودند.حادثه ی مرگ فرزند نبی باعث نوعی افسردگی در وی گردید.

در درون هر دو مکینه ی ستایش و خردمند حوض هایی قرار داشتند که آب آن را تامین می نمودند.البته در پایان کار برای حمام نیز مورد استفاده قرار می گرفتند.من هر دو حوض را به یاد دارم اما حوض ستایش هم بزرگ تر بود و هم عمیق تر می نمود.تصاویر برجا مانده از آن زمان تایید کننده این مطلب خواهد بود.

با توضیحات فوق باید به یک نکته ی مهم دیگری نیز اشاره نمود و آن وجود آثار باقی مانده از آسیاب های آبی در شوش است.من کار این آسیاب را ندیدم اما آثار آن را مشاهده کرد.چرخه ای داشت که آب از آن می گذشت و فشار آب باعث می شد تا بچرخد و آن نیز به سنگ های متصل بود که گندم ها را تبدیل به آرد می نمود.مرحوم پدرم از این آسیاب ها برایم تعریف کرده بود.

دقیقا در منطقه ای لب آب وجود داشتند که امروز پل آخراسفالت بر آن نصب است.کاری تاریخی و آثاری باستانی بودند که می توانستند نوعی درآمد زایی داشته باشند.جنس این آسیاب از سنگ سفت بود که تخریب آن با دست ممکن نبود.ندانم کاری های آن زمان و عدم توجه به آثار باستانی باعث تخریب آن ها گردید.

مکینه ی دیگری که یاری دهنده ی مردم در هنگام خرابی یا تعمیر سایر مکینه ها بود، روبروی بیمارستان،مکینه ی افشار بود.او که مالکی در منطقه محسوب می شد از طرفی فعالیت های کشاورزی داشت و از طرف دیگر زمین های خاصی را در اختیار دیگران قرار می داد.کار این مکینه نیز تبدیل گندم به ارد و شلتوک به برنج بود.مرحوم مانده ی زیره نژاد قبل از سایر مکینه ها در آن مشغول بود.

بررسی مکینه های آرد در آن زمان و بیان تاریخچه ی آن می تواند نوعی تجربه آموزی نیز باشد.اینکه شوش نیازمند به کارخانه ای مجهز برای آرد سازی و برنج تولیدی است.اینکه شوش محصولات استراتژیک داشته و امروز نیز می تواند داشته باشد و اینکه شوش در تولید برنج خودکفا بود در حالی که امروز شوش مملو از برنج های هندی و پاکستانی نامرغوب است.

معرفی تاریخچه ی شوش  تفریح نیست بلکه نگاهی علمی برای یافتن نقاط قوت و رفع ضعف هاست.باید نگاه ویژه ای به شوش داشت که قوی و قابل خودکفایی است.شوش را دریابیم که جواهری گران قیمت است و نیازمند به بازیابی اطلاعات و پردازش به گذشته آن است.


سلمانی:در شوش قدیم و حتی بعضی از امروزی ها از این واژه استفاده کرده و می کنند.سلمانی همان آرایشگری است که نشان دهنده ی تاریخی قدیمی در شوش است.گاه نام افراد شاغل در این کار را  با کنار هم گذاشتن سلمانی نشان می دادند.به طور مثال حسن سلمانی فردی بود که کار آرایشگری را انجام می داد.در کنار این اصطلاح می توان از کلمه ی دله نیز استفاده کرد که معنای آن خاص است.


این اصطلاح در ابتدای این حرفه در شوش رایج بود.من تصاویری از این مورد را در اختیار دارم که نشان می دهد آرایشگرهای سیاری بودند که این کار را بدون مکانی خاص یا مغازه ای معین انجام می دادند.فردی را که قرار بود آرایش نماید یا ریش خود را بتراشد بر روی حلبی یا دله می نشاندند و سپس مشغول اصلاح سر و صورت او می شدند.از این نظر به سلمانی های دله معروف بودند.

پرداختن به تاریخ آرایشگری در شوش شامل هر دو می شود.با این توضیح که بعضی از این افراد ابتدا دله ای بودند و سپس مغازه دار گردیدند.طبیعی است که وسایل آرایشی آن ها هم جمعی و دارای شکلی ابتدایی بود.به طور مثال تیغ های سلمانی با تسمه که نوعی چرم کمربند مانند بودند تیز می شدند.گاه صورت های خونی هم نشان دهنده ی عدم دقت در تراشیدن می شد.برای رفع این مشکل هم پنبه گذاری بر صورت ،اصل و اساس رضایت می گردید.

در به کار گیری واژه ی دلاک می توان توضیح داد که از میان آرایشگران افرادی بودند که علاوه بر مغازه به اصلاح افراد بزرگ علمی مانند آیت الله نبوی یا بزرگان ایل مانند سیف الله خان فیلی در حمام می پرداختند و لذا به آن ها دلاک می گفتند که نشان دهنده ی اعتماد خاص به این نوع افراد بود.البته چنین اشخاصی اجازه ختنه کردن نیز داشتند.شابد مهم ترین آن ها در شوش مرحوم حاج کاظم باقری باشد که مردی مومن و مورد اعتماد بود.

تاریخ آرایشگری در شوش با ذکر نام عبده ی سلیمانی آغاز می شود.او را باید اولین سلمانی نامید.مغازه ی او روبروی پاسگاه ژاندارمی و نبش  خیابان فرعی قرار داشت.مغازه ی آن روز او در حال حاضر تبدیل به فروش وسایل الکتریکی عطوان شده است.

از مشهدی علی چهره نما نیز می توان نام برد که او نیز از قدیمی ترین سلمانی ها بود.ابتدا روبروی داروخانه ی دانیالی و نبش خیابان دانیال کار می کرد و سپس به پایین تر نقل مکان نمود.من شخصا او را می شناختم و چند بار نزد وی آرایش نمودم.

از افراد دیگری که می توان نام برد مرحوم حاج حسن حیدر علی پور پدر شهید است.او نیز ابتدا به جای مرحوم عبده ی سلمانی مشغول کار شد و سپس نقل مکان نمود.او را نیز می توان از قدیمی ها ذکر کرد.

از مهم ترین سلمانی های سیار یا همان دله می توان به مرحوم رمضان حسین جوهر نام برد که مردی مهربان و سخت کوش بود و بیشترین زمان خود را در کوچه ی روبروی بانک ملی می گذراند و امرار معاش می کرد.او اصالتا دزفولی بود اما عمر خود را در اهواز گذرانده و در دهه ی هفتاد در شوش به رحمت ایزدی پیوست.

از دو برادر معروف نیز می توان نام برد که ساکن در شوش بودند.یکی مرحوم حاج کاظم باقری و دیگری برادرش حاج رحیم باقری معروف به خرمی است.رحیم نزد برادرش بزرگترش این حرفه را آموخت و سپس مغازه ای روبروی پاسگاه تاسیس کرد و مدت ها در آنجا بود و حتی فرزندانش نیز به این کار مشغول گشتند.یکی از معروف ترین شاگردان او حسن شریفی مقدم است که اولین بار در شوش آرایشگاهی مدرن را ایجاد کرد و به آلونک مشهور شد.

مرحوم حاج کاظم که مردم بیشتر او را می شناختند روبروی حسینیه ی اعظم دکانی داشت و به کار ختنه نیز می پرداخت.او علاوه بر این، به لقب دلاک نیز نامیده می شد و به دلیل خوش رفتاری ،اکثر آرایش های سنتی مربوط به طوایف را در سه روز یا چله  مرحومین را انجام می داد.

مرحوم رمضان نصیر گلی را می توان در همین راستا مورد توجه قرار داد.مغازه ی او بغل درب اصلی حرم دانیال قرار داشت و معمولا مسئولین نزد او آرایش می کردند.شاگردانی داشت که هر دو دامادهای او شدند و کار را به رونق کشاندند.شاید معروف ترین آن ها مرحوم حسن پورطالب باشد که به رحمت ایزدی پیوست.

خاطرات شهر در مورد سلمانی ها را می توان با ذکر دو فرد دیگر به پایان رساند.البته این بدان معنا نیست که موضوع سلمانی در تاریخ شوش تمام شده است بلکه معنای این سخن آن است که شوش مملو از انسان هایی بوده که همه پاک و زحمت کش بودند و نباید فراموش شوند.

مرحوم محمدی قهرودی که جنب مسجد جامع مغازه داشت .مشهورترین شاگردان او حاج عبدالرضا یاحسن است. البته بعدا تغییر شغل داد و همراه با دوستان به صید ماهی در کرخه و شاورر پرداخت و دیگری مرحوم حاج کریم مستحفظ که مدتی روبروی بانک صادرات مرکزی سلمانی داشت.کریم مستحفظ ابتدا مغازه ی خود را روبروی مسجد جامع بنا کرده بود.او در تعزیه ی حسینی سال ها نقش درویش را بازی می کرد و در اواخر عمر به رانندگی پرداخت.


شرکت ها:موضوع شرکت های شوش و بررسی تاریخی آن می تواند کمک دهنده و نوعی تجربه برای رفع بیکاری امروز شوش باشد.در تاریخ شوش انواعی از شرکت ها به دلایل زیست محیطی و وضعیت شهر ایجاد شدند که مطالعه ی هر یک می توانند راهگشا برای آینده باشند.


معروف ترین و قدیمی ترین شرکت ها،طرح نیشکر هفت تپه بود که به وسیله ی دولت پهلوی دوم تشکیل گردید.شرکتی که باعث گردید تا بسیاری از مردم شوش در آن اشتغال یابند و شکر فراوانی وارد بازار ایران شود.نیاز این شرکت به نیروی انسانی چنان بود که مجبور شدند از سایر شهرهای خوزستان و نیز استان های مجاور یاری جویند.

در این شرکت علاوه بر شکر محصولات دیگری مانند الکل نیز تولید می شد که دارای کاربرد پزشکی بود.تهیه ی خوراک دام که از تفاله های نیشکر به دست می آمد نیز به طور مستقیم اشتغال زایی می کرد.در کنار اشتغال های مستقیم انواعی از خدمات نیز به صورت غیر مستقیم وارد عمل می شدند و عملا افراد بیشتری را مشغول کار می کرد.

به دلیل وجود تفاله های نیشکر تفکر ایجاد شرکتی جدید به نام کاغذ پارس نیز در همان سال ها شکل گرفت و این شرکت نیز تاسیس گردید.تکمیل کار نیشکر و تبدیل باقی مانده ی تفاله ها به کاغذ عمده ترین فعالیت آن بود.در این میان جذب نیروهای شوشی و غیر شوشی باعث گردید تا دومین شرکت شوش به جذب نیروهای خارج از شهر نیز بپردازد.

شرکت حریر پارس نیز به تولید انواع دستمال های کاغذی مشغول گشت.گرچه این شرکت از نظر نام مشابه با کاغذ پارس بود اما هرگز یک شرکت محسوب نمی شد.این شرکت کادری جداگانه و سیستمی مجزا داشت.

شرکت اکباتان را نیز می توان به عنوان یک شرکت مهم در شوش محسوب داشت.کار این شرکت کانال سازی برای انتقال آب به درون مزارع بود.دفتر اصلی آن در تهران و در شوش ساختمانی خریداری نمود که اطراف میدان بسیج امروزی است و در حال حاضر سپاه مالکیت آن را داراست.این شرکت نیز اشتغال زایی خوبی داشت.

شرکت ساختمانی سیویل نیز از جمله شرکت هایی بود که کار ساخت شهرک سلمان فارسی را برعهده داشت.این شرکت با نیشکر قرار داد داشت تا بدین سان بتواند خانه های کارگری برای اسکان شاغلین را ایجاد کند.این شرکت انواع نیروها را به صورت موقت جذب می کرد.تابستان و اشتغال دانش آموزان یکی از مزید های این شرکت بود.

شرکت قند که به دلیل کشت چغندر و استعداد کشاورزی شوش تاسیس شده بود کمک فراوانی به اشتغال نمود.گرچه نیرهای شوش قادر به تامین آن نبودند و شرکت مجبور شد تا از روستاها و نیز شهرهای اطراف نیرو بگیرد اما توانست جهشی در تولیدات داشته باشد.شرکتی بزرگ با اهدافی حساب شده که متاسفانه نابود شد.

از دیگر شرکت های مهمی که بتوان از آن یاد کرد شرکت های خارجی بودند.هیچ شرکتی به اندازه ی شرکت هاوایی که در اصل به نام شرکت بین المللی کشت و صنعت ایران بود نتوانست کشاورزی شوش را متحول کند.آنچه امروز در اطراف شوش زمین های مسطح یافت می شوذ حاصل تلاش های این شرکت بود.زمین هایی که بعد زیر کشت انواع محصولات از جمله خوراک دام مانند یونجه وشبدر، چغندر قند برای کارخانه های اهواز و نیز گندم و جو رفتند.

شرکت ایران و کالیفرنیا نیز در اطراف شوش مستقر بود اما به طور مستقیم به اشتغال زایی شوشی ها نمی پرداخت و بیشتر به روستاهایی مانند شهرک بهرام و نیز آزادی مربوط می شد اما در هر صورت فعالیت کشاورزی و صنعتی داشت و توانست تحول بزرگی را ایجاد کند.

شرکت هایی مانند شیر نیز به تبع وضعیت کشاورزی و دامداری شوش تاسیس گردید و توانست زمینه ی اشتغال زایی را مهیا کند.شرکت ایران شوش که به تولید انواع آجرهای ساختمانی می پرداخت ضمن توسعه ی خانه سازی در شوش باعث جذب نیروهای دیگری گردید.

البته تاثیرات مستقیم این شرکت ها تنها موردی نبود که بتوان به آن ها اشاره نمود.بسیاری از اشتغال زایی های شوش به صورت غیر مستقیم نیز صورت می گرفتند.به طور مثال در هنگام برداشت چغندر در شرکت هاوایی کامیون های ایرانی به کار گرفته می شدند و به دلیل اینکه قادر به پاسخگویی نبودند از کشور ترکیه نیز کامیون های فراوانی به خدمت گرفته می شدند.

وجود شرکت ها و جذب نیروها به شکلی بود که دستگاه های دولتی در شوش دچار کمبودهای شدیدی بودند.به طور مثال وقتی کسی علاقه مند به معلمی می شد استخدام او یک روز و آن هم در دفتر رئیس اداره انجام می گرفت و از این همه مشکلاتی امروزی خبری نبود.توسعه ی شوش خصوصا در دهه ی پنجاه چنان با سرعت صورت گرفت که آن را به قطب اشتغال زایی خوزستان تبدیل نمود.


قبرستان:پرداختن به موضوع قبرستان ها در شوش دارای بار ارزشی است.این بدان معناست که با توجه به این مکان های مقدس بتوان از یادگاران و نیاکان خویش نام برد و آن ها را مهم تلقی نمود.این مهم خصوصا برای کسانی که خدمتگزار به شوش بودند بسیار پر رنگ تر خواهد بود.


نوشته های امروز من حاصل تحقیقات میدانی از بزرگان و پیران آن زمان و نیز انواعی از مشاهدات است.دلیل اینکه شوش دارای قبرستان های معنا داری بود مربوط به مذهبی بودن آن می باشد به طوری که اکثر قبرستان های قدیمی شوش دارای پیامبر یا امام زادگان بودند.

نخستین و شاید قدیمی ترین قبرستان ها را می توان در اطراف حرم دانیال یافت.آن طور که گفتند این قبرستان از ابتدای میدان یا زهرای امروزی آغاز می گشت و تا روبروی حسینیه ی اعظم ادامه داشت.بیشترین توجه به درون محوطه بود به طوری که افراد مهم و معتقد تقاضای دفن در محوطه را داشتند.در این میان خدمتگزاران و افرادی که خادم حضرت دانیال بودند در اطراف ضریح یا نزدیک به آن دفن می شدند.بقایای بسیاری از این قبور موجودند.

آنچه من از مرحوم پدرم شنیدم.پدر بزرگم دقیقا روبروی حسینیه ی اعظم و زیر مغازه های روبرو دفن است و از این نظر هر زمانی که از ان مکان رد می شدند فاتحه ای می خواندند.تایید چنین قبرستانی مورد نظر بسیاری از بزرگان و قدیمی های شوش بود.

دومین قبرستانی که در شوش موجود بود و من نیز آن را مشاهده کردم قبرستان عبدالله بن علی بود.همان مکانی که امروز دعبل خزائی نامیده می شود.دیواری گلی داشت و محوطه ای جدای از بیرون به خود اختصاص داده بود.البته وسعت این قبرستان بسیار بیشتر بود به طوری که جاده های امروز اطراف و نیز مغازه های ساخته شده همه قبر بودند.

افراد معروف را در درون محوطه دفن می کردند.شاید مهم ترین و خدمتگزار ترین افراد خانواده ی شهید دانش باشند که  چند نسل درآن مکان خفته اند.علت اصلی آن نیز علاقه ی این خاندان به شوش و دانیال پیامبر بود.قبرستان عبدالله بن علی دارای امکانات دفن موقت برای ارسال به نجف و کربلا نیز بود.کاروان های کربلا اموات را از این مکان به عراق می بردند.من شخصا شاهد چندین مورد در دهه ی پنجاه بودم.

قبرستان غیب بن علی هم یکی از قبرستان های قدیمی شوش بود که بیشتر مورد توجه ی روستاییان قرار داشت.همین مکانی که امروز موجود است و مشاهده ی قبرها نشان دهنده ی قدیمی بودن آن هاست.آنچه مرحوم پدرم نقل می کرد.دو نفر از عموهایم و نیز مادر بزرگ در این مکان دفن شده اند.البته آثاری به نام نوشته در آن زمان موجود نبود و فقط علامت هایی مانند شانه که نشان دهنده ی مونث بودن بود امروز نیز قابل مشاهده است.

قبرستان عباس که همان گار امروز باشد یکی از نزدیک ترین مکان ها برای دفن اموات بود.بسیار وسیع و در بیابانی برهوت قرار داشت.بیشتر مردم عمله از این مکان استفاده می کردند.این مهم خصوصا بعد از تعطیلی قبرستان حرم و نیز کاهش مکان در عبدالله بن علی مورد استفاده ی بیشتری قرار گرفت.

افراد معروف و نیز کسانی که تقاضاهای خاصی داشند در اطراف ضریح و در درون آن دفن می شدند که البته کار چندان ساده ای هم نبود.مقبره دارای دیواری بلند و گلی بود که به مرور از بین رفت اما تصاویری از آن زمان موجود است که وضعیت آن را نشان می دهد.پدر،مادر و خانواده ی پدری من از جمله عمه و عمویم در این مکان دفن هستند.

از دیگر مواردی که می توان به آن اشاره نمود قبرستان آخراسفالت است.در این مکان دو قبرستان موجود بود.یکی همان مکانی که امروز شهدا نیز در آن مدفونند و بسیار کوچک و محصور است که در ابتدای تشکیل که اواخر دهه ی چهل  به نام حسن آباد معروف بود.علت آن نیز این بود که مرحوم حسن پشتکوهیان باوی اولین نفری بود که در آن دفن گردید.دارای امکانات غسل و کفن بود اما به دلیل اختلافات ملکی توسعه نیافت و به همان شکل باقی ماند.امکانات آن نیز از بین رفت.

قبرستان دوم در آخراسفالت دقیقا بغل مسجد امام رضای امروزی قرار داشت.مکانی که نزدیک میدان امروز شهداست و مردم عزیران خود را در آن مکان دفن می کردند.من این مکان را دیدم و دقیقا شکل آن را به یاد دارم.بعد از تغییراتی که در میدان به وجود آمد و محل قبلی آن که نیزارهای وسیعی بود و خاکرزیی گردید این مکان نیز برداشته شد و متاسفانه گاه استخوان ها نیز همراه با خاک برداری نمایان می گشت و به رودخانه ی شاوور ریخته می شد.

بررسی قبرستان های شوش و نیاز به کسب اطلاعات باعث می شود که یک بار دیگر قدیمی های شوش شناخته شوند و مردم نیز از بزرگان خود تجلیل نمایند.شاید نام بردن از همه میسر نباشد اما در حداقل شکل قبور افرادی که در طی سال ها خدام حضرت بودند معین هستند.ایکاش ادارات فرهنگی ما تفکری در این زمینه به اجرا می گذاشتند.فراموشی بزرگان بدترین کاری است که می توان نمود.


نام ها:شوش مانند هر شهری دارای نام های خاصی است.این اسم ها که در طول تاریخ ایجاد شده اند دارای داستان هایی معین هستند.در واقع هر نام دارای پیشینه ی علتی است که باعث ایجاد شده است.برای توضیح بیشتر تنها به نکاتی که امروز هنوز هم باقی مانده اند اکتفا می کنم و سایر موارد را می توان در کتاب هایی نوشت و منتقل کرد.


مورد اول نام"چهار دستگاه" است.خیابانی که امروز شریعتی نامیده می شود اما مردم هنوز آن را به همان نام قدیمی می شناسند.علت این نام برگرفته از ساختمان سازی در دهه ی پنجاه است.در آن زمان ایجاد ساختمان با داشتن شکلی جدید و در واقع تو در تو مرسوم نبود و مردم ترجیح می دادند تا شکل سنتی خانه ها را داشته باشند.

در همین زمان آقایان عبدالرضا دانیالی،نصرالله زربخش و نیز مهندس فیلی اقدام به قرار داد با پیمانکارانی از دیگر شهر نمودند تا چهار دستگاه به شکل جدید برای آن ها بسازند.سهم مهندس فیلی دو دستگاه بود.شکلی تقریبا مدرن که در بیرون آن سنگ نما شده بود و همراه باشیشه به کار می رفت و در واقع سنگ و شیشه بود.این چهار دستگاه نمادی از نامگذاری گردید و هنوز هم ادامه دارد.شاید بعضی حتی دلیل آن را ندانند.

مورد دوم"احمد آباد" است.منطقه ای که هنوز به همین نام شناخته می شود و روبروی آخراسفالت آن دست آب قرار دارد.در آن زمان این منطقه خالی از سکنه بود و دو باغ بزرگ به نام های باغ احمد و باغ علا را داشت.مرحوم سید احمد که دارای نفوذ اجتماعی بود اقدام به ساختن خانه هایی در این مکان نمود و مردم محروم آن زمان نیز به پیروی از آن توسعه ی منطقه را رقم زدند.

گرچه این مرحوم می توانست در مناطق دیگری از شوش خانه سازی کند زیرا دارای قدرت مالی خوبی بود و حتی دولت نیز احترام او را داشت اما ترجیح داد تا در همین منطقه بماند و مردم را راهنمایی کند.مرحوم سید احمد به همین دلیل که مورد محبت مردم بود مشهور گشت و منطقه نیز به نام احمد آباد معروف شد.

مورد سوم واژه ی "آخراسفالت" است.این نام که گویی همچنان ماندگار است مربوط به اواخر دهه ی چهل است.در آن زمان شوش فاقد آسفالت جاده ها بود و در سال چهل و شش خیابان اصلی شهر و روبروی حرم دانیال که امروز امام خمینی(ر) نامیده می شود زیر سازی و آسفالت گردید.این کار تا نزدیک حسینیه ی اعظم و در نهایت به سمت پایین شهر کشیده شد.

به دستور دولت آسفالت آن تا حدی معین بود زیرا بودجه ی کافی در اختیار نداشت.دقیقا مکانی که امروز خیابان فرعی نانوایی شیخ راشد است این کار متوقف شد و آخر اسفالت  نامیده شد.با اینکه در دهه ی پنجاه این منطقه آسفالت شد و تا فلکه ی شهدا نیز رسید اما این نام همچنان بر جا باقی ماند.امروز دیگر از آخراسفالت به معنای اتمام اسفالت کاری خبری نیست اما نام همچنان پابرجاست.

مورد چهارم مربوط به "ابراهیم آباد" است.منطقه ای که قلعه شاهرکنیان نامیده می شد و روستایی در مجاورت شوش بود.کدخدایی آن بر عهده ی مرحوم حاج کربعلی صیدالی بود(مخفف کربلایی) که مردی خوش نام و کوشا بود.با شروع خانه سازی در شوش و نیز توسعه ی آن به سمت آن طرف شاوور کار ساختمان سازی نزدیک رودخانه نیز رایج شد.فردی که در آن بیشترین کوشش را داشت و ضمن خانه سازی خود نیز نفوذ اجتماعی معینی را منتقل می کرد مرحوم حاج ابراهیم دیناروند بود.

این فرد که اخیرا به رحمت ایزدی پیوست معروف به حاج ابر بود.مردم به پاس تشکر و قدردانی از او این منطقه را ابراهیم آباد نامیدند در حالی که کار کدخدایی را همچنان حاج کلبعلی انجام می داد اما معروف به ابراهیم آباد گشت.محترم بودن ایشان نزد شهرداری و کوشش های او برای دادن امکانات مانند آسفالت و لوله کشی آب دلیلی محکم برای این نام گشت.

مورد پنجم"حسن آباد" نام قبرستان آخراسفالت بود.این نام به این دلیل صورت گرفت که دولت قصد ایجاد قبرستان در پایین شهر را نمود و اقدامات خوبی را نیز انجام داد.اواخر دهه ی پنجاه با ایجاد غسالخانه ی نسبتا خوب توانست توجه ی مردم را به این منطقه جلب کند.اولین کسی که در این مکان دفن شد مرحوم حسن پشتکوهیان باوی بود که فردی خوش نام و جوان بود که بر اثر سانحه جان خود را از دست داد.

دفن او مصادف با نامگذاری نیز گردید.او ساکن در مطقه ی آخراسفالت بود و به همین دلیل تا مدت ها قبرستان حسن آباد نامیده شد.گرچه امروز کمتر از این نام استفاده می شود و نفوذ این مکان کم رنگ تر شده است اما قدیمی ها هنوز از همین نام استفاده می کنند.

مورد ششم که هنوز هم معروف است منطقه ی "خضیره" است.این منطقه دقیقا از میدان شهدای امروز شوش آغاز می شد و تا فضاهای بسیاری را پوشش می داد.تصاویر موجود از آن زمان تایید کننده این نام است.سبز بودن و سرشار بودن انواع گیاهان و بوته های خاص آن را به سرزمینی سبز تبدیل کرده بود و به همین دلیل خضیره به معنای سبز نیز به کار رفت.با اینکه اثری از سبزی آن زمان باقی نمانده است اما بسیاری از مردم هنوز از این نام استفاده می کنند.

البته نام های دیگری نیز در شوش مرسوم بود که بعضی از بین رفته و تعدادی نیز هنوز پابرجا هستند.کوشش هایی برای زنده نگه داشتن این نام ها و فرهنگ قدیمی شوش لازم می آید که امید است متصدیان شهر به فکر آن باشند.نام هایی مانند"گدار"،منطقه ی "آسیاب ها"،"رختشوخانه"،"مکینه"،"برق ستایش"،"دکتر یه تومنی"،"باغ مارها"،"مشک دوزی"،"پالان دوزی"،"حلبی سازی" و کولی ها از جمله ی آن هاست.


غذاها:شوش مانند هر شهری دارای فرهنگ عمومی خاصی بوده و هست.این مهم خصوصا در بخش غذا و نیز خوراک قابل بررسی است.امکانات آن زمان و نیز انواع تولیدات بر نوع غذا و انتخاب آن تاثیر گذار بود.گرچه امروز نمی توان بعضی از آن ها را غذا نامید اما این دلیلی بر رد در قدیم ها نیست.خاطرات شهر مربوط به همه ی افرادی است که از این غذاها استفاده نموده و هنوز مزه ی آن را در دهان خود لمس می کنند.


شاید معروف ترین غذاهای آن زمان که نشان دهنده ی نوعی توانایی مالی است"برنج و آبگوشت" باشد.نامی که امروز تحت عنوان چلو خورشت به کار می رود.این نام از این نظر غذای شوشی ها به کار گرفته می شود که برنج، تولیدی خود مردم بود.اطراف شوش مملو از شالیزارها بود و من خود در این نوع از مکان ها کار کرده ام و خانواده نیز مزرعه  داشتند.گوشت نیز ذبح مردم و مربوط به گله داران و دامداران خودی بود.نوعی غذا که بسیار خوشمزه و خاص مردم بود.

این غذا در مراسم عاشورا رواج بیشتری داشت.قرمز رنگ و دارای گوشت فراوان و نیز بویی مطبوع بود که هر فرد گرسنه ای را به سمت خود می کشاند.شاید به همین دلیل است که قدیمی ها شام روضه ی آقا امام حسین(ع) بدون برنج و آبگوشت را نوعی نقص می دانند.گذاشتن غذا در سینی های چند نفره مخصوص مردم شوش بود و شاید هم نشانه ای از همدلی آن ها از همین راه بوده باشد.

توله به عنوان یک علف هرز در میان مزارع گندم و چغندر برای شوشی ها تنها معنای غذا را داشت.گیاهی که از نظر طبی موثر بر رفع عفونت ها و نیز برانشیسم است و اب آن می تواند نفس ها را تازه کند.گرچه مردم شوش از این خاصیت بی اطلاع بودند اما در فصل سال که این گیاه رشد بیشتری داشت به چند شکل از آن غذا تهیه می کردند.

نوع آب پز آن معروف ترین غذا را تشکیل می داد.قدیمی ها بهتر می دانند که با کوبیدن آن و له کردن و سپس استفاده از نارنج و همراه با ماست محلی خوردن چه مزه ای به همراه داشت.این غذا امروز نیز دارای طرفداران فراوانی است.حیف که انواع سم ها بر آن موثر و دیگر از شکل طبیعی خارج شده است.در قدیم هر فرد خود ،کار چیدن را انجام می داد و از خرید و فروش خبری نبود.

نوع دوم این گیاه درست کردن آش و توله است.در این غذا ساقه های جوان توله را ضمن آب پز کردن همراه با برنج مخلوط می کردند و نوعی پلوی خاص می ساختند که همراه با ماست محلی دارای مزه ای فوق العاده بود.این غذا مخصوصا نزد روستاییان شوش رواج بیشتری داشت.

غذای دیگری که می توان از آن به خوبی یاد کرد و البته بیشتر شامل افراد توانای مالی بود"چزنه" است.غذایی که معمولا دیر به دیر درست می شد زیرا خرج زیادی داشت.در این غذا خمیر را روی تابه ای بزرگ و بالای آتش پهن می کردند و به اصطلاح فتیره می نامیدند.بعد از آماده شدن این نان به صورت خرد شده در ظرفی می ریختند.مقداری روغن حیوانی که در آن زمان در شوش فراوان بود بر روی آن پاشیده می شد.

سپس مقداری شیره ی خرما که شیرنی خاصی داشت بر آن می افزودند تا افراد خانواده خصوصا میهمانانی که عزیز بودند میل کنند.چزنه در میان تمام روستاییان رسم بود و به صورت طبیعی آماده می گشت.افرادی که این غذا را در ماه درست می کردند متمکن محسوب می شدند.

غذای دوغ نیز یکی از غذاهای اصلی مردم شوش در قدیم بود.دوغی که محلی بود و به وسیله ی مادر خانواده تهیه می شد.انواع مشک هایی که آویزان بر روی چوب ها یا دار بودند و در درون آن ها کره ی محلی شناور بود.در هنگام ظهر خصوصا در زمان برداشت محصولات از تلیت دوغ برای رفع گرسنگی استفاده می کردند و همراه با نان گرم ،کره نیز میل می شد.غذایی سنتی که بعضی از بزرگ تر ها هنوز هوس آن را دارند.

در شوش و بنا بر سنت غذاهای متفاوتی تهیه می شد که جزئی از فرهنگ عمومی مردم بود.به طور مثال در میان روستاییان زیر برنجی یکی از غذاهای معروف و پر خرج بود که در مراسمات و نیز برای افراد مهم تهیه می شد.گوشت آن برای بعضی گوسفند و دیگری گاو جوان بود.معمول قضیه بر گوشت گوسفند بود زیرا زودتر پخت می شد.

غذاهایی مانند آش دوغ هم معمول بود اما چندان گسترش نداشت.در واقع می توان بسیاری از غذاهای شوش را ناشی از تاثیرات دامداری و کشاورزی دانست.شاید برای امروزیان این نوع غذاها تنها سالاد فصل محسوب شوند اما در آن زمان و با توجه به ماهیت پاک و طبیعی بودن ،غذای اصلی به حساب می آمدند.به طور مثال غذای ماهی شاوور برای مردم بسیار خوشمزه بود خصوصا وقتی ماهی کوچک معروف لوتک تهیه می شد با ولع و با مزه ای خاص میل می گردید.

از غذاهای دیگر شوشی ها می توان به آب پیازی اشاره کرد که غذایی خوشمزه بود.غذای درشته که با گندم ریز درست می شد هم قابل ارائه است.این غذا در زبان محلی"هروش"نامیده می شد.قصیده را نیز می توان به غذاهای محلی شوش اضافه نمود.غذای دانه انار هم در آن زمان خوراکی محسوب می شد.

تلاش برای زنده نگه داشتن فرهنگ غذایی شوش امری مهم و به جاست.ما این موارد را گذرا با عنوان خاطرات شهر مطرح کردیم اما انتظار داریم تا دیگران نیز دست به قلم برند و در هر حوزه ای که می توانند به ثبت تاریخ بپردازند.کاری ارزشمند و قابل قبول که برای نسل های بعدی ما مانند نگین خواهند درخشید.ما که وظیفه ی خود را نیک می دانیم و تا زنده ایم انجام می دهیم تا دیگران چه احساسی داشته باشند.


عروسی:مراسم عروسی در شوش دارای چهار شکل خرده فرهنگ بود که نشان دهنده ی نوعی تفاوت در برگزاری است.این چهار خرده فرهنگ که هر یک دارای خصوصیات ویژه است شامل دزفولی ها به عنوان اولین مردمی که در تشکیل شوش جدید تاثیر گذار بودند.طوایف عرب که عمدتا در روستاها سکنی داشتند.طوایف لر که مانند اعراب بیشتر در روستاها بودند و طوایف بختیاری که به دلیل اشتغال در دو شرکت هفت تپه مهاجر محسوب می شدند.


شاید کلیات شادی و خرسندی از وصلت مانند هم باشند اما تفاوت هایی نیز در مراسم ابتدایی تا برگزاری عروسی موجود بود که هنوز هم پا برجاست.باورهایی که عمدتا ناشی از گویش و سنت های پدرانه ی هر یک از اقوام چهارگانه است.نوع خواستگاری و باورهایی که محدود کننده ی ازدواج خارج از فامیل می گشت مهم ترین آن ها بود.

تغییراتی که با گذشت زمان در شوش حاصل شد بعضی از این باورها را دچار تغییر نمود و امروز کمرنگی آن ها احساس می شود، خصوصا مسئله ی ازدواج های فامیلی که محدود کننده ی این سنت می گشت.از این نظر می توان کلیات ازدواج را میان این چهار خرده فرهنگ مشابه دانست.

به زبان ساده در هر چهار شکل خواستگاری امری مهم تلقی می شد.مهریه برای تعیین وضعیت مطرح بود.عروسی به عنوان یک سنت لازم و ضروری مورد تایید قرار داشت و در نهایت کادو و هدیه به زوج های جوان به عنوان بخشی از تامین هزینه ها قابل دفاع بود.شوش با هر چهار شکل آن سازگار بود و هرگز مشکلی در این راه ایجاد نمی کرد.

در شوش جدید موسیقی نیز بخشی از مراسم را تشکیل می داد اما برای همه یک شکل نبود.در لرها ساز و دهل،در اعراب نوعی کمانچه ی محلی،در دزفولی ها خواندن اشعار و ترانه های محلی و در بختیاری ها تشمال و دستمال بازی معروف بود.

شوش قدیم که وسایل کافی در اختیار نداشت عروسی ها را ساده برگزار می کرد.گاه عروس را پیاده و زمانی نیز با اسب جا به جا می کردند.بعدا که نوعی وسیله وارد شوش شد از پیکاب و وانت بارها نیز استفاده می شد.به دلیل نزدیکی محل های عروس و داماد بیشتر مراسم و بردن عروس به شکل پیاده بود.چیزی به نام جهیزیه بران نیز مطرح و قابل ارائه بود.

در میان این چهار شکل ،نوعی عروسی نیز میان سادات برگزار می شد که اصلا موسیقی نداشت.بیشتر سادات شوش با صلوات عروس را به خانه می بردند و مردم نیز تنها همراهی موقتی می نمودند زیرا ادامه ای در بر نداشت.من به یاد ندارم که در این نوع مراسم حتی دست زدن هم وجود داشته باشد.

در مراسم عروسی های شوش بعضی از افراد که متعلق به اشخاص خاصی هم نبودند و خود را مقید و محدود به زبان یا گویشی خاص نمی نمودند با انواع حرکات خود مردم را به خنده می انداختند.آن ها بدون دریافت پول یا حق احمه ای تنها برای همکاری این کار را انجام می دادند.

در میان اقوام عرب رقص چوپیه دارای طرفداران فراوانی بود و همه ی فرهنگ ها آن را می پسندیدند و لذا نوعی آموزش نیز حاصل می شد به طوری که در این مراسم فقط اعراب به رقص و پایکوبی نمی پرداختند و دیگر اقوام هم برای همکاری مشغول رقص می شدند و البته طبیعی بود که مهارت لازم را نداشتند.

در میان اقوام لر هم نوازندگان به نواختن می پرداختند و رقص های معروف آن ها را به شکل های متفاوتی ارائه می نمودند.انواعی از رقص های تند و آرام که به وسیله ی یک فرد دستمال به دست رهبری می شد.البته استفاده از کمانچه به صورت غیر جمعی هم اجرا می گشت.در این مورد باز هم اعرابی بودند که برای همکاری این رقص را یاد گرفته بودند و خود را برای شریک نمودن در شادی فعال می نمودند.نوعی همدلی در میان مردم آن زمان وجود داشت.

در اقوام بختیاری هم دستمال بازی شکل زیبایی داشت و البته سخت هم بود.در این میان چوب بازی هم نوعی ورزش محسوب می گشت.افرادی که خواستار همکاری بودند خود را در این مسابقه شرکت می دادند و نوعی همدلی را منتقل می نمودند.مردم شوش هرگز دچار تفرقه و دو دستگی نشدند.تفاوت ها فقط نشان دهنده ی نگرش ها بود.

دزفولی ها هم از نظر لباس و نظم برگزاری و هم استفاده از موسیقی متفاوت از دیگر اقوام بودند.اگر تعارفی نباشد آن ها منظم تر مراسم را برگزار می کردند و هدیه و کادو را در مراسم دریافت نمی کردند و سه روزه را که نوعی مراسم هدیه گیری بود ،برگزار می نمودند.لباس های سبز نمادی از شادی برای آن ها بود.حنا بندان را آن ها بهتر برگزار می کردند . سوزم سوزه را آن ها ایجاد کردند.

عروسی در شوش قدیم با صفا تر از امروز بود.شام دادن محدودیتی نداشت و هر کس به هر اندازه که خواستار بود استفاده می کرد.سینی های بزرگ و چند نفره برای اقوام لر و عرب حالتی جمعی داشت و نوعی نزدیکی دل ها را مطرح می نمود.در بختیاری ها هم شام دادن رسم بود و هر کس به هر اندازه که می خواست استفاده می نمود.در دزفولی ها نظم شام دادن تک نفره بود و هرگز مانند سایر اقوام از سینی های بزرگ استفاده نمی شد.

نوشتن در باره ی فرهنگ عروسی در شوش قدیم و مطابقت آن با امروز نیازمند به ساعت ها وقت و صفحات بسیار دارد.شاید این نوشته تنها راهی برای آغاز باشد.باید بعضی از رفتارهای سخت و غیر قابل قبول برای امروزیان را بتوان مطرح کرد که در قدیم جاری بودند.نکاتی که اگر مطرح شوند تعجب آور خواهند بود.نکاتی مانند عدم توجه به نظر دختر که رایج ترین آن ها در زمان های قدیم بود.


عبدالله بن علی:شاید بهتر بود که این بخش را قبرستان می نامیدیم تا موضوع گسترده تر شود اما چون مسئولیت مطالب امری مهم می باشد لذا ضمن پرداختن به خاطرات قبل از این موضوع،در مورد آنچه دیده ام بهتر می توانم توضیح دهم.در واقع عبدالله بن علی نمادی از قبرستان قدیمی شوش است که در کنار آن دیگر آرامستان ها هم مطرح می گردند.


تاریخ شوش باید چنین وضعیتی را ثبت کند تا نسل های بعدی با فراموشی آن ها را بایگانی نکنند.وضعیت قبرستان ها و چگونگی ساخت یا تخریب آن ها می تواند موضوعات جدیدی را ایجاد نمایند که همه ی این ها تاریخ شوش محسوب می شوند.خواه شیرین و یا اینکه به تلخی گرایش یافته باشند.

آنچه مطالعات من نشان می دهند،قبرستان های شوش دارای نام های متفاوتی بودند.گرچه به وجود آن ها اطمینان دارم و با دقت  یافته ام اما این می تواند به وسیله ی مطالعات دیگری تکمیل و یا بازسازی شود.ادعای تکمیل تنها راه را مسدود می کند که ما از چنین کاری مبری هستیم.قبرستان های شوش دارای تاریخی کهن هستند.

قدیمی ترین قبرستان شوش مربوط به حرم دانیال نبی است.ابتدای آن از روبروی موزه  و انتهای آن روبروی حسینیه ی اعظم بود.شنیده های من از بزرگان شوش تایید کننده است.گرچه این قبرستان را ندیده ام اما گفته های دیگران با انواع نشانه ها نشان دهنده ی وجود است.در محوطه ی حرم این نکته واضح تر است خصوصا اینکه خادمین این حرم نیز در اطراف ضریح دفن هستند و آثار آن ها باقی است.

قبرستان عباس یا گار شهدای امروز نیز دارای قدمت تاریخی است.در بیابان بودن و انواع نی های اطراف روییدن را می توان در تصاویر قدیمی یافت.معمولا روستاهای اطراف مانند عمله مردگان خود را در این مکان دفن می کردند.بررسی موضوع می تواند با مطالعات نوشته های روی سنگ ها اثبات شود.

قبل از پرداختن به قبرستان عبدالله بن علی لازم است که از قبرستان آخراسفالت نیز یادی شود.در دهه ی چهل و زمانی که محل فعلی بیابان بود مردم برای اولین بار جنازه ی مرحوم حسن پشتکوهیان را در این مکان دفن کردند و تا سال ها معروف به حسن آباد بود.مردی که در جوانی فوت کرد و خاطرات آن در اذهان باقی ماند.در همان زمان نیز غسالخانه ی تقریبا مجهزی ساخته شد که آثار آن هنوز پا برجاست.این قبرستان به دو دلیل رونق نیافت.یکی محصور بودن آن به زمین های صاحب سند و شاوور و دوم نمناک بودن آن که همین دو نکته باعث گردید که غسالخانه از رونق افتد و مردم در محدوده ای کوچک عزیران خود را در این مکان دفن کنند.

در بررسی های دیگر می توان به موضوع اصلی پرداخت.قبرستان عبدالله بن علی که بعد نام دعبل نیز نمایان شد.در زمان های قدیم فقط همین نام رایج بود.قبرستانی در بیابان که به عمله ی سیف وصل می شد.نه ساختمانی در اطراف آن بود و نه کسی جرئت زندگی در نزدیکی آن را داشت.گنبد و ضریح عبدالله بن علی قدیمی و مردم برای زیارت فقط زمان هایی خاص مراجعه می کردند که بیشترین زمان در دفن عزیزان خود بود.

اگر مقایسه ای با امروز نماییم باید بگوییم که خیابان های اطراف دعبل همه قبر هستند.دیواری گلی در اطراف ضریح وجود داشت و به اصطلاح داخل قبرستان نامیده می شد.بسیاری از بزرگان شوش در این مکان دفن شدند.در هنگام ورود که درب آن همین درب اصلی امروزی است قبرها ایجاد شده بودند.در سمت راست محلی بود که امانتی نامیده می شد.فکر کنم حدود شش مکان با سقف پوشیده وجود داشت که مردگانی را که قصد داشتند به صورت موقت نگه دارند در آن جای می دادند تا بعدا به مکان هایی خاص منتقل کنند.

بیشترین امانتی ها برای شهر کربلا در عراق بود.تابوت هایی که به وسیله ی چهارپایان حمل می شد و از شوش تا العماره و سپس دارالسلام منتقل می گردید.من شخصا بعضی از مراسمات را دیدم.فردی که بعد از حدود چهل روز نگه داری می شد فقط پوستی بر تن داشت که با کوشش بعضی از افراد متخصص دوباره کفن پوش می شد و وارد تابوت می گردید.

قبرستان عبدالله بن علی جایگاه ابدی خانواده ی دانش نیز بود.با اینکه گفته می شد که آن ها دزفولی هستند اما علاقه ی آن ها به شوش و مردمانش و نیز حضور سال ها در کنار مردم باعث می شد تا در وصیت نامه ی های خود محل دفن را در همین قبرستان بخواهند.هنوز آثار آن ها پا برجاست.افراد بزرگی که معمولا خان یا کدخدا بودند را نیزدر همین مکان دفن می کردند.

با گسترش قبرستان و احساس عدم مکان برای دفن، کم کم فکر تغییر آن به قبرستان عباس داده شد و نوعی ممنوعیت ایجاد کرد.این اتفاق در ابتدای سال های پنجاه و قبل از پیروزی انقلاب بود.زمانی که دستور ساخت و ساز داده شد ، خارستان های اطراف قبرستان خرید و فروش شدند و فکر ایجاد چهار دستگاه در مکانی که امروز به همین نام معروف است ،داده شد.

تاریخ قبرستان عبدالله بن علی  داستان های ناگفته ی فراوان دارد.سمبلی از انواع مراسمات خصوصا روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان و نمادین نمودن تشیع جنازه ی مولای متقیان و دفن ایشان که برای همه ی قدیمی های شوش فراموش ناشدنی است.تخریب آن و نیز تبدیل نمودن آن به شکل امروزی نیز دارای انتقادات فراوانی بود که شنیده نشد.


میدان فوتبال:پرداختن به تاریخ ورزش شوش امری لازم و ضروری است اما چرا به جای استفاده از تاریخ ورزش از واژه ی میدان فوتبال استفاده شد؟ باید پاسخی علمی و قابل اطمینان داد.شوش و ورزش دارای تنیدگی فراوانی بوده و هستند اما جایگاه میدان فوتبال بسیار متفاوت از آن است.


دلیل اصلی قضیه مربوط به ریشه داشتن این مکان در ورزش شوش است.منظور این است که آغازین ورزش در شوش قبل از اینکه در میادین والیبال و سالن های کشتی باشد در همین مکان بوده است.خاطرات مردم و ورزشکاران از این مکان بسیار متنوع و فراوان است.سمبلی از ورزش و تفریحات سالم که علاوه بر بازی دارای نقش های متعددی مانند برگزاری مراسم و نیز تعزیه ی حسینی است.

در ابتدای تشکیل شوش جدید و تشکیل کاروانسراها تقریبا اثری از ورزش نبود.بچه ها در محوطه ی کاروانسراها انواعی از وقت گذرانی ها را داشتند که شباهتی به بازی فوتبال یا کشتی نداشت.معمولا قایم موشک یا دنبال هم دویدن و من را بگیر و نیز هفت سنگ و گلوله (فنگ)بازی بود.این وضعیت تا تبدیل شدن شوش به روستا و خانه های گلی ساختن، ثابت بود.

با ایجاد اولین مدرسه ی روستایی فکر زمین بازی نیز مطرح شد که معمولا نزدیک ترین مکان به مدرسه بود.در آن زمان از مرحوم سیف الله خان فیلی خواستند که زمینی را برای این امر اختصاص دهد و به مدرسه اهدا نماید.مکانی که امروز مدرسه ی باهنر است همان زمینی است که در آن زمان اهدا شد.اولین زمین خاکی رسمی که فرزندان آن زمان شوش در آن فوتبال بازی می کردند.

من شخصا در این زمین فوتبال بازی کردم.در آن زمان دو مشکل عمده داشتیم.یکی اینکه گاه توپ به خانه های گلی اطراف می رفت و بازنمی گشت یا به سختی همسایه ها پس می دادند تا ما را از آن مکان دور کنند و دوم نزدکی آن به نیزارهای اطراف رودخانه ی شاوور بود که گاه توپ در آن گم می شد.البته توپ های آن زمان مانند امروز نبودند.یا پلاستکی و یا ای بودند که معمولا به سختی باد می شدند.

میدان های فوتبال شوش یا خاکی محل گذران اوقات فراغت جوانان بود.ما که در آخراسفالت زندگی می کردیم مکانی برای بازی نداشتیم و به این مکان می آمدیم و مسابقه می دادیم.زمین های سخت و خاکی که گرد و خاک بر بدن نشسته را می بایست با شنا کردن در شاورر از تن بیرون می کردیم.

با ساخت دبیرستان کورش و محصور شدن این زمین به وسیله ی آموزش و پرورش عملا این مکان تعطیل شد و فقط دانش آموزان می توانستند در زنگ ورزش از آن استفاده کنند که بعدا هم مدرسه ی راهنمایی خشایار در آن ساخته شد و زمینی که فقط برای بازی بچه ها اهدا شده بود به ساختمان دو طبقه ی خشایار تبدیل گردید.

ما در آخراسفالت و در کنار تپه های باستانی زمینی کوچک درست کردیم و زمان را می گذراندیم.به دلیل نزدیکی آن به تپه های بلندتر و نیز بلند بودن از سطح زمین با مشکلات فراوانی روبرو بودیم.گاه توپ به پایین پرتاب می شد و رفتن برای یافتن هم  داستان ها و سختی ها داشت.

سمبل تمام زمین های فوتبال شوش زمنی بود که مملو از خار بود و توسط افرادی مانند حمید سالمی در کنار مدرسه ی آپادانا ساخته شد و تربیت بدنی و شخص آقای نژنذ آن را تسطیح و آماده برای بازی نمود که بعدا به میدان شبیه معروف گشت.آثار این زمین هنوز پا برجاست و تعزیه ی حسینی در آن برگزار می شود.مسابقات باشگاهی شوش در این مکان برگزار می شد و هیچ حصاری یا استحفاظی نداشت.

تمام کسانی که در فوتبال معروف شدند و بعدا به تیم های استانی و ملی رسیدند از همین زمین آغاز نمودند.زمینی سخت و سفت که افتادن بر روی آن برابر با زخمی شدن بود.استقبال مردم از مسابقات بسیار زیاد بود به طوری که اطراف زمین مملو از تماشاچیان می شد.زمین خاکی شبیه ،خاطرات فراونی دارد.

تمام امید ما به این زمین بود اما در زمستان که باران می بارید به دلیل اینکه از خاک مخصوص نفوذ ناپذیری تشکیل شده بود تا روزها گاه هفته ها پر از آب می شد و عملا ورزش ما تعطیل می شد.بچه ها به شوخی قایق سواری ر ا مطرح می کردند.بعد از خشک شدن هم ترک های زیادی ایجاد می شد که بر سختی های قبل می افزود.

میدان فوتبال شوش را می توان در تاریخ ورزش شوش و شاید تاریخ شهر شوش سمبلی از همکاری و پاکی دانست.مکانی که جز برای رفع مشکل تفریح و نیز ساختن اوقاتی خوش مورد استفاده قرار نمی گرفت.میدان خاکی شوش را می توان مکانی فراموش نشدنی تلقی نمود.درگیری با گیرشمن و اینکه این مکان تاریخی است و نیز جلوگیری از تفکر چمن کردن که در نهایت منجر به تعطیلی آن و انتقال به استادیوم امروزی شوش گردید.

بسیاری از قدیمی ها شهر شوش انواع زخم ها را بر دست و پاهای خویش دارند.نه مکانی برای تعویض لباس بود و نه امکاناتی برای رفع تشنگی وجود داشت.لباس ها را در آوردن و به دیوار مدرسه آویزان کردن و به امان خدا رها کردن چندان هم بی ضرر نبود.گاه پول خرده ای را که همراه داشتیم گم و گور می شد.کسی هم نمی توانست فردی را متهم کند.تنها راه حل عدم آوردن پول با خویشتن بود که منطقی به نظر می رسید.

نام میدان فوتبال شوش گرچه می توانست به تعداد فراوانی از زمین های ساخته ی شده ی دیگر متعلق باشد اما به دلیل تاثیر فراوان زمین اطراف مدرسه ی آپادانا فقط به آن متعلق گشت.نام میدان خاکی برابر با همین مکانی است که امروز آثاری از آن باقی است و شبیه در آن برگزار می شود.

میدان فوتبال شوش نشان دهنده ی صمیمیت ورزشکارانی است که با نام های مختلف باشگاهی در آن بازی می کردند.نه باخت دشمنی به وجود می آورد و نه برد غروری کاذب ایجاد می کرد.آنچه می ماند دوستی و همدلی مردمان شوش بود.میدان خاکی شوش مملو از خاطرات کودکی،نوجوانی و جوانی من است.فراموش شدن آن هرگز اتفاق نمی افتد.با خاطرات آن زنده ام و پاکی های مردمان آن روز را به یاد می آورم.بسیاری از فوتبالیست های آن زمان امروز در میان ما نیستند.یاد آن ها همیشه گرامی است.


تحصیل:شوش شهری که تحصیل در آن را باید به دهه ی سی مربوط دانست.زمانی که اولین آموزشگاه آن تاسیس گردید .ساختمان آن تا چند سال پیش هنوز پا برجا بود.مدرسه ای که بیشتر قدیمی های شهر در آن درس خواندند و سواد آموختند.بهترین زمان ها برای خاطرات مردانی است که امروز سنینی بالا دارند و از آن به خوبی یاد می کنند.


نیاز مردم به مدارس دخترانه نیز باعث گردید تا در سال چهل و دو این مدرسه به دو آموزشگاه مختلف یکی پسرانه و دیگری دخترانه تبدیل شود.دبستان آپادانا که مخصوص پسران و جنب اداره ی آموزش و پرورش امروزی بود و مدرسه ی ماندانا نیز کمی دور تر از آن قرار داشت.

در سال پنجاه نیز مدارس راهنمایی تشکیل گردید که نوعی نظام جدید محسوب می شد اما قبل از آن نظام آموزش و پرورش در شوش دبیرستانی بود و نماد این تحصیل دبیرستان کورش بود.مکانی که امروز روبروی امور تربیتی است و دخترانه شده است.

تصاویری که از آن زمان باقی مانده است نشان دهنده ی مسائل بسیاری است.مرور خاطرات نشان می دهد که جدیت های فراونی در آن زمان اجرا می شد و افرادی که از مدارس فارغ التحصیل می شدند با سواد و اهل علم بودند و به راحتی مدرک نمی گرفتند.

نظام آموزشی آن زمان بر معلم محوری استوار بود و او همه کاره ی تحصیل محسوب می شد.تنبیه جزئی جدا ناپذیر بود و مردمی که فرزندان خویش را به مدارس می فرستادند به مسئولین نظام تعلیم و تربیت اعتماد داشتند.معلمینی دلسوز و اهل کار و تلاش موجود بودند.

برای من دبستان آپادانا که دوره ی ابتدایی را برگزار می کرد دارای خاطرات فراوانی است.نظم و قانون همراه با کار و تلاش برای یادگیری کاملا مشخص بود.نظام آموزشی خواستار نظافت و توجه به درس بود و کسی نمی توانست از این راه خطا رود.خروج از مدرسه همراه با صف بود و گاه این کار تا فاصله های بسیاری بعد از مدرسه ادامه می یافت.

احترام معلم کاری قابل قبول بود و حتی دانش آموز به خود اجازه نمی داد که با دوچرخه از مقابل معلم خود رد شود بلکه پیاده شدن و سلام کردن و سپس مجوز دادن معلم امری کاملا عادی بود.این امر را حتی خانواده ها از فرزندان خود می خواستند.

کافی بود که اهل درس و مشق باشی آنگاه نه از کلاس های خصوصی و پول گرفتن ها خبری بود و نه معلمی حاضر بود برای تدریس اضافی پول بگیرد.امتحانات در کمال نظم و قانون برگزار می شد و فقط امتحان نهایی کلاس های ششم ابتدایی در شوش قابل اجرا بودند و امتحانات سال ششم دبیرستان در دزفول برگزار می شدند و ما مجبور بودیم که به دزفول برویم.

باید از زحمتکشان آموزش و پرورش شوش نیز یادها شود.کسانی که شوش را از حالت روستایی و عقب مانده شده به شهری که دارای دبیرستان شد تبدیل نمودند.تاریخ شوش مملو از کسانی است که در آموزش و تحصیل فرزندان شوش زحمت ها کشیدند.

در آن زمان که تحصیل دختران هم کار سختی بود اولین گروه از دختران در سال های قبل از چهل به مدرسه می رفتند و درس می خواندند.کاری که تنها در شهرهای بزرگ صورت می گرفت.تحصیل این نوع افراد با توجه به تفکرات روستایی چندان آسان هم نبود.

نماد آپادانا و ماندانا را باید به صورت کتابی مجزا معرفی نمود.در کنار تحصیل در این دو مدرسه باید کورش را نوعی پیشرفت در تحصیل دانست که اولین دیپلمه های بومی شوش در سال پنجاه و سه موفق به خروج شدند که البته از انگشتان دست خارج نبودند.

تحصیل در شوش را می توان به دو بخش سختی ها و سهلی ها تقسیم نمود.شاید استفاده از این دو واژه کمی بحث برانگیز باشد اما مقایسه ی آن با امروز قابل قبول می گردد.در آن زمان مدرسه مسئول یاددادن ها بود و این وظیفه را به خوبی انجام می داد . از این نظر سختی محسوب می گردید که دانش آموزان مجبور بودند تا هر روز با آمادگی در کلاس ها حاضر شوند.

سختی دیگر استفاده از انواع تنبیهات بود.شاید معمولی ترین آن ها در گوشه ای از کلاس روی یک پا ایستادن و در نوع بعدی آن سطل زباله را بر روی دستان گرفتن بود.البته که بدون دلیل هم این کار انجام نمی گرفت.بیشترین تنبیهات مربوط به عدم آمادگی درسی بود.البته با چوب بر کف دست زدن و در نهایت فلکه کردن هم معمول بود اما میزان آن چندان فراوان نبود.

ورود دانش آموزان در فعالیت های مدرسه هم معمول بود.انواع تلاش ها برای ساختن باغچه ی مدرسه، رنگ آمیزی کردن میز و نیمکت، کارهای بنایی در روزهای جمعه که البته نوعی داوطلبانه بود ،با ذکر این نکته که دانش آموزان احساس جبر می کردند.

خروج دانش آموزان از نظام آموزش و پرورش شوش همراه با سواد  و بلافاصله شغل و کار آماده بود.کافی بود که خواندن و نوشتن را بدانید تا جذب بازار کار شوید.تحصیل در شوش گفته های بسیار  دارد اما نمی توان آن را به کلی مثبت یا منفی دانست .باید مقایسه ای موضوع را بررسی کرد.شاید فردگرایی برای بیان خاطرات بتواند کمک دهنده باشد


مساجد:شوش با وجود مقبره ی حضرت دانیال (ع) مذهبی بود و به همین شکل هم باقی ماند.آن زمان که اثری از مردم در شوش نبود و امروز که مملو از جمعیت است همین معنا یافتنی بود و هست.شهری که با نام پنجمین شهر مذهبی ایران نامیده می شود.در این میان نقش مساجد بسیار پر رنگ تر گشت.


در تاریخ شوش ساختن مساجد امری لازم و ضروری بود که معمولا به وسیله ی بازاریان انجام می شد.برای همین امر نیز خود وارد فعالیت می شدند و نام یکی از بانیان بر درب آن ثبت می گردید.پرداختن به خاطرات مساجد می تواند راهگشای تاریخ این موضوع باشد.

اولین مسجدی که در شوش ساخته شد مسجد جامع بود.بررسی موضوع نشان می دهد که ابتدا مردم نماز را در حرم دانیال برپا می کردند اما جمعیت فراوان باعث می شد تا این نماز به راحتی انجام نگیرد.بنابراین بعضی از بازاریان آن زمان اقدام به ساختن مسجد جامع نمودند که نقش ونی مانند  قاضی به عنوان پیشنماز و نیز خانواده ی دانش پر رنگ تر بود.

محلی که امروز مسجد ساخته شده است،مرکز شهر محسوب می گشت.نبود امکانات باعث گردید تا مردم با استفاده از چهار پایان مصالح را حمل کنند.بیشترین کار را باید در جمع آوری آجرهای تپه ها دانست.گذرگاهی میان مسجد و تپه ها وجود داشت که به سختی قابل رفت و آمد بود.

تاریخ نشان می دهد که بناهای این مسجد از دزفول بودند و مردمانی که داوطلبانه وارد کار می شدند مزدی دریافت نمی کردند.گچ از دزفول و کوره های آن آورده می شد و چون کوره ی آجر پزی وجود نداشت این آجرها از تپه ها جمع آوری می شدند و به دست بناها می رسیدند.

مرحوم حاج عبدالنبی زربخش تعرف کرد که هنگام رفتن به بالای تپه ها ناگاه متوجه ی گیرشمن شدیم که به طرف ما می آید.با ناراحتی گفت که این آجرها باستانی هستند چرا آن ها را با خود می برید.ابتدا تصور می کرد که آها را برای ساختمان های شخصی می بریم.به او گفتیم که برای ساختن مسجد است.مانع شد اما بعد از مدتی که ما ناامید برگشتیم متوجه شدیم که اقای گیرشمن و از تپه ها به سمت ما می آید.وقتی محل مسجد را دید گفت فکر نمی کردم راست می گویید.او اولین بار را خود به پایین آورد و اجازه داد تا آجرها را حمل کنیم.او ساختن مسجد را امری خیر می دانست.

مسجد جامع به عنوان اولین مسجد در تاریخ شوش جدید نقش بسیار موثری در معرفی شوش به عنوان مذهبی داشت.انواع مراسم در این محل برگزار می شدند و مراسم های فاتحه خوانی مملو از مردم می گشت.انواع نمازها و نیز مراسم عید فطر گفتنی های فراوانی دارد.

شکل امروز مسجد جامع تقریبا همانی است که قبلا بود . تغییرات درونی آن زیاد نبوده است.مرکز فعالیت های قرآنی و به تبع آن انقلابی از همین مکان آغاز می شد.کسانی که دارای سنینی قابل قبولند نیک می دانند که این مسجد به وسیله ی کسانی مانند خانواده ی قاضی و سپس دانش که سمبل آن ها شهید دانش بود اداره می گشت.

باید در بررسی خاطرات مسجد جامع از کسانی مانند مرحوم علامه،محول،عطوان نیز به خوبی یاد کرد که با صوت قرآن خود شهر را مورد نظر قرار می دادند.من شخصا صوت دو نفر از این بزرگواران را می شنیدم و لذت می بردم.صداقت در تلاوت قرآن و عدم دریافت وجهی برای برگزاری مراسم مردم، هرگز فراموش شدنی نیست.

بعد از مسجد جامع و به ندرت و فاصله و نیز گسترش شهر مساجدی دیگر ساخته شدند که شاید مهم ترین ان ها مسجد صاحب امان باشد.مسجدی که خلا کمبود آن احساس می شد و مرحوم سید شریف جزایری بنای آن را با کمک افرادی که بازاری بودند،ایجاد نمود.

در آن زمان که شوش به دو قسمت کاملا مجزا تبدیل شده بود این مسجد توانست محلی برای انواع مراسم در محدوده ی خویش باشد.گرچه وجود مقبره ی عبدالله بن علی می توانست کمک دهنده باشد اما شکلی برای نمازگزاری نداشت.پیشنماز این مسجد شخص آقای سید شریف بود.مسجد صاحب امان بعد محل برگزاری جلسات انقلابیون گشت.افرادی مانند مرحوم شیرک،کلانتر و عدالت پور نقشی مهم در نگه داری آن داشتند.

شاید پرداختن به دیگر مساجد هم لازم باشد اما تاریخ شوش با این دو مسجد آغاز گشت و با مسجد امام رضا که در منطقه ی محروم آخراسفالت تاسیس شد، دنبال گردید.اجازه ی این مسجد را مرحوم آیت الله نبوی دادند و شخص آقای عبدالرحیم عوض زاده که کارمند اداره ی برق شوش بود با سال ها تلاش و کوشش ساختند.اثرات این مسجد در منطقه بسیار فراوان و دارای برکات زیادی بوده است.بد نیست که در این بخش نام اولین کسی که در حرم دانیال بدون بلندگو اذان می گفت را ذکر کنم.مرحوم شکنده که صدایی دلنشین هم داشت.کسانی که او را دیده اند وی را پیر توصیف کردند.

مساجد در شوش دارای نقش های متعددی بودند که مهم ترین آن ها پاسخگویی به نیازهای مذهبی جوانان و کودکان بود . به همین منظور تشکیل کلاس های قرآن و تفسیر در این مساجد صورت می گرفت.من شخصا در کلاس های مرحوم شهید دانش شرکت داشتم.

بایداز بانیان همه ی مساجد شوش به نیکی یاد کرد و نام آن ها را در تاریخ کوشش های درست و منطقی شوش ثبت نمود.کوشش های آن ها نام شوش را جاودانه نمود.کار فرهنگی برای نگارش تاریخ مساجد شوش لازم و ضروری است.


رمضان:بررسی خاطرات ماه مبارک رمضان در شوش بیشتر از اینکه دقیق باشد دارای جنبه ی شخصی است.این بدان معناست که ابعاد تاریخی ماه رمضان فقط بر اساس تاثیراتی است که بر شخص گوینده داشته است.ماه رمضان در شوش از این نظر که شهری مذهبی بود متفاوت از سایر شهرهای ایران در نظر گرفته می شد.


شوش را می توان یکی از شهرهای متدین در نظر گرفت که دو ماه مهم شیعیان و مسلمانان مانند محرم و رمضان در آن جدی گرفته می شد.نمونه ی آن را باید در تغییرات درونی شهر در این ماه ها دانست.با تشکیل شوش جدید و بررسی هایی که انجام گرفت مشخص گردید که مردم درون کاروانسراها اولین افرادی بودند که این ماه را با تمام سختی های آن زمان درست برگزار می کردند.تفاوت ماه های قمری و شمسی باعث گردید که این ماه در فصول مختلف ایجاد شود.

در خاطرات قدیمی ها گفته شد که در تابستان گرفتن روزه بسیار طاقت فرسا بود.در این ماه به دلیل نبود برق و آب آشامیدنی مردم در سختی ها قرار داشتند.در یک مورد گفته شد که پناهگاه روزه داران رودخانه ی شاوور بود.در فعالیت هایی که برای فرار از گرما صورت می گرفت در درون رودخانه و مکان هایی که عمق آب کم بود مردم پناهگاهی می ساختند و بیشتر وقت خود را در آن می گذراندند.

ماه رمضان برای مردم شوش حالتی سنتی داشت.این بدان معنی است که یافتن ماه رمضان فقط با چشم معمولی پیگیری می شد.من به یاد دارم که خانواده می خواستند تا هنگام غروب به نقطه ای خیره شوم و شکل ناخنی را بیابم.در این ماه مردم در مسجد جامع جمع می شدند و شهادت می دادند و وقت که ابتدا آقای قاضی و سپس دانش بودند شروع این ماه را اعلام می نمودند.

من که از کودکی با این ماه آشنایی داشتم آن را متغییر از سایر ماه ها می یافتم.در دوران کودکی صبح زود بیدار شدن و افطار  به موقع خوردن را مهم می دانستم و خاطرات خوشی را از آن زمان ها به یاد دارم.خدا رحمت کند مرحوم ابوالقاسم پاپی نمدی را که از شب آماده ی فروش شیر برنج به ما بود.

به یاد ندارم که سحر بیدار شویم و چیزی به نام برنج یا خورشت داشته باشیم.البته بیشتر مردم این چنین بودند و خرید از ابوالقاسم را ترجیح می دادند.با اینکه شهر کوچک بود اما شور و هیجان زیادی داشت.ماه رمضان در شوش قدیم بسیار لذت بخش بود.

شاید باورهایی قدیمی می توانست نوعی فشار نیز بر مردم آورد اما تحمل مردم بسیار زیاد بود.بعضی از این باورها ارتباطی به دین نداشتند اما وضعیت آن زمان شوش باعث پذیرش می گشت.یکی از این موارد عدم قورت دادن آب دهان بود.گفته می شد که بیرون ریختن آب دهان باعث جلوگیری از ابطال روزه می شود.کاری که می توانست فشارهای تشنگی را زیاد نماید.

در فصولی که هوا خوب بود فشار بسیار کمتر بود.رعایت تمام جوانب از سوی مردم خاطره ای شیرین و به یادماندنی است.هیچ کس در حضور دیگران آب نمی نوشید حتی اگر بیمار بود نیز رعایت می کرد.تا جایی که من به یاد دارم شهید دانش تمام ماه رمضان را در شوش بود و برای ادامه ی تحصیل چند روزی بعد از این ماه به قم می رفت.

مسجد جامع محل گردهمایی ها بود.یادم نمی رود که در هنگام ظهر و بعد از نماز عصر کلاس قرآن شهید دانش برگزار بود و از این نظر، هم وقت را زودتر می گذراند و هم یادگیری صورت می گرفت.شاید مهم ترین بخش این برنامه تفاسیر آقای دانش برای من باشد.این توضیحات بیشتر جنبه ی ی داشتند و ایشان موضوعات را مطرح می کردند.

با غروب آفتاب آماده ی صرف افطاری می شدیم اما این مهم مانند امروز نبود که با شنیدن اذان سفره ها پهن شوند.غذا ها بسیار ساده و معمولی و اگر خانه ای رادیو داشتند کمتر به آن اعتنا می کردند و فقط گوش ها به صدای اذان مسجد جامع بود.در آن زمان خانواده اعتقاد داشتند که چند دقیقه بعد از اتمام اذان باید افطار نمود.

شوش آن زمان هرگز مانند امروز نبود.با صرف افطار یک بار دیگر مسجد جامع اذان می گفت و آن زمانی بود که نماز جماعت به امامت شهید دانش برگزار می گردید.البته این را آقای دانش برنامه ریزی کرده بود و اعتقاد داشت که می توان فرصت بیشتری را صرف موضوعات مهم کرد.نمازهای جماعت ماه رمضان لذتی توصیف ناپذیر داشتند.

اتمام ماه رمضان هم  داستان ها دارد.گرچه روزشماری می شد و تمام گوش ها به مسجد جامع بود اما این امر به خود مردم واگذار شده بود.یادم نمی آید که کسی از طریق رادیو موضوع را تایید کرده باشد.باز مانند یافتن ناخن قبل از شروع ماه رمضان خانواده ها فرزندان خود را بالای بام ها می فرستادند تا شهادت دهند.شاید والدین کمتر توانایی دید داشتند و شاید هم فرزندان دقیق تر بودند.من که بارها مامور این کار شده بودم.تا مطمئن نمی شدم آن را اعلام نمی کردم.

با تمام این تفاسیر این مسجد جامع بود که فردا را عید فطر اعلام کند.مردم در مسجد می ماندند تا نظر آقای دانش را بشنوند.با اعلام اتمام ماه رمضان تبریکات رد و بدل می شد و فردا را روز عید فطر اعلام می کردند.رسم بر این بود که فردای آن روز مردم به خانه ی آقای دانش می رفتند و ضمن تبریک هدایایی را تقدیم می نمودند.آنچه من به یاد دارم معمولا در آن زمان قند یا روغن مورد استفاده قرار می گرفت.البته آقای دانش هرگز راضی به این کار نبودند اما مردم به وی علاقه داشتند و ایشان هم رد نمی کردند.چند روز بعد از ماه رمضان اقای دانش به قم می رفتند و مجددا برمی گشتند.


داستان اول: که مربوط به همه ی روستاهای لرزبان شوش می شود به نوعی رقابت های درونی نامیده می شدند.در ابتدای تشکیل شوش و با توجه به رهبری مردم به وسیله ی خوانین خاص خویش دو نام بزرگ که تقریبا وسیع هم بودند، وجود داشت.عنبریه و هرموشی در آغاز زندگی روستایی معروف ترین آن هاست.در کنار این دو ، می توان به کلمه ی عمله پرداخت که متفاوت از آن دو بود.


با توجه به کشت و زرع و نوعی زمان فراغت معمولا میان مردان لر رقابت کشتی صورت می گرفت که در آن وزن یا سن هم مطرح نبود.شجاعت کشتی گرفتن و نیز برابر با حریف شدن، اصل این ورزش محسوب می شد.در واقع رقیب طلبیدن اساس پرداختن به آن بود.در این نوع کشتی تنها به خاک زدن نشانه موفقیت بود.جایزه یا مقاومی منظور نمی شد.

شاید جالب ترین نکته در این بررسی عدم وجود درگیری یا دشمنی باشد.با موفقیت یکی بر دیگری، تبریک گفتن رایج و فرد بازنده قول پیروزی در رقابت بعدی را می داد.دوستی و برادری در این ورزش حرف اول را می زد.این رقابت ها معمولا در محل جمع آوری محصولات(خرمن جا) انجام می گرفت.لباس مخصوص وجود نداشت و خاکی شدن طرف کافی بود تا شکست را بپذیرد.

داستان دوم را می توان در رقابت های منطقه ای یافت.مرحوم حاج سلیمان لالوند، پدر شهید که حدود هشتاد سال عمر نمود و بعد از پایان جنگ به رحمت ایزدی پیوست،این داستان را تعریف نمود.وی این رویداد را در عمله ی غلامرضا خان ذکر کرد.وی داستان را این چنین آغاز نمود.

"کودک بودم.فکر کنم حدود ده سال داشتم که اطلاع دادند فردی غریبه در روستا حریف می طلبد.در آن زمان نوعی رقابت میان روستاها وجود داشت که بر اساس آن فردی که پهلوان یک روستا نامیده می شد به شکلی مودبانه به میان سایر روستاها می رفت و با نشان دادن خود،قوی ترین مکرد آن را به مبارزه بطلبد.البته معمولا میان روستاهای هم زبان نبود.

او خود را به خرمن جا رسانده بود و مرتب درخواست حریف می کرد.شکل و شمایل آن نشان می داد که قوی است و از آن طرف مرزهاست.روستا کوچک بود.به خان خبر دادند که چنین جریانی است.البته اجباری در کشتی گرفتن نبود.فقط حریف می طلبید.اگر کسی نبود، آن را رها و به روستایی دیگر می رفت.وی از صبح حرکت کرده بود و تقریبا ظهر بود که به عمله رسید.

من که کودک بودم از شکل او ترسیدم.سبیل های بلندی داشت و سینه ای فراغ که نشان می داد، قوی است.مردان زیادی ایستاده بودند.ن نیز معمولا تماشاچی بودند.وضعیت روستا به شکلی نبود که فقط مختص یک جنس باشد.ن در تمام فعالیت ها کنار مردان خویش بودند.کسی نبود.فرد تازه وارد منتظر شد اما کسی از میان مردان حاضر به کشتی گرفتن نبود.کشتی نگرفتن بهتر از شکست خوردن بود.

ناگهان از میان جمعیت فردی فریاد زد، درست نیست که این فرد بدون مبارزه از روستای ما برود.این نوعی سرشکستگی است.باید کسی را بیابیم.من که فقط شنونده بودم یکباره نام فردی را شنیدم که گفتند قوی است.گفتند بروید و او را بیاورید.نامش را به خاطر دارد.حسن.

در آن زمان نام ها را بر اساس پدران می شناختند.گفتند کدام حسن؟گفت حسن پسر ملا حسین.سکوت حاکم شد.گفتند که او در میان ما نیست.کسی او را بیابد.گفتند در مزرعه در حال ابیاری است.فردی سوار بر اسب و با سرعت به سمت مزارع رفت و بعد از مدتی حسن دیناروند فرزند ملاحسین را با خود آورد.واقعا خوش هیکل بود اما در ظاهر نسبت به فرد غریبه کمی کوچک تر می نمود.

سکوت حکم فرما شد.مرد غریبه پیراهن خود را درآورد.با پژامه آماده ی نبرد شد.به نظر مودب می آمد.حسن نیز مانند او آماده شد.نبردی سخت درگرفت.او مردی قوی و دارای تجربه ی بالایی بود.قبل از شروع مسابقه شرط موفقیت را دو نکته بیان داشتند.یا طرف خاکی شود که در آن صورت نبرد تمام شده است یا خونی گردد.البته در آن زمان خونی شدن نوعی موفقیت برای فرد مقابل بود.

یادم می آید که حسن هرچه زور می زد موفق به خاک کردن او نمی شد ضمن این که غریبه هم تلاش زیادی نمود.هر دو خسته شدند و کمی استراحت کردند.با شروع مجددد به ناگاه حسن کمر او را گرفت و از زمین بلند کرد اما نتوانست به خاک ببرد ولی با مشت به بینی او کوبید به طوری که خون فوران کرد.صدای کل زدن ن فضا را پر کرد.نبرد تمام شد.مرد غریبه با پاک کردن بینی خود به پشت حسن زد و ضمن تعریف از او گفت:کسی تا امروز موفق به شکست من نشده بود.تو اولین نفری هستی که موفق شدی.

مرد غریبه سوار بر اسب خود شد و با سرعت به سمت مرزها رفت.داستان موفقیت حسن باعث مشهوریت او شد اما آن چیزی که بیشتر نمایان گشت عدم دشمنی و نیز تشویق او به وسیله ی حریف بود.کشتی ورزش پهلوانان است."

داستان سوم مربوط به دهه ی چهل است.شوش به شکل منظم به کشتی نمی پرداخت.هنوز باشگاه ورزشی که محل تجمع ورزشکاران باشد، وجود نداشت.وضعیت کشتی همان شکل اولیه ی روستایی بود.شوش در آن زمان به بخش تبدیل شده بود.یادم می آید که در ایام نوروز و به دلیل جاذبه های گردشگری شوش، مردمان زیادی از استان های مختلف به شهر مسافرت می کردند.

در این میان مردی که دارای هیکلی تراشیده و اندامی زیبا بود خود را قهرمان استانی دیگر معرفی نمود و از شوشی ها خواست تا یک مسابقه ی ورزشی ترتیب دهند.او با کلمات خود دیگران را تحریک می کرد.تشک هایی قدیمی وجود داشتند.فردی لر از میان ورزشکاران برخاست و گفت که حاضر است مبارزه کند.دقیقا یادم هست که در دبستان دانیال که اولین مدرسه ی ساخته شده ی دولتی با نام مدرسه ی شوش نامگذاری شده بود و بعد به دانیال(ع) تغییر نام داد، این مسابقه انجام گرفت.

آن روز تماشاچیان زیادی جمع شده بودند.از سایر استان ها نیز افرادی حاضر بودند.فرد غریبه برای نشان دادن زور خود از خانمش نیز دعوت کرده بود تا تماشا کند.او با وسایل کشتی کامل وارد تشک شد.واقعا قوی بود اما با شروع مسابقه، کشتی گیر شوش او را خاک و در نهایت ضربه ی فنی کرد.فریاد شادی مردم و بلندکردن کشتی گیر بر شانه ها را هرگز فراموش نمی کنم.

این رویداد باعث گردید تا جوانانی از شوش به این رشته علاقه مند شوند.با تلاش و کوشش مدیران دلسوز آن زمان اولین باشگاه ورزشی ساخته شد و سالنی برای کشتی اختصاص یافت.با این رویداد، کشتی شوش در میان لرها از حالت سنتی خارج و به شکل مدرن تبدیل گردید.قهرمانانی به ایران تقدیم کردند که نامشان جاودانه ماند.

ما در این بخش به معرفی تعدادی از این قهرمانان کشتی شوش که لر هستند می پردازیم البته با این توضیح که ادعای کامل بودن این معرفی را نداریم.کشتی مدرن شوش در دهه ی چهل و دقیقا سال چهل و شش خورشیدی شکل گرفت و افراد مختلفی از زبان ها و گویش های شوش در پیشرفت آن موثر بودند.ما با توجه به  موضوع تنها به گویش لرها می پردازیم.


کشتی: در دهه ی چهل که کشتی شوش شکل گرفت،افرادی به عنوان آغاز گر آن موثر واقع شدند.این افراد توانستند با تمرینات منظم، خود را آماده ی مسابقات قهرمانی استان نمایند و بدین شکل اولین نوع رقابت های خارج از شوش را رقم بزنند.افرادی مانند خداداد دیناروند، امیر قاری، کرمعلی حیدری پور، راهخدا موسی نجف آبادی، محمدرضا کرد و سپس نوجوانانی مانند علی رضا رحمتی و سعید کریمی پور در این برهه موثر واقع شدند.


با گذشت زمان و تغییر سبک کشتی از آزاد به فرنگی و توجه ی بیشتر به این شیوه ی جدید، باعث ایجاد فضایی تازه و رقابتی در میان کشتی گیران گردید.رشد سریع و کسب عناوین مختلف منطقه ای، استانی، ملی، قاره ای و جهانی نتیجه ی این کوشش ها بود.بدین شکل بود که قهرمانان لر وارد صحنه ی کشتی شوش شدند.

در شکل اولیه می توان به کورش زارع اشاره نمود که قهرمان کشور و عضو تیم ملی جوانان ایران در مسابقات جهانی بارسلون بود.روح الله حسینی نیز به قهرمانی در نوجوانان آسیا رسید و دانیال اعتمادی قهرمان نوجوانان کشور شد.

خانواده ی ناقوسی که همگی در ترقی کشتی فرنگی نقش داشتند با ایجاد باشگاه کشتی و کسب عناوین مختلف به این رشد یاری رساندند.این موفقیت به حدی رسید که عزیز ناقوسی مربی تیم های ملی گردید.به همین شکل، محمد ناقوسی قهرمان نوجوانان و جوانان جهان شد.

دانیال سهرابی به مقام سوم جوانان آسیا دست یافت.حسین باجوروند قهرمان نوجوانان ایران شد و علی رضا دیناروند به نایب قهرمانی نوجوانان کشور دست یافت.افرادی مانند بهمن دیناروند، محسن علیزاده، محمد کردی، روح الله حسینی راد، محمد زاده حسن و رضا دیناروند پله های ترقی را طی کردند.

مهران دیناروند قهرمان استان در رده ی نوجوانان، سوم کشور، نایب قهرمان ایران، اول جوانان، دوم انتخابی تیم ملی و نایب قهرمان بزرگسالان استان خوزستان گردید.به همین شکل حمید تقوی(سگوند) قهرمان پیشکسوتان ایران و عضو تیم ملی در مسابقات جهانی اکراین گردید.

احسان دیناروند که دارای درجه دکتری در ورزش است قهرمان ایران و عضو تیم ملی ایران بود.او علاوه بر کشتی، توانست مجموعه ای از ورزش های بدن سازی را در باشگاه ایجاد کند.نوعی آمادگی جسمانی بر اساس دیدگاه های علمی که شامل هر دو جنس می شد و خود مدیریت و هدایت آن را بر عهده داشت.تربیت و استفاده از مربیان زن باعث ایجاد رغبت در میان خانم ها شد.

رشید هدایت خواه که تحصیل کرده ی رشته ی ورزش و دانش آموخته ی مدیریت آن در مقطع ارشد بود ضمن دارا بودن عناوینی مانند قهرمانی در کشور و آسیا، مدتی مسئولیت اداره ی ورزش و جوانان شوش را بر عهده داشت.امین دیناروند دیگر ورزشکار لر شوش بود که قهرمان ایران و عضو تیم ملی فرنگی کشور گردید.

اتصال ورزش کشتی امروز شوش به گذشته و انتخاب این رشته از طرف نوجوانان و جوانان شوش گویای توجه به تلاش های پهلوانی و جوانمردی در میان آن هاست.گرچه در این زمان ورزش های دیگری نیز به رشد و تعالی رسیدند اما تاسیس باشگاه های مختلف کشتی در سطح شهر نشان دهنده ی علاقه فراوان مردم به این رشته است.

تمرکز بر ورزش و سالم سازی جسم و روان و تلاش برای رسیدن به اوج توانایی ها از این طریق و در طول زمان، نشان دهنده ی وجود استعدادهای مختلف در میان قوم لر است.کوشش هایی که از ابتدای ورود به فعالیت ها خود را نشان داد و با استمرار آن به ترقی و تعالی رسید.

این بدان معنی است که این قوم توانستند با توجه به آنچه در درون خویش حس می کردند وارد کوشش های ورزشی شوند و در سطوح مختلف به سربلندی ایران در میان جهانیان دست یابند.ورزش هایی که هر یک با نام و ویژگی های مختلف در شوش ایجاد شدند و باعث جذب حداکثری نوجوانان و جوئانان شوش شدند.این مهم نه تنها در شهر که در روستاهای لر نشین نیز وجود داشت و مردمان آن زمان تا به امروز در این راه کوشش و تلاش های گسترده ای را انجام دادند.

پرداختن به کشتی به عنوان ابتدایی ترین کوشش های آدمی در تاریخ و ایجاد رقابت های سالم، تنها آغاز گر توجه به ورزش است.در ادامه سایر رشته های ورزشی نیز مورد تاکید قرار می گیرند و نقش قوم لر در علاقه مندی و نیز کسب عناوین مختلف قهرمانی توضیح داده خواهد شد.دوومیدانی که از نظرهایی دارای اهمیت ویژه است،در ادامه مورد نظر قرار خواهد گرفت.


دوومیدانی:یک ورزش طبیعی است زیرا با رفتار و حرکات طبیعی انسان مطابقت دارد. بنابراین می‌توان گفت دوومیدانی از زمان پیدایش بشر وجود داشته است و اولین اسلحه نسان در برخورد با محیط و خطرهای آن به حساب می‌آمد.


بشر اولیه برای دفاع از خود محتاج به فرار کردن بود تا اینکه در محلی خود را مخفی کرده به زندگی خود ادامه دهد. لیکن اشخاصی که ضعیف بوده و قدرت دویدن نداشتند بدون شک طعمه حیوانات قرار می‌گرفتند.

بدین جهت پدرها بچه‌های خود را تشویق به دویدن کرده و به آن ها طرز فرار از مقابل حیوانات را می‌آموختند چرا که دویدن، حد فاصل بین زندگی و مرگ برای آنها بود.

انسان های اولیه ضمن دویدن و فرار، برای عبور از موانع طبیعی از جهیدن و پریدن استفاده می‌کردند و اگر لازم می‌شد که بین آن ها و حیوانات مبارزه‌ای صورت گیرد از پرتاب سنگ یا دیگر اشیا کمک می‌گرفتند این کار معمولاً زمانی انجام می‌گرفت که انسان از فرار کردن خسته و کوفته می‌شد.

در تنگنای مرگ و زندگی، انسان مجبور بود از قدرت بازو و پنجه و عضلات خود هم حداکثر استفاده را نماید. به این ترتیب انسان اولیه پی برد که اگر تندتر بدود، بیشتر بپرد و محکم‌تر پرتاب کند، بهتر خواهد توانست با مشکلات و خطرات پیرامون خود مبارزه کند.

در مورد ورزش دوومیدانی در میان قوم لر می توان به آغازین آن اشاره نمود.در آن زمان نگرش به این ورزش هرگز قهرمانی نبود بلکه تلاشی برای رفع خستگی و نیز پر کردن اوقات فراغت در میان مردمان خصوصا مردان بود.این بدان معنی است که با ایجاد بازی های محلی(شرح آن گذشت) و استفاده از سرعت ،موفقیت های رقابتی ایجاد گردید.مطالعات نشان می دهد که ن لر نیز از این سبک استفاده می کردند.

مطالعات نشان می دهد که تا دهه ی چهل ورزش دوومیدانی شکل منظمی نداشت.بیشترین تلاش ها منوط به مسابقات صحرایی می شد که در آن تمرینی برای رقابت نیز وجود نداشت.مسابقاتی که معمولا از میان جاده ها صورت می گرفت و سالی یک بار انجام می شد.مسابقات سه کیلومتری برای نوجوانان، پنج و ده کیلومتری برای جوانان و بزرگسالان بود.

اگر از مسابقات سنتی و تحت عنوان ورزشی های محلی لرها در درون روستا ها بگذریم و این ورزش را به عنوان مادری برای دیگر فعالیت ها بدانیم،نظم و برنامه ریزی برای رشد و ترقی آن را می بایست به دهه ی چهل خورشیدی متصل نمود.زمانی که مسابقاتی با همت اداره ی تربیت بدنی ترتیب داده می شد و برای برندگان نیز جوایزی در نظر گرفته می شد.این نوع از مسابقات در دوومیدانی تنها به صورت صحرایی برگزار می شد و سایر رشته های آن را در بر نمی گرفت.

با وجود استعدادهای فراوان در میان مردمان شوش، مهندس فیلی که خود نایب قهرمان مسابقات دانشجویان ایران در دو سرعت بود، اقدام به توسعه ی این ورزش نمود.او با هزینه ی شخصی انواع کفش های خاص دوو میدانی را خریداری نموده و در اختیار علاقه مندان قرار داد.باید حبیب الله فیلی را پدر دوومیدانی شوش نامید.او در سمت مربی وارد کوشش های خود گردید و شاگردان مستعدی را تربیت نمود.

از کوشش های دیگر او می توان به وارد کردن رشته هایی مانند پرتاب دیسک، پرتاب وزنه، پرتاب نیزه، پرش طول، پرش ارتفاع، پرش سه گام،دو های نیمه استقامت و سرعت اشاره نمود.وی تمام وسایل این رشته ها را از هزینه ی شخصی پرداخت نمود.

حاصل این زحمات ورود جدی شوش در رقابت های استانی و ملی گردید که نتیجه ی آن قهرمانی یکی از شاگردان وی در جام کیهان ورزشی ایران در دهه ی پنجاه بود.گرچه وی شاگردان بسیاری را تربیت کرد اما از میان لرها می توان به مجید شوهانی اشاره نمود که در استان و دوهای سرعت رقابت نزدیکی با سایر هم استانی های خویش داشت.

با گسترش ورزش دو ومیدانی در شوش، لرها توانستند خود را به مقام های بالایی برسانند.شرکت افرادی مانند غلام پشتکوهی که ضمن ورزش فوتبال به این رشته نیز می پرداخت،باعث رونق بیشتر آن شد.شهید حمید سیلانی در دو استقامت ، فیضل الله رحیمی و فضل الله رحیمی که قهرمان شوش در رشته های نیمه استقامت بودند،محمد جوروند که یکی از قهرمانان سه رده ی اول دومیدانی نیمه استقامت شوش بود از جمله لرهای ورزشکار در این رشته بودند.

ورزش دومیدانی در میان لرها دارای محبویت خاصی بود به شکلی که آن را نوعی قدرت استقامت می دانستند.به همین منظور در مسابقاتی که به صورت جمعی برگزار می شد و در جاده اجرا می گردید شرکت می کردند.غلام خدادادگان، محمدرضا دیناروند، مرتضی دیناروند از جمله ی این افراد بودند.


دوچرخه سواری:در این رشته ی ورزشی به دو شکل فرزندان لر وارد فعالیت ها شدند.ابتدا به شکلی محلی که شامل دوچرخه های معمولی بود و در دهه ی چهل شوش مرسوم به مسابقات صحرایی می گشت و دوم نوع بین المللی و قانونی آن که آن نیز به انواع تورها منتهی می شد.بدون شک تاثیر افرادی مانند مرحوم عبدالرضا لالوند در شکل گیری نوع نوین آن بسیار مهم و حیاتی بود.وی که خود دوچرخه سوار بود در قالب هایی مانند مربی و نیز مسئول تربیت بدنی آموزشگاه های شهر به این رشته ی ورزشی می پرداخت.


تلاش های او در این رشته منجر به شناخت بهتر و نیز شرکت در انواع تورهای ملی گردید.کوشش هایی که باعث گردید تا او در میان مربیان خوزستان کاملا موثر واقع شود و برنامه ریزی هایی برای گذر دوچرخه سواران از مسیر شوش در تورهای ملی گردد.وی شاگردان بسیاری ار تربیت نمود و باور او بر پرورش دوچرخه سواران از درون مدارس بود.در کنار او می توان از رحمان جهانی نیز نام برد که قهرمان دوچرخه سواری در شهرستان و نیز استان بود.او به شکلی نوین رکاب می زد.

پینگ پنگ:گرچه رشته ی پینگ پنگ در شهرستان تحت تاثیر ورزش هایی مانند فوتبال و دومیدانی بود اما آن نیز به سهم خود پیشرفت هایی داشت.در این میان باید از تلاش های محمدرضا دیناروند که خود قهرمان این رشته در آموزشگاه ها بود، نام برد.علاقه ی او به این رشته باعث انتخاب وی به عنوان رئیس هیئت گردید.وی سال ها مسئول تربیت بدنی آموزشگاه های شوش بود و در این راه انواع مسابقات این رشته را برنامه ریزی نمود.

فوتبال:در رشته ی پر طرفدار فوتبال، نقش لرهای شوش در قهرمانی پررنگ بود.این رشته از اوایل دهه ی چهل در شوش شکل گرفت و به تدریج رشد نمود.اولین کسی که در این رشته وارد مسابقات قهرمانی لیگ ایران(جام تخت جمسید) گردید، غلامعلی حیدی پور بود.وی در شوش مورد نظر مربیان نیروی اهواز گردید و به این تیم پیوست.مرتضی دیناروند نیز از ورزشکارانی بود که عضو تیم منتخب جوانان خوزستان گردید.وی هافبکی طراح در خوزستان محسوب می گشت.

علی دیناروند در دهه ی پنجاه به عضویت تیم منتخب نوجوانان خوزستان درآمد.فریدون میرزایی که بازیکنی زبده در شوش بود در سن جوانی به عضویت تیم ملی جوانان ایران انتخاب شد و اولین کسی بود که نام ملی را برای شوش به ارمغان آورد.این عضویت ها در دهه ی شصت به بعد شدت بیشتری گرفت به شکلی که عبدالحسن مانگری و سهراب الفتی به تیم استقلال اهواز منتقل شدند.عبدالله توحیدی فر در لیگ برتر ایران عضو تیم استقلال اهواز بود.علی توحیدی فر برادر او ضمن عضویت در جوانان استقلال اهواز به تیم ملی جوانان ایران دعوت شد.

در رشته ی فوتبال می توان به امر داوری نیز اشاره نمود.لرها در این میان فعالیت های موثری داشتند که از سطح شهر تا سطح ملی در نوسان بود.شاخص ترین این افراد جعفر دیناروند بود که در سطح لیگ ایران قضاوت نمود.او داوری شناخته شده در استان و مورد اطمینان رئیس کمیته ی داوران استان و ایران بود.او کلاس داوری فیفا را نیز با موفقیت گذراند.

افرادی مانند محمد حافظی، هدایت الله انصاری، نعمت الله فیلی، مرحوم ولی آبله رنگی، محمد تقی علی دوستی، نعمت الله فیلی، سعادت دیناروندی، فریدون حسن غلامعلی، غلامعلی حیدری پور، غلامحسین پورحیدری،مرحوم نادر آهنی، علی رضا خدادادگان ، عبدالکریم عمله، گرگی والی و عباس شریفی از جمله داوران لر شوش در فوتبال بودند.

مدیریت باشگاه:در زمینه ی باشگاه داری که کاری سخت و بغرنج در طول زمان بود انواع لرهای شوش موثر واقع شدند.کسانی که با هزینه های شخصی، انواع رشته های ورزشی را فعال نمودند و برای این شهر و استان و نیز در سطح ملی افتخار آفریدند.بعضی از این کوشش ها منجر به معرفی شوش در سطح جهانی شد.کسانی مانند حبیب الله فیلی که ابتدا باشگاه شاهین را در منزل مسی خویش تاسیس کرد و سپس مدیریت باشگاه استقلال(تاج سابق) را در دهه های چهل و پنجاه را تقبل نمود.

محمدرضا دیناروند در دهه ی پنجاه به نوعی مسئولیت سنگین باشگاه استقلال را بر عهده گرفت و سال ها مدیر عامل باشگاه گردید.وی در فعالیت های خویش، ریاست هیئت فوتبال را نیز بر عهده داشت.در کنار خانواده ی فیلی می توان به موسس باشگاه شمشیر اشاره نمود که در عمله ی سیف تاسیس گردید. نعمت الله فیلی پایه گذار این باشگاه بود که سال ها در مقاطع مختلف باشگاهی در سطح شهرستان و استان افتخار آفرین شد.

در روستای داوود آباد نیز علی دبیریان از میان جوانان آن، تیم فوتبال کشاورز را تاسیس نمود.این دسته ی ورزشی در رشته هایی مانند فوتبال و دومیدانی فعالیت های موثری در سطح باشگاه های شوش داشت.در کنار او می توان به برادرش عبدالحسین دبیریان نیز اشاره نمود که یاوری بزرگ برای اداره کردن این دسته ی ورزشی محسوب می گشت.

در همین راستا تیم توحید نیز قابل ذکر است که با وجود کوشش هایی که سایر افراد در اداره کردن آن داشتند اما استمرار و پایداری آن تا به امروز مرهون تلاش های یدالله توحیدی فر است.این دسته ی ورزشی در رشته ی فوتبال در سطح استان خوزستان فعالیت های موثری را داراست.در شهرک لرنشین بهرام تیم فوتبال شاهین تاسیس گردید که در مسابقات قهرمانی باشگاه های شوش به طور مستمر شرکت می نمود.در این مسیر باید از سیفی  آریان پور(سگوند)به عنوان موثرترین افراد در اداره کردن آن نام برد.

ریاست ورزش:ورزش شوش در بعد اداری دارای افرادی موثر بود که سهم لرها نیز در طول تاریخ موثر واقع شد.ابتدئا نام تربیت بدنی و سپس اداره ورزش و جوانان شامل مجموعه ی اداری آن گردید.جعفر دیناروند اولین مسئول آن در سال پنجاه و هفت بود.بعد از او می توان به رشید هدایت خواه اشاره نمود که چند سال این مسئولیت را تقبل نمود.وی از کشتی گیران و دانش آموختگان رشته ی ورزش بود.روح الله سلیمانی مقدم بعد از وی این مسئولیت را پذیرفت.


روستاهای لرنشین:روستا در کتب قدیمی به صورت ده یا قریه و به معنی سرزمین آمده است. در خصوص چگونگی شکل گیری روستاها در ایران تعدادی از جامعه شناسان معتقدند؛ در هزاره های اول پیش از میلاد، گروه های کوچ نشین انسان که به کار شکار و دامپروری مشغول بودند و از سرزمین های مجاور به فلات پهناور ایران مهاجرت کردند با کشاورزی آشنا شدند و از آن جا که برای کشاورزی نیاز به وسایل و ابزار بود، مجبور شدند به صورت دسته جمعی و از طریق پیوستن به گروه های بزرگ تر به کار کشاورزی بپردازند، که همین اولین هسته یک جانشینی را به وجود آورد.


زمانی که بشر به یک جا نشینی و کشاورزی روی آورد، سعی کرد ست گاه های خود را در کنار رودخانه ها و دریاچه های بزرگ و به طورکلی هرجا که دارای آب و خاک مناسب بود، انتخاب کند. بنابراین می توان گفت؛ از همان زمان شکل گیری روستا در ایران، ده یا روستا یک واحد اجتماعی و تشکیلاتی به شمار می آمد که در آن گروه هایی از مردم روستایی برای همکاری در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ی گردهم جمع می شدند. این واحد اجتماعی کوچک در واقع متشکل از تعدادی خانواده می باشد که دارای نوعی حس دلبستگی ها، عواطف و علایق مشترکی هستند که برای تامین نیازهای زندگی خود به یکدیگر کمک می کنند.

در ایران روستا یا ده، به یک مرکز جمعیت و محل ست و کار تعدادی خانواده گفته می شود که در اراضی آن ده به کار اشتغال دارند و درآمد بیشتر آنان از طریق کشاورزی بدست می آید.
بافت روستاهای ایران تحت تاثیر عوامل گوناگونی چون: توپوگرافی، ویژگی های اقلیمی، قابلیت های اقتصادی، معیشت، منابع آب و . بوده است. بافت روستاهای ایران به دلیل عوامل ذکر شده با یکدیگر متفاوتند به طوری که در بخشی از این سرزمین پهناور، روستاهایی هستند که در نواحی کوهستانی به وجود آمده اند و دارای بافتی منسجم و به هم پیچیده ای از خانه ها هستند که به صورت پلکانی بر دامنه شیب کوه ها قرار گرفته اند. مانند روستای ماسوله در گیلان، ابیانه در کاشان، پاوه در کرمانشاه، پالنگان در کامیاران کردستان.

در مکان های دیگری از ایران خانه های روستایی در دل کوه ها به صورت دستکند ساخته شده اند و خطوط ارتباطی دشوار و پیچیده ای آن ها را به یکدیگر متصل می کنند. نظیر روستای کندوان در آذربایجان و میمند در کرمان.

روستاهایی نیز وجود دارند که واحدهای مسی مردم، داخل قلعه های مستحکمی ساخته شده اند. این گونه روستاها بیشتر در نواحی مرکزی و کویری ایران، میان دشت ها و جلگه ها دیده می شود.روستاهای قدیم شوش دارای قلعه های خاصی بودند که در توضیح آن ها به چنین وضعیتی اشاره خواهد شد. نمونه ی دیگری از روستاهای ایران را می توان در نواحی حاشیه ایی دریای خزر دید که به صورت منفرد و در میان کشتزارها پراکنده اند.

اینکه تعریف روستا چیست و چگونه می توان میان آن و سایر واژه ها مانند شهر، شهرستان و امثال آن تفاوت قائل شد؟امری است که به مراجعات علمی نیاز دارد.با این توصیف می توان دریافت که در مورد روستا و دِه تعاریف متعدد و زیادی گفته شده، ده یا روستا که در کتاب‌های نشر قدیم به صورت دیه هم دیده می‌شود، در پارسی میانه، ده (Deh) در پارسی باستان (Dahya) به معنی سرزمین و در اوستا  به شکل دخیو (Daxya) آمده‌است.(لغت نامه ی دهخدا).

در ایران ، ده از قدیمی‌ترین زمان یک واحد اجتماعی و تشکیلاتی و جایی بوده‌است که در آن گروه‌هایی از مردم روستایی برای همکاری در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ی گرد هم تجمع یافته‌اند. ده اساس زندگی اجتماعی ایران را تشکیل می‌دهد و اهمیت آن به اعتبار اینکه یک واحد تشکیلاتی در زندگی روستایی است، در سراسر قرون وسطی و از آن پس تا به امروز برقرار بوده‌است.

با درک مفهوم روستا می توان تفاوت آن را با سایر مکان ها دریافت.این بدان معنی است که واژه ی روستا مکانی خاص در میان مملکت ایران زمین است که با سایر مکان های موجود متفاوت است.بر این اساس که خوزستان محلی جلگه ای است و از زمین مناسب و آب فراوان برخوردار بوده و هست لذا لرهای ساکن در آن به تناسب داشته های خود به زندگی و فعالیت های خود شکلی معین دادند و سال ها به تولید انواع محصولات پرداختند.

روستاهای لرنشین که از ابتدای خوزستان از سمت لرستان آغاز می شوند،در آغازین خود به نزدیک ترین مکان شوش یعنی اندیمشک وصل می گردند.شناخت انواع روستاههای لرنشین شوش از نظر تاریخی و وضعیت مردمان آن در طی زمان می تواند شناختی بهتر ایجاد کند و بدین شکل تاریخچه ای معتبر برای نسل های آینده بر جای گذارد.بدیهی است که شکل ساختمان های این روستاها از وضعیت آب و هوایی آن تبعیت می کرد.

تلاش در معرفی روستاهای لرنشین شوش در این نوشته متوجه ی قدیمی ترین آن هاست زیرا در حال حاضر شکل و شمایل این روستاها دگرگون گشته و بعضی به شهر و تعدادی نیز به شهرک تبدیل شده اند.از ساختمان های قدیمی خبری نیست و حتی در طریق البسه نیز هیچ شباهتی به قدیم وجود ندارد.تقسیمات کشوری در کنار تحولات اجتماعی باعث ایجاد تغییرات فراوانی در این روستاها شده است.گاه نامی از قدیم برجای مانده و زمانی نیز هیچ اثری از این اسم ها باقی نمانده است.برای شروع این معرفی از اندیمشک به عنوان نقطه ای برای حرکت استفاده می شود.


شاعران:شاعر (اسم فاعل و از مشتقات شعر) سراینده، چکامه‌سرا چامه‌سرا، یا سَرواده گو به کسی گفته می‌شود که قدرت سرودن اشعار و به نظم کشیدن مطالب را بر مبنای فنون ادبی داشته باشد.


مقصود از شعر در علم منطق سخنی است که نوعاً از قضایای مخیّلات تشکیل شده باشد، و به منظور تأثیرگذاری بر دیگران از طریق عاطفه و تحریک احساسات، ادا شود. هدف شاعر این است که در پرتو خیال پردازی و صورت گری لفظی، مخاطب خود را تحت تأثیر عاطفی قرار دهد و مطابق میل گوینده شعر، پذیرای خواسته‌های خود گرداند.

از آنجا که بیان کردن قضایای مخیّله همراه با وزن و قافیه، بهتر در روحیه مخاطبان تأثیر می‌گذارد و احساسات و عواطف آنان را تحریک می‌نماید، بنابراین بسیاری از دانشمندان علم منطق، وزن و قافیه را هم به عنوان عوامل اساسی و مؤثّر در تدوین شعر، قلمداد نموده‌اند.

سرودن شعر به زبان های مختلف می تواند اهداف خویش را جستجو کند.زمینه های متفاوت این سروده ها به نوعی باعث حرکت انسان ها در رسیدن به منظورهای خویش می شود.به طور مثال شعرهایی که برای مبارزه ی با دشمن در صحنه های نبرد تولید می شوند، حرکت دهنده ی دوست به سمت دشمن و به منظور شکست او خواهند بود.

لرهای شوش در شعر و شاعری دارای سابقه ای طولانی هستند.بیشترین سرودهای آن ها مربوط به زمان های قدیم است.منظورهایی که بیشتر به وضعیت و نیز زمینه های آن مربوط می گردند.شاید مهم ترین آن ها حماسه های آن زمان باشد.گرچه شعر و شاعری در میان لرها دارای سابقه ی طولانی است اما بیشتر آن ها به گویش لری منتقل شده اند.

کمبود وسایل آن زمان و عدم امکان چاپ و انتشار آن ها باعث از بین رفتن بسیاری از این آثار گردید.بعضی از این شعر ها از طریق سینه به سینه به نسل های بعد منتقل شده اند اما تعداد آن ها بسیار کمتر از سروده های واقعی است.وجود این چنین شعرهایی می تواند گویای ذوق و طبع شعر در میان مردمان لر باشد.با گذشت زمان استفاده از زبان فارسی نیز در میان شاعران تحصیل کرده های لر رایج گردید و سبب تولید کتاب های شعر شد.

شاعرانی که راه ترقی را انتخاب و با موفقیت به تولید کتاب های شعر اقدام نمودند.افرادی که نه تنها در منطقه بلکه در میان شعرای معاصر ایران بلکه جهان نیز شناخته شده هستند.بعضی از این شعرا تنها به گویش لری به این مهم می پردازند اما اکثر آن ها از هر دو شکل فارسی و لری شعر می سرایند.تلاشی که برای معرفی شعرای لر شوش صورت می گیرد برای پی بردن به تاثیرات آن ها در ادب و فرهنگ این سرزمین می باشد.کوششی که سعی بر درست بودن و شناخت بهتر دارد.به همین منظور از برجسته ترین شاعر لر شوش آغاز و با پرداختن به برخی از این تلاش ها وارد معرفی می شویم.

یوسفعلی میرشکاک (زادهٔ ۱۳۳۸ در شوش دانیال و ایل ساکی، تیره ی سرچرم) شاعر، نویسنده، طنزپرداز و منتقد ی. میرشکاک در طول سی سال اخیر در زمینه‌های گوناگونی فعال بوده‌است. از سرودن شعر و نگارش نقدهای ادبی تا نوشته‌های طنز و مقالات ی و مذهبی و عرفانی. همکاری و همراهی او با سید مرتضی آوینی قابل توجه است.

از سال ۱۳۵۸ به‌طور جدی شاعر شده‌ اما طبع شعرگویی را سال ها قبل از این و در دوران دانش آموزی به عمل تبدیل کرد.او دز زمان رژیم گذشته و در حالی که نوجوان بود شعری سرود که مایه ی دردسر وی شد.گویا رژیم به دنبال دستگیری وی بود.بخشی از آن شعر این چنین است.

غنچه می پژمرد و خار به جا می ماند

سابه می خشکد و دیوار به جا می ماند

ببهوده تن خویش به دار آویزیم

ما ریخته فرود، دار به جا می ماند

های چنگیز،بکش خنجر خود را به تنم

هرزه در ماتم من،یار به جا می ماند

او بیش از همه، متأثر از شاعرانی چون مهرداد اوستا، مهدی اخوان ثالث، منوچهر آتشی، محمدعی معلم دامغانی و بیدل دهلوی بوده‌است.تالیفات او در شعر و ادب ایران باعث شناخت بیشتر این شاعر لر شده است.از جمله ی این کتب می توان به موارد زیر اشاره نمود.

  • ستیز با خویشتن و جهان
  • جای دندان پلنگ
  • از زبان یک یاغی
  • فرامرز نامه
  • زخم بی‌بهبود
  • دیپلمات‌نامه
  • پوریای ولی
  • نامه‌ای به رئیس‌جمهور آینده
  • توسعه و اباحه
  • سنت؛ مدرنیته؛ هویت
  • تکنیک قارعه
  • القارعه
  • ت زدگی
  • رخنه در تکنیک
  • نسبت ما و تجدد
  • ایمان و تکنولوژی
  • مؤمنان در آخرامان
  • آخرامان و نیست انگاری
  • ویژگیهای آخرامان
  • منتظران و حقیقت انتظار
  • ویژگیهای انسان آخرامان
  • ایرانیان و موعدگرایی
  • برده صاحب‌عنوان
  • مذهب قیاس
  • انسان آزاد
  • نوشتن در اوج بحران
  • تصوف تقویمی، تصوّف تاریخی
  • غفلت و رسانه‌های فراگیر
  • نیست انگاری و شعر معاصر

از جمله شعرای دیگری که می توان به او اشاره نمود.محمد جوروند است.او از ایل جایروند  و تیره ی احمد جشنی است.از مادر نیز از ایل بیرانوند می باشد.او دارای تحصیلات دکتری است و کتب متعددی را تالیف کرده است.تحصیلات ابتدایی تا دیپلم خود را در شوش گذراند و وارد مقاطع مختلف دانشگاهی گردید.آخرین مسئولیت او مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان است.او سه کتاب شعر به نام های،با کاروان سوره طه در حوزه اهل بیت؛ شهر آسمانی مجموعه شعرهایی در مورد خرمشهر و بوی خرمشهر در مورد شهید محمد جهان آرا،دارد.


در مورد شاعران لر می توان موضوعی خاص را به خانواده ی میرشکاک اختصاص داد.به جرئت می توان گفت که همه ی آن ها دارای ذوق شعر و طبع شعر سرایی هستند.این نشان می دهد که نقش ارثی بودن قادر است تا تفکر انتقال ژن را مستولی نماید.پدر این خانواده که از لفظ استاد برخوردار است عامل اصلی این تفکر است.گرچه نوع تربیت و نیز شعر خوانی او نیز می تواند موثر بر تشویق باشد اما این باعث دوری از اصل سابقه ی زنی نمی شود.


حاج غلام میرشکاک به عنوان کسی که خود شاعر به زبان های مختلف بود، اولین این خانواده است.وی به زبان فارسی، گویش های لری و بختیاری و نیز دزفولی شعر می سراید.وی مورد احترام اهل فرهنگ و ادب منطقه است.

بعد از آن باید از دکتر عبدالناصر میرشکاک نام برد.گرچه شغل او پزشکی است و به درمان مردم می پردازد اما انصافا شاعری توانا در سرودن است.شرکت در انواع برنامه های شب شعر و سرودن شعرهای زیبا از کارهای ماندگار اوست.

شهرام میرشکاک را می توان از افراد دیگری این خانواده ذکر کرد.او در صحنه های مختلف هنری نیز حضور دارد و نمایشنامه های مختلف رادیویی را تدوین کرده است.او در شاعری مسلط است و کتاب شعر هیولاما را چاپ کرده است.

منصور ، عبدالعلی، آزاده، عبدالشاکر و سهیلا میرشکاک نیز از افراد خانواده ی بزرگ میرشکاک در حوزه ی شعر و ادب منطقه می باشند.بعضی از این افراد در شب های شعر شوش شرکت کرده و شعر می سرایند و بعضی نیز خود را تنها با علاقه مندی نشان می دهند در صورتی که توانایی شعر گویی را دارند.

اسماعیل واهبی از ایل ساکی و تیره ی سرچرم را می توان در زمره ی شاعران لر شوش به حساب آورد.گرچه او کارشناس ارشد مهندسی مخابرات و دکتری حقوق است اما ذوق و علاقه ی او به شعر باعث سرودن انواعی از آن ها گردید.وی مجموعه ی شعری با نام "آشنای سوخته" دارد که به صورت کتاب چاپ شده است.

از گذشته ی نه چندان دور هم می توان از شهید یدالله دیناروند از تیره ی حسن غلامعلی یاد نمود.وی در زمان دانش آموزی و در دفتر خویش شعرهای زیبایی می سرود اما هرگز موفق به چاپ آن ها نشد زیرا در دوران سربازی به شهادت رسید.با بررسی های انجام شده مشخص گردید که پدر بزرگ او به نام مشکور در زمان خویش مسلط به شعرهای لری خصوصا سرودن آن ها در محافل بزرگان بود.بیشتر شعرهای پدر بزرگ جنبه ی انتقادی و طنزی داشتند.یکی از شعرهای معروف او به زبان لری این بود.خانمو چنی لچر /بنیش کور و کچله.وی این شعر را در حضور خوانین وقت و برای ساکت کردن آن ها سرود.

نعمت الله سپهر از ایل چگنی و تیره حاجی کلی از شاعران لر شوش است که بیشتر سروده های او با گویش لری صورت می گیرند.ماهیت اشعار او آیینی و حماسی است.او در بیشتر جلسات شعر محلی شوش و اندیمشک حضور یافته و به ارائه اشعار خود می پردازد.مطالعات نشان می دهند که وی موفق به چاپ کتاب شعر نشده است.

رحمن ایزدی فر از ایل سگوند و تیره ی مختوا دارای کتاب شعر است.خورشید تو غیر قابل انکار است با موضوع آیینی و در قالب رباعی،از کارهای اوست.وی فرهنگی و رئیس انجمن شعر شوش است.

عباس رضایی از ایل کرد و تیره ی مموس دارای سه اثر چاپ شده است.این نامه را برای تو پست می کنم که شعری اجتماعی است،ربان زنده دنیا که این نیزمجموعه شعراجتماعی است به چاپ رسیده اند.وی در موضوع شعر و نقد نیز کتابی به نام نگاهی به عناصر بومی در شعر امروز استان دارد که اخیرا منتشر شده است. 

آزاد کاعباسی از ایل کاووسی(کاعباسی)تیره پاپادوست غرلی عاشقانه با نام راس ساعت گریستن دادد که به چاپ رسیده است.

امیر حسنوندی از ایل دیناروند و تیره ی پیشکار شاعری علاقه مند و دارای اثرات منتشر شده ای است.مرگ ماه،تب مگس به شکل شعر کوتاه،باران شبنم،نیمه ی گم شده ی ماه،علف هرز مرداب کهن از دیگر آثار چاپ شده ی او در شعر کوتاه است.

هوشنگ دیناروند از تیره ی حسن غلامعلی،شاعری با ذوق که دارای پنج کتاب شعر است.این مرد شناسنامه اش گم شده در قالب رباعی و عاشقانه،طعم شیرین شوکران که مجموعه شعر است،زیر قدم های ماه که از اشعار آیینی است،قبل از کلمه به صورت شعر نو و حوای من از سیب بدش می آید در قالب رباعی از آثار ارزنده ی اوست.

عاطفه آقاخانی از ایل سگوند و تیره ی عین الوند،شاعره ای با دو اثر.آغاز یک تکرار شعر نو در قالب سپید و دلتنگی های قلب خسته ام در همان قالب منتشر شده اند.وی عضو هیئت مدیره ی انجمن شعر شوش نیز هستند.

حسین شیخی زاده از ایل کرد و تیره ی گلال زیری، که در سبک نیمایی کوشش هایی نموده است.تنها اثر چاپ شده ی او اگر آمدی نبودم به صورت مجموعه ی شعر ،عاشقانه و آیینی در شعر نیمایی و سفید به چاپ رسیده است.

رضا کرمی از ایل کاوند دارای سه کتاب شعر است.مفهوم سبز خشکساری مجموعه ی غزل اجتماعی،ذهنی پر از سوار غزل - مثنوی عاشقانه و تو را می بوسم غرل عاشقانه - عارفانه از اثرات این شاعر لر شوشی است.

مهدی کرمی که برادر رضاست نیز دارای کتاب شعری با نام خاکستر پرواز در غزل و مثنوی های عارفانه و عاشقانه است.

عباس زرگوش از ایل کرد و تیره ی زرگوش دارای یک کتاب شعر به نام دو رکعت غزل است که به صورت آیینی چاپ شده است.

در مورد سایر شعرای لر نیز می توان گفت که افراد با ذوق و توانا در سرودن وجود دارند اما تلاشی برای تبدیل نمودن آن ها به کتاب ننموده اند.


شجاعان لر:دلیربودن, پردل‌بودن, دلیری‌نمودن, پردلی, دلاور 1 - ( مصدر ) دلیر بودن جرات داشتن . 2 - ( اسم ) دایری دلاوری جرات پردلی . شجاعت به عنوان یکی ازفضائل نفسانی و صفات و اخلاق پسندیده، عبارت است از قوّت قلب در مصاف با دشمن و تحمل دشواری‌های آن که از آن به دلیری و دلاوری نیز تعبیر می شودبنابراین بیشتر جنبه ی مثبت و مقابله با سختی هاست.با توجه به همین مفهوم می توان شجاعت را مورد بررسی قرار داد.بنابراین نترسیدن شجاعت نیست بلکه مقابله با انواع خطرات و تلاش برای رفع مشکلات است.


شجاعت و دلاوری مردمان لر در تاریخ ایران نشان دهنده ی ورود آن ها به انواع درگیری ها خصوصا حفظ سرزمین مادری بوده است.پرداختن به این مهم از این نظر قابل بررسی است که نشان دهد نقش لرها در جریانات مختلف منطقه به چه شکلی وجود داشت.در واقع شجاعت یا نترسیدن از خطر که جزئی از خصلت های عشایر در ایران محسوب می شود در میان لرهای شوش نیز به همین شکل تفسیر می گردد.

اسامی سواران حماسه ساز جنگ آهودشت علیه مخالفان حکومت مرکزی به رهبری غلام رضا خان رحیم خانی.

(سواران هرموشی).غلامرضا خان رحیم خانی،شیرمحمد خان رحیم خانی. بلی نوماله دالوند. حیدربک خان سرداری مختواعین الوند. کلی عیدی جلو مختواعین الوند. سلیمان شاپوری مختوا عین الوند. صید مراد قلی. علی مراد زارعی قلی. جمشید سد خورده. محمدهرگه سد خورده. نصرالله شنیر. عالی سد شنیر. نومی نظری چغاسی. پیره سد چغاسی. محمد بالای کاکولی. حسین خان بی کارد تجار. غلام شاه حاجی کلی. ایمانی ماکنالی. امان‌الله زارعی ماکنالی. کربعلی کرد شیخعلی کرد.

(سواران عنبریه)غلام جهانشاه رحیم خانی، مرتضی رحیم خانی،  عضی رحیم خانی. بیرم رحیم خانی. کریم رحیم خانی. صادق رحیم خانی. نصیر رحیم خانی. ضرغام رحیم خانی. پاپی رحیم خانی. نصرالله جمعه ماکنالی. صیداحمد شیخی ماکنالی. نادعلی ماکنالی. کریم مهریجان سد خرده. علی خان سد خورده. سلطان مراد احمدخانی ساکی. مجتبی سد ساکی. علی حسین ماراب. هاشم هاشمی. خداداد هاشمی. محمد هیبرو پیامنی. ابراهیم سپهوند. فتعلی یعقوبی مختوا دلفان.

(سواران آبادی داییت) داوود خان رستمی مختوا عین الوند. نازار رستمی مختوا عین الوند. جلال رستمی مختوا عین الوند. ایلکه رستمی مختوا عین الوند. هرمز رستمی مختوا عین الوند. کریم رستمی مختوا عین الوند. آقا میر مختوا ورونی.

(سواران روستایی دیگر) باقر خان حیدرخانی، خسروخان حیدرخانی. غافل حاجی کلی. حتیی سرخه. ویس سرخه.

در بخش های دیگری از تحقیقات نام ایل سگوند به تنهایی ذکر شده است.به همین دلیل گفته می شود که سگوند مردان بزرگی به چشم دیده است که اسم آنان یادآور مردانگی وگذشت وشیردلی است مانند، مهدی اغ.مزبان خان. صادق خان. غلام خان.محمدحسین خان. مرتضی خان .محمد باقرخان. سید طاهر .کربلای عبدالله فاضلی.حاج ابراهیم هرموشی. صید احمد شیخی. بلی نو ماله.مهد.غلام شاه خاک رنگ.کربلای تماس .سلطان مراداحمد خانی .شمس علی راد .نزرعلی قلی و افراد دیگری که ممکن است در این نوشته فراموش شده باشند.

شجاعت قوم لر در منطقه بدون شک در یک ایل خاص خلاصه نمی شود و شامل انواعی از افراد در درون ایل های متفاوت است.پژوهش در این مسیر نشان دهنده ی چند شکل از نمود این شجاعت هاست.گرچه همه ی آن ها به شکلی مثبت قلمداد نمی شوند اما خصلت نشان دهنده در درون آن ها قابل تامل می گردد.به طور مثال اختلافات درونی طوایف که نوعی شکاف ایجاد کرد هرگز مورد تایید دیگران نبود اما چون افراد در همین درگیری ها هم از خطر نهراسیدند لذا در لیست شجاعان قرار گرفتند.

درگیری با انواع راهن درون و برون مرزها که در تاریخ منطقه ثبت شده اند نیز مورد لحاظ قرار گرفتند.در آن زمان که فقر مستولی بود و بعضی از طوایف دست به غارت کاروان های تجاری می زدند، افرادی از درون طوایف لر به مقابله بر خواستند و ضمن درگیری، شجاعت خود را نشان دادند.درگیری هایی که در مرز خصوصا با عثمانی و عراق صورت گرفت از مهم ترین این درگیری ها بود.

از بزرگان ایل فیلی و والی زادگان نیز داستان های فراوانی شنیده شده است.شجاعت این افراد به چند شکل در تاریخ ثبت شده است.گرچه قبل از این در مورد ورود فیلی ها به شوش توضیحات لازم داده شد اما تمرکز بر شجاعت این ایل در این بخش هدف اصلی نوشتار است.در بخشی از تاریخ آمده است.

حیدرخان فرزند ارشد کلبعلی‌خان در شوش دانیال مستقر شد و اسماعیل‌خان در منطقه سوزنگران کرمانشاه بی اطلاع برادرانش سکنی گرفت و باقرخان در روستای شمعون از توابع دزفول ساکن شد که مورد توجه بختیاری‌های ساکن در این منطقه قرار می گیرد و مدتی این روستا را در اختیارش می گذارند سپس با دعوت حیدرخان به شوش نزد برادر خود میرود. جالب اینجاست که نوه های اسماعیل خان  به نام های خدابخش ابن محمدعلی ابن اسماعیل‌خان ، عزیز ابن غلام ابن اسماعیل‌خان سال ها پس از رفتن باقرخان از منطقه شمعون به این منطقه وارد شده و در روستای مجاور شمعون(قلعه عبدالشاه) رحل اقامت گزیدند.

حیدرخان در سال ۱۲۷۳ هجری قمری بعلت رشادتی که در جنگ با مخالفان حاج جابرخان(پدر شیخ خزعل خان حاکم منصوب از طرف حکومت مرکزی در خرمشهر) به خرج داد به درجه سرهنگی نائل آمد. ساختمان فیلیه موجود در خرمشهر که بعدها به قصرشیخ خزعل تبدیل شد. اردوگاه سوار فیلی بسرکردگی حیدرخان بود.


پس از مرگ حیدرخان سرهنگ سوار فیلی برادرزاده او کریم خان بنا به وصیت خود حیدرخان ریاست طوایف عمله را بعهده گرفت. باقرخان پدر کریم خان و برادر کوچک تر حیدرخان علی رغم دلاوری و شجاعت بعلت سادگی و بی بهره بودن از شم رهبری وصی برادر نشد.


کریم خان در جنگی که سپاه حشمت الدوله با شورشیان حویزه کرد چنان رشادتی به خرج داد که سپاه ارسالی حکومت وقت از شکست حتمی نجات یافت. به پاس این رشادت به درجه سرهنگی نایل آمد و از آن پس به کریم خان سرهنگ سوار فیلی مشهور گشت. گویند شیخ خزعل معروف در آن زمان از سواران تحت فرماندهی کریم خان بود.

کریم خان مدت های مدید رسما از طرف دولت مامور حفظ و حراست اموال زارعین و قوافل دزفول و شوش بود. او همراه با ۱۵۰ سوار فیلی که از حکومت دزفول مستمری داشتند در دوران ضعف حکومت مرکزی و نا امنی ناشی از آن حقیقتا به این منطقه خدمت کرد . او و نوادگانش سال های متوالی رسما نگهبان و حافظ لور(اندیمشک امروزی) بودند.

در زمان او بود که باستانشناسان فرانسوی امتیاز حفاری در خرابه های شوش را از ناصرالدین شاه گرفتند و در آرامش و امنیت تمام به کاوش پرداختند. در زمان او بود که معمارها و بناهای دزفولی زیر نظر دومورگان فرانسوی قلعه ای به این عظمت در شوش ساختند. در همین زمان بازرگان معروف دزفولی(فتحی) کاروانسرای معروف شوش را دکان های اصلی شوش کنونی را تشکیل میدهد تحت حمایت کریم خان ساخت.

کریم خان سرانجام در سال ۱۳۲۸ هجری قمری در نزدیکی مهمانسرای قدیم شوش(واقع در مدخل شهر) که محل اقامت عمله بود در گذشت . کریم خان را باید بانی شوش جدید دانست.

پاپی خان یکی دیگر از شجاعان ایل فیلی بود .او برادر کوچکتر کریم خان که در سوار فیلی معاون او بود. فرزندان معروفش عبارت بودند از: حسین خان و عباس خان. او و سواران ابواب جمعش اکثراْ در قلعه ای نزدیک مهمانسرای قدیم شوش که حالا قلعه خرابه معروف است(این غیر از قلعه ی بزرگ دومورگان است) ساکن بودند . این قلعه توسط حسینقلی خان نظام السلطنه حاکم وقت خوزستان ساخته و در اختیار پاپی خان گذاشته شد و بعدها به قلعه ی غلامرضاخان معروف گردید.

از دیگر افراد شجاع این ایل می توان به محمد خان اشاره نمود.فرزند ارشد کریم خان که بیشتر از سی سال عمر نکرد ُ دلیری و  جنگاوری او زبانزد خاص و عام بود. او بنا بدستور حسینقلی خان ابوقداره والی پشتکوه برای سرکوبی جمعی از مین در سرزمینی که اکنون جزء خاک عراق استُ رفت و با طوایفی که به تحریک دولت عثمانی به خاک ایران می تاختندُ جنگیدُ .وی علی رغم پیروزی که بدست آورد با وضع دلخراشی در راه حفظ  تمامیت ارضی ایران کشته  شد.

داستان جنگ محمدخان با اشرار آن زمان، ُچگونگی کشته شدنش و رشادت هایی که در طول زندگی به خرج داد به صورت شعر در آمده است.  در گذشته اهالی دزفول و بختیاری آن را زمزمه می کردند و اکنون هم این اشعار سرود وقت دلتنگی و اندوه پیرمردان طوایف عمله ی شوش است.در حقیقت قدرت و عظمت کریم خان بیشتر زاییده ی شجاعت محمدخان بود. بعد از کشته شدن او قدرت کریم خان به مراتب کمتر شد.

علیمردان خان فرزند دوم کریم خان بعد از پدر به علت اینکه برادر بزرگش محمدخان قبل از وفات کریم خان کشته شده بود ریاست طوایف عمله ی فیلی را به عهده گرفت .دوران ریاست او فقط ۵ سال طول کشید و در سال ۱۲۳۳ هجری قمری توسط پسرعموی خود عباس خان در دامنه ی تپه ای که قلعه ی دومورگان برفراز آن واقع است کشته شد.در مورد چگونگی مرگ او روایات مختلفی است اما آنچه بیشتر مشهور است، شجاعت و دلیری او در میان مردمان منطقه است.در یکی از روایات اختلاف درونی عامل مرگ وی ذکر شده است.به طور مثال گفته شد که:

غلامرضاخان برادرزاده ی علیمردان خان قبلا حسین خان فرزند پاپی خان را کشته بود. عباس خان برادر حسین خان با انتقام خون برادر، علیمردان خان را از فراز قلعه ی فرنگی هدف گلوله قرار داده در حالی که علیمردان خان بی خبر از ماجرا بر پشت بام منزل خود نشسته بود در خون خود غلطید. غلامرضاخان وقتی خبر کشته شدن عموی خود را شنید قاتلین را در قلعه فرنگی(دومورگان) محاصره کرد و اگر وساطت بعضی بزرگان  نمی بود یکی از آن ها جان سالم به در نمی برد.

مردم شوش خاطرات تلخی از آن دوران نزاع و زد و خورد دارند. به طوری که مدت ها از ترس جان از مقبره ی دانیال(ع) بیرون نمی آمدند و احشامی که با خود به حیاط مقبره برده بودند از گرسنگی پشم یکدیگر را می خوردند. در این هنگام سیف الله خان فرزند علیمردان خان که هفده سال داشت شاهد قتل پدر بود.

از شجاعان معروف دیگری که می توان به نیکی از او یاد کرد، غلامرضا خان والی است.نگارنده از طریق مرحوم پدرم بارها تعریف او را از ایشان شنیدم.وی که این بزرگوار را از نزدیک دیده بود انواعی از روش های انتقال شجاعت را برایم توضیح داد.وی حتی طریق کشته شدن او را برایم تعریف نمود.

فرزند برومند و شجاع محمدخان که در دلاوری و جنگاوری ثانی پدر بود پس از عمویش علیمردان خان به ریاست طوایف عمله ی فیلی رسید .در زمان او بار دیگر طوایف عمله نقش گذشته ی خود را در منطقه بازیافتند و دوران ضعف بین کشته شدن محمدخان تا قتل علی مردان خان را پشت سر گذاشتند تا عظمت دیرین را بار دیگر به دست آورند.

خدمات غلامرضاخان برای استقرار امنیت در منطقه و بعد از کودتای ۱۲۹۹ هجری شمسی بر همه ی مردم منطقه شوش و دزفول واضح و آشکاراست. غلامرضاخان و پسرعمویش سیف الله خان در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی همراه با طوایف عمله در مقابل اردوی شیخ خزعل به فرماندهی خلف میناوی مقاومت دلیرانه ای نمودند.شجاعت او در آن جنگ تا به امروز نیز مورد توجه ی ریش سفیدان وقت است.

با توجه به رفتار شجاعانه ی وی بود که غلامرضاخان رسما به عنوان نایب الحکومه شوش از طرف دولت مرکزی منصوب شد و در تلگرافی که شاه در زمان وزارت جنگش برای او فرستاد،این نکته اسنباط می شود.او به صورت جدی با راهن درگیر می شد و شخصا مورد تنبیه قرار می داد.وی سرانجام در سال هزار و سیصد و شانزده ی خورشیدی و با برنامه ای از پیش تعیین شده و به شکل کمینی در منطقه ی بیشه زارهای شچاخ به قتل رسید.

با قتل غلامرضا خان فیلی،موضوع جانشینی او برای اداره کردن عمله مطرح شد و به همین دلیل سیف الله خان به مذکر دیناروند که از سواران شجاع و همراه غلامرضا خان بود،این پیشنهاد را می دهد که وی بعد از م با مسن ترین نزدیکانش یعنی نوره لالوند،این پیشنهاد را رد می کند.

مذکر(به گویش لری متکور)دیناروند که بزرگ ایل و تیره ی حسن غلامعلی است،در سال هزار و دویست و شصت و چهار در موموری متولد شد.او ثروتمند و در آن زمان دارای چندین آسیاب بود.در عمله بیست و چهار جفت(خیش) و در آبادی غلامشاه، یک جفت زمین کشاورزی داشت.دوازده اسب از نژادهای نصبان و کحیلان در اختیار او بود.سواری شجاع که همیشه همراه غلامرضا خان در درگیری ها شرکت داشت.وی در قتل خان همراه وی بود و حتی خطر کمین را به او گوشزد نمود.مذکور در این حادثه مورد اصابت قرار می گیرد و لاله ی کوشش آسیب می بیند.وی در نوشته های به جا مانده،قتل غلامرضا خان را بیشه ی سورو(لری) و درب العمود(عربی) ذکر کرد.

موضوع شجاعان لر بسیار گسترده و شامل همه ی ایل ها و طوایف مستقر در شوش می گردد.این افراد برجسته در انواع درگیری های مرزی، نزاع با راهن، درگیری با رژیم پهلوی اول و دوم و حتی درون روستا،شناخته شده بودند.پرداختن ببشتر به این موضوع و تحلیل آن کاری لازم و ضروری است که می بایست به صورت خاص انجام گیرد.این نوشته با بررسی گذرا،موضوع را تحت توجه قرار داده و ادعایی در کامل بودن ندارد.


ورزشکاران: یکی از موضوعات مربوط به فعالیت های لرها در شوش، ورزش است.پرداختن به آن از این نظر دارای اهمیت است که توام با موفقیت هایی در سطوح مختلف بوده است.از قهرمانی در شهرستان تا مقاوم های مختلف بین المللی از جمله ی این توفیقات است.پرداختن به آن بدون شک متصل به تاریخچه ی ورزش سرزمین ایران است.


شاید جالب ترین نکته در مورد ورزش پرداختن به شناخت آن باشد.این نشان می دهد که ورزش دارای پیشینه ی طولانی است که ممکن است برای گروهی از مردم نامفهوم باشد.این که ورزش چگونه وارد زندگی انسان ها شده است؟ یا این که دلیل عمده ی پرداختن به آن چه بوده؟ مهم تلقی می شود.

در یک نگاه کلی، ورزش به تمامی گونه‌های فعالیت فیزیکی بدن گفته می‌شود که شرکت کنندگان آن می‌توانند به صورت منظم و سازمان یافته یا گاه به گاه در آن شرکت کنند و از آن برای بهبود تناسب اندامشان یا فراهم آوردن سرگرمی و تفریح بهره ببرند.شرکت کنندگان را ورزشکار گویند.

ورزش می‌تواند به صورت رقابتی برگزار شود که در این صورت باید بر پایه ی رشته قوانینی که مورد توافق همگان است، یک یا چند برنده در آن مشخص گردد که در این‌گونه ورزش‌ها، شرکت کنندگان باید درجه‌ای از توانمندی های مربوط به آن رشته به ویژه در رده‌های بالاتر را دارا باشند.

هم‌اکنون با در نظر گرفتن ورزش‌های تک نفره، صدها رشتهٔ ورزشی وجود دارد. ورزش‌های گروهی می‌تواند افراد را در قالب دو یا چند گروه دسته‌بندی کند و تیم‌ها با هم رقابت کنند.

در این مطالعه آنچه به عنوان ورزش مورد نظر قرار می گیرد به دو شکل قابل بررسی می باشد.یکی ورزش هایی که مختص ایرانیان است و در اصل رونق آن در ایران صورت گرفته است و دوم ورزش هایی که از طریق دیگر کشورها وارد سرزمین ما شده اند و مورد استقبال  قرار گرفتند.ورزش هایی مانند چوگان، ورزش زورخانه ای، تیرو کمان، سوارکاری و کشتی دارای سابقه ای طولانی در میان ایرانیان است.

در میان لرهای شوش و با توجه به مطالعات انجام شده می توان این موضوع را به طور خلاصه چنین منعکس کرد که چوگان در شوش وجود نداشت، ورزش زورخانه ای مورد توجه نبود.تیروکمان هم بدان شکل مورد استقبال قرار نگرفت اما سوارکاری و کشتی به شکل های متفاوت در میان لرها رایج گردید.با توجه به علاقه مندی لرهای شوش به ورزش کشتی و استفاده ی آن در انواع رقابت ها، ابتدا موضوع کشتی را مطرح می کنیم.

کشتی:یکی از رشته های مورد علاقه ی لرها که دارای جنبه ی پهلوانی و شجاعت است، کشتی است.رقابتی که فردگراست و در گذشته ی مردمان این سرزمین جای دارد.بدون شک دست داشتن این ورزش در ابتدای تشکیل شوش جنبه ی قهرمانی یا مسابقات نداشت و لذا می توان تاریخچه ی آن را به شکل های واقعی منعکس نمود.

در این مورد  می توان نکات قابل قبولی ارائه نمود.این که با آغاز زندگی چادرنشینی و سپس روستا نشینی در میان لرهای شوش به یک شکل به آن پرداخته می شد و به شکلی نوین، رقابت های منظم و قهرمکانی و شرکت در انواع مسابقات با توجه به قوانین روز را مطرح نمود.برای شناخت بیشتر از این ورزش و علاقه مندی لرهای شوش به آن، می توان به گذشته ی آن اشاره نمود.

در واقع نام کشتی از کمربندی به نام کستی گرفته شده که پارسیان و زرتشتیان هنگام غروب آفتاب به کمر خود می‌بستند و در برابر کانون آتش به دعا خواندن می‌پرداختند. کشتی گرفتن به معنی کمر یکدیگر را گرفتن است. اصل آن در زبان پهلوی، کُستیک و در زبان فارسی دری گُشتی خوانده می‌شود.

این کمربند که زرتشتیان آن را بندرین نیز می‌نامند، کمربندی است با ۷۲ نخ که از پشم گوسفند توسط زن موبدی بافته می‌شود. ۷۲ به شش رشته تقسیم می‌گردد و هر دسته دوازه نخ دارد که هفتاد و دو اشاره دارد به هفتاد و دو فصل یسنا (یکی از بخش‌های اوستا ) و دوازده به دوازده ماه سال و شش اشاره دارد به شش گاهنبار (حبش‌های دینی سال).

کستی را سه بار برکمر می‌بستند که یادآور سه اصل زرتشت یعنی گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک بود. کشتی پهلوانی یکی از روش‌های کشتی گرفتن است که ریشه آن به ایران باستان برمیگردد. این کشتی توسط پهلوانان اسطوره ای ایران انجام می‌شد.

با این توضیح می توان کشتی در میان لرهای شوش را به دو بخش تقسیم بندی نمود.در بخش نخست انواع رقابت هایی که جنبه ی پهلوانی و منطقه ای داشت و دوم اقسامی از مسابقات درون شهر، استانی، کشور ی، قاره ای و بین المللی اشاره داشت.هر یک از این تقسیم بندی دارای ویژگی های خاصی بودند که در ادامه به آن ها پرداخته می شود.

در این مطالعه ی میدانی که از طریق داستان های نقل شده و نیز مشاهداتی که بعضی از افراد داشته اند، می توان به چند مورد اشاره نمود.قصه هایی از رقابت های منطقه ای و گاه روستایی که بیشتر از این که خصمانه باشد، دوستانه و انسانی بودند.بعد انسانی کشتی در این زمینه بسیار واضح بود.

این اطلاعات از طریق سینه به سینه به نسل های بعد منتقل شدند و به وسیله ی گروهی از علاقه مندان حفظ گردیدند.این نوشته نیز به همین منظور و به دلیل احتمال فراموشی با گذشت زمان ،در پی ثبت آن برای آیندگان است.

داستان هایی که می توانند ریشه ی علاقه مندی به کشتی را بیابند و باعث گسترش آن در میان نسل های بعدی شوند.نوعی تلاش واقعیت پذیر که متصل به تلاش های پدران ما در گذشت زمان می شود.عدم استفاده از خشونت در رقابت ها نیز نکته ای مثبت در این داستان هاست.قدیمی ترین این داستان ها را می توان در آغاز این بررسی ثبت نمود.


با اتمام کار همه ی کشاورزان در خرمن جا منتظر می ماندند تا دستور حمل صادر شود.این فرمان زمانی انجام می گرفت که ضابطین یا نماینده های خوانین و کدخدا ها به آن ها مراجعه کرده و سهم خود را محاسبه و جدا سازند.این نوعی از تقسیم محصول به چند شکل صورت می گرفت.


گاه دولت با نام دیوان وارد می شد و سهم خود را هشت یک(در ازای هشت سهم برای کشاورز یک سهم برای دولت بود) یا خوانینی که صاحب زمین بودند سهم خود را محاسبه می کردند که در این صورت نصف محصول برای مالک بود.برای کدخدا نیز سهم هشت یک به دلیل خدمات روستایی و رهبری محسوب می شد.اگر مالک و خان یکی بودند، همان نصف محسوب می شد.واحد اندازه گیری هم وسیله ای چوبی به نام جفنه بود که وزن آن هشت کیلو گرم می شد.

کشاورزان لر در این موقعیت می توانستند محصول خود را به هر شکل که صلاح می دانند مورد استفاده قرار دهند.گاه خریدارانی آماده ی خرید بودند و در همان مکان کار معامله انجام می گرفت و زمانی نیز این کار صورت نمی گرفت.به هر شکلی که تصور شود، کشاورز لر بخشی از مایحتاج خود خصوصا گندم ،جو و شلتوک را برای مصرف سالانه خویش به خانه می برد.

شلتوک ها را بیشتر بر پشت بام پهن می کرد تا خشک شوند.البته این کار ن خانه دار بود.سپس به کارخانه ی برنج(مکینه) برده و تبدیل به برنج می کردند.گندم ها نیز به دو شکل مورد استفاده قرار می گرفتند.ابتدا مقدار لازم را برای آرد کردن به مکینه می بردند و سپس اضافه را در محلی که تابو(نوعی سیلوی خانگی) نگه می داشتند.تابو به وسیله ی گل ساخته می شد و چیزی شبیه تنورهای گلی اما بزرگ تر بود.

برای توضیح بیشتر می توان گفت که در آن زمان شوش سه آسیاب (مکینه9 برای کارهای آرد سازی و برنج کوبی وجود داشت که دستگاه در شوش و یکی بیرون از آن مستقر بود.مکینه ی افشار که امروز در مکان سید مالک است و مکینه های شوش یکی در ابتدا با نام ستایش و دیگری در پایین به نام خردمند مستقر بودند.البته بعدا در عمله تیمور مرحوم سید یابر نیز مکینه ای دایر نمود.

کشاورزی لرها بیشترین تمرکز را بر این محصولات داشت اما نمی توان از فعالیت های آن ها در جهت تولید ماش، کنجد و لوبیا نیز غافل شد.تغییراتی که بعدا به وجود آمد و سد دز وارد در تاثیرات خویش گردید،کشاورزان لر به دلیل وجود آب به احداث انواع باغ ها، کاشت صیفی جات از جمله خربزه، هندوانه، خیار، گوجه، بادمجان نیز اقدام نمودند.تمام این روش ها سنتی بود تا این که اولین تراکتورها وارد در فعالیت های کشاورزی شدند که لرهای شوش در دهه ی چهل و البته اواخر آن تحت تاثیر آن قرار گرفتند.

همان طور که در موضوع کشاورزی سنتی بیان شد،رویدادهایی باعث تاثیر بر زندگی لرها گردید که هر یک در مکان خود سبب تغییرات شغلی نیز شد.برای شناخت بهتر آن ها ودلایل تاثیرگذاری هر یک می توان این مطالب را به طور مختصر ارائه نمود.را آهن اندیمشک در سال هزار و سیصد و هشت به دست رضا شاه افتتاح گردید.

ابتدایی ترین موارد را می توان به ورود راه آهن به شوش مربوط دانست.استخدام لرها در ایستگاه های راه آهن و مشغول شدن به کاری تازه باعث جدایی آن ها از کشاورزی گردید.البته باید گفت که حتی قبل از افتتاح ایستگاه،لرها در حفر تونل ها به کار گرفته شدند.این کار نسبت به درآمد کشاورزی بهتر و موثرتر بود.ایستگاه های اندیمشک که لرهای نزدیک به آن را جذب کرد، ایستگاه های سبزآب ،  شوش و هفت تپه که سبب استخدام لرهای سگوند و دو عمله گردید به نوبه ی خود باعث رهایی کشاورز گردید.

دومین عاملی که هم موثر بر ادامه ی کشاورزی و هم رهایی از آن گردید احداث سد دز دز نزدیکی اندیمشک بود.این سد در سال هزار و سیصد و سی هشت به وسیله ی مهندسین ایتالیایی آغاز و در سال هزار و سیصد و چهل و یک به بره برداری رسید.استفاده از لرها برای نگهبانی و استخدام آن ها در حراست از آن باعث جدایی تعادی از کشاورزان گردید کمااینکه فراوانی آب را نیز به دنبال داشت که به نوبه خود باعث افزایش محصولات نیز گردید.

سومین عاملی که بیشترین تاثیر را در رهایی به همراه داشت تاسیس کارخانه ی نیشکر هفت تپه در سال هزار و سیصد و چهل بود.وسیع ترین زمین های موجود زیر کشت نیشکر رفتند و با توجه به نیازهای مبرم به کشاورزانی ماهر، به این شکل بسیاری از کشاورزان لر کار کشاورزی را رها و در این شرکت استخدام شدند.برای آن ها درآمد منظم و رهایی از کمبود منابع مالی سبب جذب و ماندگاری گردید.

چهارمین عامل که تنها تاثیرات موقتی را به همراه داشت و هرگز باعث رهایی از کشاورزی نگردید استخدام موقت در کاوشگری خصوصا در زمان دومکنم بود.در آن زمان کارگری در میان لرهای شوش شکل جدیدی داشت و در واقع نوعی عدم رغبت را ایجاد نمود اما به هر شکل تعدادی از لرها به این کار مشغول شدند تا بدین شکل درآمدی داشته باشند.این مدت از ابتدای پاییز آغاز و تا ابتدای بهار ادامه داشت.

عامل پنجم که به نوعی به طور مستقیم با کشاورزی لرها در ارتباط بود، اصلاحات ارضی محمد رضا پهلوی بود.او که در سال هزار و سیصد و چهل و یک آن را اعلام کرده بود، در روستاهای لر نشین شوش از اواخر سال چهل و دو وارد عملیات گردید.دادن سندها برای کشاورزان که تا به امروز نیز وجود دارند و در گویش محلی به آن ها نسق می گویند، نتیجه ی آن عامل بود.

ششمین عامل که به نوعی باعث مرگ کشاورزی سنتی در میان لرهای شوش شد، تاسیس شرکت های صنعتی کشاورزی در  منطقه بود.دو شرکت بزرگ بین المللی با همکاری سازمان آب و برق خوزستان با نام های کالیفرنیا و هاوایی کلیه ی زمین ها ی موجود را در اختیاز گرفت و این آغازی بر کشاورزی صنعیتی در شوش گردید.رویدادی کهه از اوایل پنجاه روی داد و منجر به کانال کشی های متعدد و نیز تسطیع وسیع زمین های ناهموار گردید.

در همین راستا از کشاورزان به عنوان کارگ استفاده شد .تعدادی به عنوان راننده ی تراکتور یا آبیار به کار گرفته شدند.بسیاری نیز به عنوان نگهبان گیت های آب و کانال ها گماشته شدند.این روند تا پیروزی انقلاب ادامه داشت.با انحلال شرکت ها بار دیگر زمین های کشاورزی که البته وسیع تر نیز شده بودند در اختیار دولت قرار گرفتند و به تبع آن ،کشاورزی در میان لرها به شکلی جدید رواج یافت.


دامداری : پرداختن به دامداری در میان لرهای شوش نیازمند به تعریف و روشن نمودن موضوع است.در واقع آنچه می توان در این مسیر انجام داد روشنگری تاریخی است زیرا لرهایی که امروز وجود دارند حاصل فعالیت های اجداد خویشند.زندگی لرها در شوش را می توان بر دو محور پیگیری کرد که به تبع آن دامداری مهم ترین رکن این بررسی است.زندگی عشایری لرها و انواع کوچ هایی که طی سالیان دراز که گاه به دوران باستان باز می گردد و نیز استقرار در روستاها و رهایی زندگی کوچ گردانی که آن نیز دارای سابقه ای طولانی است.


دامداری و موضوع انواع فعالیت های مربوط به آن در هر دو شکل عشایری و روستایی قابل توجه است.برای استمرار موضوع و روشن تر شدن آن بهتر است تا تعریفی از دامداری ارائه شود زیرا ممکن است با دامپروری مخلوط گردد و باعث اشتباه شود.دامداری شیوه ای خاص از فعالیت های مربوط به کشاورزی است که به وسیله ی لرهای شوش مورد توجه بوده است.

دامداری شاخه‌ای از کشاورزی است که با پرورش دام سروکار دارد. تفاوت دامداری با دامپروری این است که در دامداری بیشتر از چراگاه های تازه و منابع آب طبیعی استفاده می‌شود و این که در دامپروری تلاش بر این است که با بهره‌گیری از علوم نوین بهره وری را افزایش داد، ولی دامداری بر سنت مبتنی است.سابقه دامداری به انقلاب نو سنگی می‌رسد.

به دلیل این که قوم لر در شوش از هر دو روش کوچ و روستایی در دامداری استفاده کرده اند،بهتر است تا معنای عشایر هم روشن شود.گاه در مطالعات این واژه با سایر کلمات مشابه مخلوط می شود و نوعی سردرگمی به وجود می آورد.با توجه به همین نکته است که لرهای شوش در دو بعد عشایری و روستایی قابل بررسی اند.این کهئ عشایر دارای تعریفی معین است.

به کسانی که به جامعه عشایری تعلق دارند عشایر گفته می‌شود. واژهٔ عشایر، جمع عشیره به معنی قبیله است. جامعه عشایری شیوه زیستی متفاوت و جدای از شیوه زیست شهری و شیوه زیست روستایی است.عشایر لر در همین معنا یافت می شود.مجموعه ای از طوایف یا ایل ها و وابستگان خانوادگی که در یک مکان اجتماع و با هم از منطقه ای به منطقه ی دیگر نقل مکان می نمایند.

این جامعه عبارت است از جامعه انسانی نسبتاً خوداتکا و خودبسنده که ساخت اجتماعی قبیله‌ای دارد و عموماً زندگی خود را ازطریق دامداری اداره می‌کنند. با تغییر فصول، عشایر معمولاً برای یافتن مراتع مناسب برای حیوانات خود که عمدتا گوسفند و بز هستند محل زندگی خود را تغییر می‌دهند.

واژه عشایر بیشتر در زبان فارسی و در مورد ایل های کوچنده در ایران به کار می‌رود. عشایر در قدیم در تعیین حکومت‌ها نقش اساسی داشته‌اند و اکثر خاندان ها و سلسله‌های حاکم بر ایران خاستگاه عشایری داشته‌اند. عشایر تقریباً نیروهای اصلی جنگی ایران را تشکیل می‌دادند. شیوه زیست عشایری اصطلاحات و ادبیات خاص خود را باز تعریف کرده و به عنوان جامعه سوم در ایران مطرح است. بعضی از اصطلاحاتی که مشتق از واژه عشایری است عبارتند از:

عشایر اسکان یافته: خانوارهای عشایری که تمامی اعضای آن در یک مکان، ست ثابت اختیار کرده و کوچ نمی‌کنند اما با توجه به حفظ برخی مناسبات اقتصادی (مالکیت و حقوق بهره‌برداری از مراتع و منابع قلمرو) و فرهنگی ـ اجتماعی (احساس تعلق به ایل و عشیره) خود را عضو ایل، طایفه  یا تیره  تلقی می‌کنند.

عشایر کوچنده: به عشایری که حداقل سه ویژگی ساخت اجتماعی قبیله‌ای، اتکای معاش به دامداری، و شیوه زندگی مبتنی بر کوچ را داشته باشند گفته می‌شود.آن ها به طور دائم در حال کوچ هستند تا بدین شکل زندگی خویش را اداره نمایند.مبنای این کوچ نیازهای مرتعی و نیز فصول است.

عشایر نیمه کوچنده: به آن تعداد از خانوارهای عشایری گفته می‌شود که حداقل در یکی از قطب‌های استقرار (منطقه ییلاق، قشلاق یا میان‌بند) دارای ست‌گاه ثابت بوده و همواره تعدادی از اعضای خانوار در آنجا ست دارند.

عشایر رمه‌گردان: به آن تعداد از خانوارهای عشایری گفته می‌شود که اکثر اعضای خانواده در یک نقطه یا مکان (در داخل قلمرو ایلی یا خارج از آن) ست ثابت اختیار کرده و در کوچ شرکت نمی‌کنند. در شیوه کوچ رمه گردانی ، دام‌ها به همراه چوپان و تعدادی از افراد ذکور خانواده جابجا شده یا کوچ داده می‌شوند.

کوچ عشایر:عبارت است از جابه‌جایی و حرکت افراد و خانوارهای عشایری بین قلمروهای ییلاقی (سردسیر) و قشلاق (گرمسیر) که با هدف دسترسی به علوفه مرتعی تازه برای تعلیف احشام و اهتزاز از گرما و سرمای شدید انجام می‌گیرد.

کوچ عشایر معمولاً با شرکت همه افراد خانوار، بار و بنه و سرپناه قابل حمل در قالب رده‌های ایلی یا امروزه به صورت انفرادی و تک‌خانواری صورت می‌گیرد. کوتاه و بلند بودن مسیر کوچ، تغییری در مفهوم کوچ عشایر به وجود نمی‌آورد.

مسیر کوچ: به خط سیر حرکت و جابه جایی عشایر کوچنده از ییلاق به قشلاق و بالعکس اطلاق می‌شود. به مسیرهای سنتی کوچ عشایر ایلراه گفته می‌شود.

زیست‌بوم عشایری: محدوده‌ای از سرزمین و قلمرو ایل یا قلمرو رده‌های ایلی عشایر است که علی‌الاصول شامل ییلاق، قشلاق و مسیر بین این دو (میان‌بند) است.

ییلاق یا سردسیر: به محدوده زیستی و قلمرو جغرافیایی گفته می‌شود که عشایر تمام یا قسمتی از فصول بهار و تابستان را در آن می‌گذرانند. در بین برخی از عشایر به ییلاق، سرحد نیز گفته می‌شود.

قشلاق یا گرمسیر: به محدوده زیستی و قلمرو جغرافیایی گفته می‌شود که افراد و خانوارهای عشایری، تمام یا قسمتی از فصول پاییز و زمستان را در آنجا سپری می‌کنند.

میان‌بند: به مناطق بین قلمروهای ییلاقی و قشلاقی عشایر اطلاق می‌شود. مسیرهای عبور عشایر (ایلراه‌ها) و اتراقگاه‌های موقت بین‌راهی در میان‌بند قرار داشته‌است. هم چنین، متناسب با فصل یا دورهٔ کوچ، میان‌بند دارای مراتع بهارگه‌چر یا بهارچر و پاییزچر بوده‌است.

موضوع دامداری در میان عشایر از عمده ترین فعالیت ها محسوب می شود.لرهای شوش در هر دو شکل دارای سابقه هستند.استفاده از دامداری سنتی باعث افزایش تولیدات و نیز درآمدزایی برای آن ها شده است.بیشترین کوشش های مردمان لر در باره ی دامداری مربوط به استقرار در روستاهاست.توضیحات لازم را می توان در این باب به شکل زیر ارائه نمود.

گرچه برای دامداری می توان انواعی از حیوانات را پوشش داد و هر یک نیز به نوبه ی خود روش های معینی را ایجاد نمود اما در میان لرهای شوش محدودیت دامداری وجود داشت.به طور مثال هرگز لرهای شوش گاومیش داری یا شترداری نداشتند.تمرکز آن ها بر گاو، گوسفند(میش)، بز، و در مورد طیور هم بر مرغ و خروس، اردک و غاز و در حیوانات بار بر، اسب(مادیان)، قاطر، الاغ بود.

کاربرد هر یک و استفاده از آن ها باید به طور جدا مطرح شوند.مانند این که گوسفند داری به شکلی خاص و گاودار نیز جدای از آن بود کمااینکه پرورش اسب و نگه داری از الاغ هم شکلی معین داشت.بیشتر فعالیت های گوسفند داری در دو بعد خارج از خانه و درون آن خلاصه می شود.نقش ن در کنار مردان بارز و قابل ارائه است.برای بررسی ابعاد دامداری در میان لرهای شوش به تفکیک به هر یک از آن ها پررداخته می شود.


گوسفند داری:لرهای شوش در این زمینه دارای تاریخچه ی قابل توجهی هستند.پیشینه ای که نشان می دهد،گوسفند داری یکی از بارزترین فعالیت های تولیدی آن ها در فعالیت های اقتصادی محسوب می شد.اشکال مختلفی که هر یک دارای ویژگی های خاص مکانی و زمانی بود.این مطالعات نشان می دهند که گوسفند داری نزد این قوم در دو شکل نگه داری میش و بز بوده گرچه در مقطعی هم گاوداری و سایر فعالیت ها بدان اضافه شده است.


در دوره ی کوچ گردانی که قدمت آن به دوران باستان خصوصا ساسانیان می رسد،اقوام لر دارای ست های موقتی در اطراف رودخانه ی کرخه و دز بودند.نگه داری از گوسفندان ماده(میش) و بز برای افزایش گله ی خویش از عمده ترین کوشش های آن ها بود.نصب چادرهای کوچ نشینی و محلی محصور با وسایل ابتدایی برای حفاظت از گله و استفاده از سگ های قوی برای دفاع از آن در برابر حمله ی حیوانات درنده از جمله گرگ ها،رایج بود.

در آن شکل از زندگی تولیدات دامی مانند شیر،ماست، روغن، کره و دوغ به وسیله ی ن انجام می گرفت که به نوعی،خودکفایی غذایی بود.رفت و برگشت از شوش به سرزمین های لرستان و ایلام به طور مستمر صورت می گرفت و گله های گوسفند به همراه آن ها جا به جا می شد.لرهای شوش با این ییلاق و قشلاق به طور کلی با محیط شوش خصوصا دو ردوخانه ی کرخه و دز آشنا بودند.

در دوره ی کپر نشینی که به نوعی اسکان دائمی را به همراه داشت،روش گوسفند داری هم چنان رایج بود.گله هایی که گاه بسیار فراوان و دارای تنوع زیاد بودند.اکثر گوسفندان از همان نژاد لر بودند که از مناطق لرستان و ایلام اضافه می شدند.زاد و ولد گوسفند در این مکان به شکلی راحت تر انجام می گرفت.گله ها از صبح در اطراف چرا می کردند در حالی که بره های آن ها نزد لرهای کپر نشین باقی می ماندند.

در آن زمان شوش، آب و هوا بسیار لطیف و آب فراوان بود.ابتدایی ترین کپرها در اطراف و کنار کرخه مکانی که بین آن و رودخانه ی دز قرار داشت و البته به مرور به کنار رودخانه ی شاوور منتقل می شد.کپر نشینی در کنار رودخانه ی شاوور طبق مطالعات ما در منطقه ای که امروز آخراسفالت نام دارد، صورت می گرفت.شاید علت عمده ی آن آب فراوان باشد اما نباید از وجود آسیاب های آبی نیز به سادگی گذشت.

در آن مقطع از زمان عمده ترین مشکل لرهای کپر نشینی وجود راهنی از اطراف برای گله های خویش بود به طوری که در تاریخ ثبت شده است که مردمان گله دار از هر قوم و نژادی که بودند از ترس راهن گله های خود را هنگام غروب به درون حرم دانیال نبی(ع) منتقل و هنگام صبح برای چرا به بیرون می بردند اما این بیرون فاصله ی چندانی با کپر ها نداشت و حتی تا بیشه ی شوش نمی رسید.مردمان لر در آن زمان مسلح به تفنگ های آن زمان بودند.

با اتمام کپر نشینی در کنار شاوور، لرها بر روی تپه ها نیز مستقر می شدند به طوری که اولین اقوام شوش بودند که در این مکان سکنی گزیدند.این زمان را حدود صد سال پیش  و بیشتر محاسبه می کنند.گوسفند داری در این مکان هم به همان شکل سابق بود با این تفاوت که گله چرانی بر روی تپه های سرسبز انجام می گرفت اما خطر حیوانات وحشی بیشتر بود.آنچه از تاریخ برمی آید، انواع حیواناتی است که به صورت گله در تپه ها زندگی می کردند و در این باب از شیرهای بیشه که تا لب شاوور هم تردد داشتند، بحث شده است.

گوسفندداری در میان لرهای شوش به مقطع روستا نشینی کشیده شد.انواع روستاها در آن زمان فقط چهار مورد بود که بعدا گسترش یافت.این چهار روستا عبارت از دو عمله ی غلامرضا خان و سیف الله خان و نیز هرموشی و عنبریه بودند.بدیهی است که گوسفند داری در روستاها بسیار راحت تر از کپر نشینی بود زیرا برای آن ها مکان هایی امن تر ایجاد شد.زندگی دائم برای لرها باعث توجه ی بیشتر به امر تولیدات بود.

رها کردن گله های گوسفند همراه با چوپانی که نزد صاحب گله دارای دستمزد بود از صبح زود و قبل از طلوع آفتاب آغاز می شد.قورچی که بر گردنش زنگوله ای وصل شده بود جلوتر از دیگران حرکت می کرد.بزها و گوسفندان با هم به چرا می رفتند و این کار تا هنگام غروب ادامه داشت.مشکلی که در این راه وجود داشته امکان اشتباه شمارش و مخلوط شدن گوسفندی از یک گله به گله ی دیگر بود.برای رفع این مشکل صاحب هر گله با استفاده از رنگ های سنتی، گوسفندان خود را با علامتی که بر کمر آن ها ایجاد می کرد، مشخص می نمود.

در بعضی از مواقع به همراه چوپان گوسفند تازه زاییده شده آورده می شد زیرا بعضی از میش ها در صحرا زایمان می کردند.این میش ها تا سه روز در خانه باقی می ماندند و بره ی خود را تغذیه می نمودند در عین حالی که از فشارهای زایمان هم رهایی یافته و استراحت می کردند.لرهای شوش بره های کوچک را نزد خود و در مکانی معین نگه می داشتند و تا هنگام برگشت مادران مورد مواظبت قرار می دادند.

در هنگام غروب شیردوشی که کار زن های لر بود و با همکاری مردان صورت می گرفت.ظرف های شیر در مکانی نگه داری می شدند و سپس برای تغذیه ی بره ها این میش ها رها می شدند.استراحت گوسفندان در هنگام غروب و بعد از شیر دوشی و شمارش آن ها به وسیله یس چوپان صورت می گرفت و کمتر اتفاق می افتاد که گوسفندی ناپدید شود و اگر هم این چنین می شد بلافاصله چوپان و صاحب گله برای جستجو به اطراف می رفتند و عموا آن ها را می یافتند.

در کار گوسفند داری و بعد از خروج گله های گوسفند از خانه، فعالیت های ن لر آغاز می شد.ابتدایی ترین کار آن ها نظافت محل استراحت آن ها بود.با این کار دو هدف دنبال می شد.یکی این که برای ورود غروب آن ها، محل تمیز و قابل استفاده بود و دوم این که فضولات آن ها(پشکل) برای سوخت جمع آوری می گشت.نان پزی با این سوخت ها انجام می گرفت.

تبدیل شیر به انواع تولیدات دیگر از جمله فعالیت های ن در این راه بود.شیر به عنوان یک محصول، اصل بود اما در کنار آن مشک زنی که نوعی فعالیت برای تولید دوغ و کره بود نیز انجام می گرفت.مشک ها بر روی وسیله ای چوبی به نام مالار وصل بودند و ن روستایی با خواندن شعرهایی خاص مشک را به حرکت در می آوردند.(مشکو بزنیم، کره دراریم).ماست میش که از این طریق تولید می شد هم بسیار خوشمزه بود.

با گوسفند داری در میان لرها که از طریق روستا نشینی حاصل می شد،محصولاتی متفاوت تولید که اکثر آن ها برای استفاده ی خانواده بود و جنبه ی فروش نداشت.خود کفایی لرهای شوش از این نظر قابل توجه بود زیرا گوشت تولیدی خود را داشتند.ماست نیز به وسیله ی ن تولید می شد.دوغ به عنوان نوشیدنی همیشه در دسترس بود.کره در درون مشک ها نگه داری می شد.

گاه از کره، روغ حیوانی نیز درست می شد که در پخت برنج از آن استفاده می کردند به طوری که غذا را فوق العاده خوشمزه می کرد.تولید پنیر نیز به وسیله ی ن صورت می گرفت.ترخینه که نوعی غذای حاصل از مخلوط گندم و شیر بود نیز به وسیله ی ن لر تولید می شد.گوسفند داری لرها روشی برای پایبندی به تولید خودی و عدم وابستگی به دیگران بود.شاید به همین دلیل باشد که کمتر مرد لری مشاهده می شد که فن قصابی بلد نباشد.


سایر فعالیت ها:بعد از کشاورزی که اصلی ترین شغل لرهای شوش بود و گوسفنداری که بیشتر جنبه ی داخلی و مربوط به مردان و ن می گشت، لرهای شوش فعالیت های دیگری نیز داشتند که جنبه ی اقتصادی و خود کفایی داشت.کوشش هایی که باعث می شد تا خانواده ی لر هرگز به کسی وابسته نباشد.تولید نان از محصول خود بود.گوشت را از گوسفندان خود تامین می کرد.انواع لبنیات را به دست خود به وجود می آورد و در نهایت زندگی خانوادگی را بدون دغدغه ی خاطر اداراه می کرد.


از موارد دیگری که می توان نام برد،گاوداری بود.البته این به معنای وسعت کار مانند گوسفند داری نبود.هر خانواده ی لر معمولا دو یا سه گاو را برای تامین شیر خود نگه داری می کردند.علوفه ی آن ها از قبل آماده شده بود اما گاو ها هم مانند گوسفندان به صحرا می رفتند.تفاوتی که در این راه وجود داشت عدم چرا گردانی به صورت انفرادی بود بلکه همه ی روستا گاوهای خود را هم زمان و قبل از طلوع آفتاب از خانه در آورده و تحویل یک نفر می دادند.این نفر هم می توانست به دو شکل باشد.

در بعضی از روستاهای بزرگ تر مانند هرموشی یا عنبریه یک فرد مسئول چرا تعیین می شد و دستمزد او به وسیله ی همه تامین می گردید.در برخی مانند دو عمله خصوصا در ابتدای تشکیل هر روز یکی از صاحبان این کار را انجام می دادند و به نوبت این فرد عوض می شد.گاو ها به محض ورود به روستا، راهی خانه ها می شدند و ن به پیشواز آن ها می رفتند.معمنولا گاوهایی که دارای گوساله بودند در هنگام ورود به روستا با صدای بلند گوساله ی خود را مورد خطاب قرار می دادند.

شیر دوشی آن ها به وسیله ی ن قبل از تغذیه ی گوساله ها انجام می گرفت زیرا شیر فراوان آن ها با مشاهده ی ها مشخص می شد.استقبال از گاو ها با ظروف آب که معمولا در صحرا کمتر یافت می شد به وسیله ی ن صورت می گرفت.

نگه داری گاوها گرچه محدود بود اما همان محصولات گوسفندی نیز از گاوها تولید می شد.سوخت از طریق فضولات گاوها با صرفه تر از پشکل بود. این فضولات را ن در هنگام دفع آن به وسیله ی گاوها جمع آوری و خشک می نمودند.سوخت اصلی تنورهای ن علاوه بر چوب های بیشه ی شوش، همین سوخت(تپاله) بود.

نگه داری گاوها گرچه پر خرج تر از گوسفند داری بود اما زایمان آن ها و تولید گوساله نیز رفع کننده ی این هزینه می شد.خوشحالی لرهای شوش از زایمان خصوصا زمانی که نوع ماده ی آن به دنیا می آید وصف ناپذیر بود.گاوهای نر را معمولا برای جفت گیری و در نهایت برای استفاده از گوشت نگه داری می کردند.در بعضی از مواقع از گاوهای نر برای شخم و نیز هوله استفاده می کردند.محصولات گاوی در مواردی خوشمزه تر از گوسفند ها بودند.

نگه داری از طیور برای لرها هم نوعی فعالیت خانگی بود.البته در این مسیر تنها مرغ داری مشخص بود گرچه بعضی از خانه ها از پرندگان دیگر مانند کبوتر نیز نگه داری می کردند اما به نظر بیشتر جنبه ی تفریحی و زیبایی داشت.مرغ داری در این مسیر هم برای سه منظور انجام می گرفت.ابتدا تخم گذاری و تامین نوعی غذا، سپس افزایش تعداد یا جوجه گذاری و سوم استفاده از گوشت آن ها خصوصا خروس ها بود.

با هدف اول ن لر از مرغ های بیشتری نگه داری می کردند و خروس ها تنها برای جفت گیری حفظ می شدند.بیشتر تخم گذاری ها در محل انبار کاه ها(که دو) صورت می گرفت و در هنگام غروب کار ن روستایی جمع اوری تخم ها بود.به علت این که تعداد بیشتر از نیازها بود بنابراین هدف دوم که جوجه ریزی بود اجرا می شد.

برای این منظور تخم هایی که معمولا بزرگ بودند در زیر کاه ها گذاشته شده تا تعداد آن ها به اکثریت قابل قبول برسد.به محض این که مرغی از حالت تخم گذاری خارج می شد(کروک) تخم ها را در سله ای (وسیله ای از جنس چوب نازک درخت)قرار داده و مرغ را روی آن ها می خواباندند.معمولا این کار در خنکی انجام می شد زیرا تابستان برای سلامتی مرغ ها مضر تصور می گردید.

حدود سه هفته بعد و با مراجعه ی ن به سله ها متوجه بیرون آمدن جوجه ها می شدند.تقریبا تمام تخم ها به جوجه تبدیل می شدند.به مدت سه روز ن روستایی با خوراک خاصی که معمولا از خمیر درست می شد جوجه ها را نگه داری می کردند.البته در این زمان خطر حیوانات هم وجود داشت و این مورد به گربه ها و موش های صحرایی مربوط می گشت.

با بزرگ شدن جوجه ها کار شناسایی جنس آن ها انجام می گرفت.هر اندازه جوجه ها نشان دهنده ی مرغ بودند، ن لر خوشحالی خود را نشان می دادند.خروس ها تنها برای ذبح مورد استفاده قرار می گرفتند و معمولا تعداد خروس های یک خانه از انگشتان دست فرا تر نمی رفت در حالی که مرغ های خانه بسیار فراوان بودند.تغذیه ی آن ها با دانه های گندم(چینه) که البته چندان مرغوب نبودند صورت می گرفت.صبح زود شلوغ ترین زمان تغذیه بود و معمولا مرغ ها در همان زمان سیر می شدند.

راهنمایی مرغ ها برای قرار گرفتن بر جای خویش که بیشتر بالای کولا ها(نوعی پوشش با چوب و برگ به منظور خنک نگه داشتن)به وسیله ی ن در هنگام غروب انجام می گرفت.ن لر روستایی هم دوش مردان و شاید فراتر به مدیریت خانواده مشغول می شدند.این فعالیت ها غیر از فرزند پروری و نگه داری از آن ها بود.شاید از این نظر باشد که مردان لر بسیار وفادار به ن خویشند و کمتر تعدد زوجات روی می دهد.


درست است که ن با یاری رساندن در اموراتی مانند گوسقند داری ، گاوداری، و طیورداری به اقتصاد خانواده کمک می کردند اما این پایان کار نبود.استفاده از فرآورده های دامی خصوصا پشم گوسفندان و بزها نیز در همین راستا انجام می گرفت.با توجه به این که کار پشم چینی ماهرانه بود و مردان وارد این کار را انجام می دادند اما ادامه ی کار به وسیله ی ن صورت می گرفت.معمولا در دو فصل بهار و پاییز در میان لرها پشم چینی انجام می گرفت.


فعالیت با پشم ها بدین شکل بود که با چرخ نخ ریسی و دوک، پشم های چیده شده به نخ تبدیل می شدند.کاری سخت و طاقت فرسا زیرا این وسیله کاملا ابتدایی بود و در آن زمان پیشرفتی در صنایع در منطقه نبود.با آماده شدن نخ ها کار تبدیل آن ها به انواع وسایل پوششی آغاز می شد که این کار نیز فقط از دست ن برمی آمد.تولید انواع دستکش های پشمی خصوصا در زمستان که در آن مقطع بسیار سرد بود، جوراب های پشمی برای محافظت از پا در مقابل سرما و نیز تولید زیر پایی که همان فرش امروزی باشد از جمله ی این تبدیلات بود.

در اقتصاد خانواده ی لرها می توان از تولید جاجیم نام برد.این کار را مردان انجام می دادند.نوعی پوشش که بسیار گرم و ماحفظ بدن در مقابل سرما در هنگام خواب بود.وسیله ای مانند پتوی امروز بود.رنگین بودن آن ها نیز به دلیل رنگ آمیزی سنتی بود که به وسیله ی مردان و ن انجام می گرفت.البته این رنگرزی بعد از استقرار مغازه های مخصوص در شوش به آن ها سپرده می شد.

گلیم نیز از نتنایج استفاده از پشم ها بود.نوعی وسیله که زیر پا گذاشته می شد تا از میهمانان پذیرایی شود.در کنار آن می توان از قالیچه ها نیز نام برد اما باید ذکر کرد که در آن زمان کمتر به این مهم پرداخته می شد زیرا کارگاه هایی مخصوص می طلبید که تعداد آن ها زیاد نبود.استفاده از نخ ها برای تولید چارد نیز رونق زیادی داشت.درست کردن انواع شال ها و بالاپوش از جمله ی این فعالیت ها بود.به نظر می رسد که خودکفایی در این راه همیشه ایجاد می شد.

یکی دیگر از کارهای لرها در رابطه با اقتصاد خانواده نگه داری از حیوانات چارپا مانند قاطر بود.حیوانی که از جفت گیری الاغ با مادیان تولید می شد و در همان ابتدا از حالت توانایی تولید مثل محروم می شدند.قدرت بالا و توانایی در حمل از جمله کمک هایی بود که قاطرها انجام می دادند.رمه های قاطر که معمولا در هنگام بهار صورت می گرفت هم دارای داستان های جالبی است.

نگه داری اسب در میان لرها هم با دو منظور صورت می گرفت.ابتدا از جنس ماده ی آن یعنی مادیان برای تولید کره اسب ها استفاده می شد تا بدین شکل نیارهای آتی خود را رفع کنند و دوم استفاده به عنوان سواری و شرکت در انواع دفاع هایی که گاه در شوش آن زمان روی می داد.حملاتی که در تاریخ شوش از طریق مرزها و تنها به منظور غارت اموال مردمان صورت می گرفت نیازمند به دفاع و تعقیب راهن بود.

نگه داری از الاغ هم در میان لرها انجام می گرفت.از این حیوان در بیشتر موارد برای کارهای روزمره استفاده می شد.این مهم خصوصا در جمع آوری علوفه برای سایر حیوانات، حمل گندم به مکینه ها برای تبدیل به آرد یا شلتوک برای برنج سازی، حمل چوب یا همان هیزم از بیشه های شوش برای تامین سوخت مورد نظر و در دفعاتی نیز در هوله کردن و کارهای کشاورزی مورد استفاده قرار می گرفتند.

قابل ذکر است که در میان لرهای شوش کلمه ای به نام"یابو" هم رواج داشت.حیوانی که شبیه اسب بود اما اسب نبود.شاید بتوان آن را اسب کوچک نامید اما در معنای واقعی به اندازه ی اسب نبود.از این حیوان برای بارکشی استفاده می شد.تقریبا نقش الاغ را بازی می کرد.قدرت بدنی آن از اسب ها بیشتر بود اما سرعت حرکت آن ها کمتر می نمود.

اوضاع و احوال اقتصادی لرهای شوش به همین شکل ادامه یافت اما با رویداهایی که در زمینه های مختلف به وجود آمد، وضعیت به کلی تغییر کرد.تاثیر باستان شناسان، سد دز، راه آهن، کارخانه ی نیشکر و به تبع آن کاغذ پارس، ورود خارجی ها و ایجاد شرکت های کشت و صنعت و از همه واضح تر اصلاحات ارضی سبب نوعی نگرش تازه به زندگی گردید.این که زمین های کشاورزی در شوش به چه کسانی تعلق داشتند و مالکین آن چه کسانی بودند؟نیازمند به موضوعی جداگانه است که در قوم شناسی نمی گنجد.

برای شناخت بهتر از رویدادهای موثر بر اقتصاد لرها و این که چه ویزگی هایی در درون آن ها وجود داشت و زمان دقیق آن ها به کدامین تاریخ ثبت شده است؟ باعث درک بهتر وضعیت لرهای در آن زمان خواهد شد.بدیهی است که قبل از این رویدادها زندگی لرها چندان ارامش نداشت و بیشتر به فعالیت های شخصی خود مروبط می گشت.عدم کوشش در این راه می توانست خلل در زندگی ایجاد کند.

قابل ذکر است که لرهای شوش تنها اقوام مستقر در اطراف نبودند و دیگر طوایف و قبایل نیز حضور داشتند اما هر یک در درون خود دارای ویژگی هایی معین هستند که می بایست در موضوعی با نام شناخت قبیله ها بررسی شود.لرهای شوش در پراکندگی خود بدین شکل مستقر بودند که از طریق اندیمشک به سمت شوش فقط لرها ساکن بودند.

هرموشی و عنبریه متعلق به لرها بود.دو عمله ی غلامرضا خان و سیف الله خان نیز با لرها ها اداره می شد.در درون شوش ابتدا خالی از سکنه بود.آغاز گر ست در شوش به صورت جدی و اقتصادی به وسیله ی دزفولی ها انجام گرفت.اعراب شوش بیشتر در درون روستاهای بعد از عمله ی غلامرضا خان خصوصا در آبادی هایی مانند حاشیه ی خلف مستقر بودند.دو سرخه هیز وجود داشت.روستاهای چعب و چنانه نیز استقرار داشتند. شیوخ منطقه نیز کار رهبری آن ها را انجام می دادند.تاریخ هم نشینی لرها با اعراب روستایی قابل ذکر است که می بایست آن را نگاشت و در موردش نظر داد.


شرح: رفاه طلبی و داشتن آسایش همراه با زندگی سعادتمند زمانی امکان پذیر است که مردم یک جامعه به اندازه ی نیاز خود خرج نمایند.امکانات جامعه برای افراد خاص تدارک دیده نشده اند بلکه ثروت های خدادای برای همه خلق خدا آفریده شده اند.


 میان انسان ها در ثروت تفاوت هایی وجود دارد.شکی نیست که هرکس به اندازه ی نیازش باید استفاده نماید اما ثروتمندی نباید باعث گرددکه افراد ی خاص از جامعه به دلیل همین داشتن، امکانات را هدر دهند و دلیل خود را برای خرج زیاد و اسراف ثروتمندی بدانند. اسراف از نظر معنا بیش از اندازه مصرف کردن امکاناتی است که در جامعه وجود دارند.


به طور مثال افرادی به دلیل پول زیاد اذوقه ی مردم را مصادره نموده و به اندازه ای از ان مصرف کنند که در حالت اعتدال صدها نفر می توانند استفاده نمایند.میهمانی های پر مصرف، هدر دادن امکانات، گردش های بی دلیل، خوشگذرانی های غیر انسانی، گران خرید کردن، بی ارزش نگاشتن مال و ثروت برای ولخرجی،از بین بردن منابع تغذیه ای افراد، ظلم نمودن به مردم در خوردن و آشامیدنی های بی رویه، عدم توجه به محدود بودن امکانات جامعه و گردش های بدون نیاز از جمله رفتارهایی است که اسراف محسوب می شوند.


اسراف رفتاری غیر انسانی و ظلمی پنهان به مردم است.هیچ کس حق ندارد به دلیل انباشت ثروت بیش از افراد دیگر از امکانات موجود استفاده نماید.هر کس باید به حق خود قانع باشد.رفتاری متکبرانه و از روی زور و ستم است.اسراف جامعه را به سمت شکاف های طبقاتی سوق می دهد و در نهایت باعث فروپاشی جوامع می گردد.


علل:اسراف یک رفتار فردی است و ارتباط مستقیم با داشته های فرد دارد.البته نمی توان ثروت را تنها دلیل اسراف دانست زیرا افراد ثروتمند بسیاری هستند که خسیس می باشند.در هر صورت علل اسراف را می توان در موارد زیر جستجو کرد.


اول ثروت که مقدمه ی خوبی برای اسراف کنندگان است. خصوصا اینکه این ثروت با زحمت به دست نیامده باشد و با عدم رنج صاحب ان شده باشند.ثروت های باد آورده ای که از طرق مختلف غیر از زحمت بدست آمده اند و افراد صاحب،  قدر شناس ان ها نمی باشند.


دوم روحیه ی اشرافی گری فردی و خانوادگی، در چنین حالتی هم دلیل اول حاکم است یعنی اینکه اشرافیت باعث ثروتنمدی ان ها شده و هم روحیه ی اشرافی گری باعث ریخت و پاش های فراوان برای نشان دادن ابهت ظاهری می گردد.سوم : فرهنگ حاکم بر تصورات فردی و خاموادگی است.بسیاری از افراد بزرگی خود را در ولخرجی می یابند.ان ها می خواهند بدین وسیله جلب توجه نمایند.در بعضی از موارد مشاهده شده است که اسراف کنندگان ثروتمند نیستند.در چنین حالتی فرهنگ غالب بر زندگی فردی باعث دست زدن به چنین اعمالی می گردد.


رفع:کار مشکلی است که بتوان اسراف گری را از جامعه رفع نمود.علت ان هم معین است.فرد تصور می کند که در حریم خصوصی خود رفتار می کند و کسی حق ورود به ان را ندارد.با تمام این تصورات می توان با کار فرهنگی خصوصا سرمایه گذاری های دینی نسبت به رفع ان اقدام نمود.


البته گاه جنگ و مصائب طبیعی خود به خود بر اسراف گری تاثیر می گذارد.در جنگ های جهانی اول و دوم به علت کمبود منابع این حالت به وجود امد.اگر دسترسی به منابع موجود برای همه یکسان گردد امید به رفع نیز افزایش می یابد.


حالت دیگری نیز بر اسراف گری تاثیر گذار است و ان بیماری هایی که با اسراف گری تشدید می شوند.به طور مثال بیماری های قند در افراد مانع نوشیدن انواع شیرینی ها و حتی محدود کردن خوردنی ها می شود.این حالات گسترده نیستند و به نظر می رسد که تنها تغییر تصورات بتواند مفید باشد.


پیشگیری:کار پیشگیری در اسراف راحت تر از رفع ان است.اگر جامعه ای نو و تازه بنیان گردد باید برای منابع در اختیار،  فکری اساسی شود.برای پیشگیری بهترین روش تقسیم منابع بین تمامی افراد جامعه با نگرش عادلانه است.


باید نظام اشرافی گری در میان جامعه وجود نداشته باشد و خان و خان بازی مطرح نگردد.افراد خاص در جامعه تولید نشوند. افرادرا بر اساس تولیداتشان مورد سنجش قرار دهند.نظام مالیاتی در دولت به شکلی باشد که توانمندان بیشتر بپردازند و دریافتی ها شامل ضعفا گردد.


قوانین تدوینی به شکلی باشد که هر کس به اندازه ی نیازش اجازه ی برداشت داشته باشد.این حق همه است که راحت زندگی کنند.اگر اسراف باعث عقب ماندگی افرادی دیگر گردد، قانون مانع ان ها شود.


شرح:تشکیل جامعه برای بهزیستی است.همکاری و صمیمیت نیاز ادامه ی حیات ان است.در این میان افرادی وجود دارند که بدن توجه ی به انسان های درون جامعه تک روی می نمایند.احتکار یکی از روش های زننده در جامعه است که معمولا به وسیله ی افراد سود جو انجام می گیرد.


براساس تعریف نگه داری و انبار وسایل مورد نیاز مردم به منظور افزایش قیمت و سود جویی را احتکار گویند.این کالا ها شامل تمامی وسایلی می شوند که در زندگی سالم افراد تاثیر دارند.غذا و دارو از مهم ترین و اساسی ترین ان هاست.


محتکرین کسانی هستند که از انسانیت کمترین سهمی ندارند و زندگی شخصی خود را بر جمع ترجیح می دهند.آسیب های اجتماعی ناشی از احتکار فراوان و متعددند.از تاثیران منفی مادی گرفته تا انسانی و معنوی در نوسان است.


احتکار رفتاری حیوانی است که در تقابل با انسانیت حرکت می کند.نیازهای انسان را نباید پنهان نگه داشت و یا با حرکات ناشایست کمبودهای مصنوعی ایجاد نمود.بدون شک از دیدگاه دین نیز رفتاری حرام و موجب تعهد فرد در آخرت می گردد.


با احتکار مشکلات روانی و رفتاری حاصل می شود و افراد نیازمند و ناتوان ضعیف تر می گردند.رفتارها ی اجباری و انحرافی بسیاری از افراد بر اثر احتکار به وفور دیده شده است.رفتارهایی مانند ی و خود فروشی از جمله ی ان هاست.بسیاری از روان شناسان بر این باورند که محتکرین افرادی بیمار و دارای شرایط خاص غیر انسانی هستند.


علل:یکی از دلایل احتکار بدون شک طمع ورزی و حرص افراد محتکر است.در چنین حالتی افرادی در جامعه یافت می شوند که قصد دارند تا یک شبه همه کاره شوند و انبوهی از ثروت را داشته باشند.حرص و طمع بر سایر قوای بخشش و ترحم غالب می شود و فرد دست به احتکار می زند.


کمبود منابع در جامعه نیز یکی از دلایل احتکار محسوب می گردد.در چنین شکلی از جامعه افرادی یافت می شوند که با محاسبه ی کمبود و یا حتی اندازه ی تقریبا کافی منابع برای دست یافتن به مقاصد خود ان ها را انبار می نمایند تا بدینوسیله نا متعادلی در جامعه به وجود اورند و با ایجاد کمبودهای مصنوعی به مقاصد غیر انسانی خود دست یابند.


خلا قانون و عدم وجود نظم و انضباط اقتصادی و نداشتن برنامه های نظارتی نیز یکی از دلایل مشوقی برای محتکران محسوب می گردد.افراد سود جو و حتی افرادی که در برنامه ریزی های اقتصادی دولت دست دارندبا مشاهده و ایجاد چنین جوی قصد سرمایه دار شدن در کوتاه ترین زمان ممکن را دارند و لذا با احتکار منابع موجود گرانی های مورد نظر را ایجاد می نمایند.


رفع:برای رفع و حذف احتکار اولین و اساسی ترین راه تولید لازم در جامعه و افزایش داشته ها به حد وفور است.اگر منابع مورد نظر مردم خصوصا غذا و نیاز های اساسی به اندازه ی کافی تولید شوند، راه برای احتکار بسته می شود و در مدت کوتاهی امید ان ها را نا امید می نماید.


نظارت شدید بر بازار و بر رسی های مستمر مسائل و کنترل بازار یکی دیگر از راه های رفع احتکار در جامعه است.در چنین شکلی مامورین اقتصادی با همکاری مردم انبارهای محتکرین را کشف و به قیمت اندک عرضه می نمایند.


دوری از مصرف گرایی و قانع بودن مردم به انچه امروز دارند و فاصله گرفتن از نا امیدی های اینده مبنی بر احتساب کمبود در اینده که در نهاین باعث خرید بیشتر و تقاضای فراوان در بازار می گردد،به نوبه خود نوعی همکاری مردم در مبارزه با محتکرین است.


یکی دیگر از روش های رفع احتکار عدم استقبال مردم از خرید های گران است.بسیاری از اذوقه های احتکاری تنها چند مدت دوام تازه بودن را دارند.اگر مردم خرید ننمایند،  مجبور می شوند تا ان ها را به قیمت های کمتری عرضه نمایند.


پیشگیری:بدون شک پیشگیری دارای دو جنبه است.یکی نکته ی تولیدی است و دیگری جنبه ی فرهنگی است.در مورد تولید بدون شک فراوانی منابع نیازی به احتکار ایجاد نمی نماید.محتکرین تنها برای منابعی که سر مرز هستند برنامه ریزی می نمایند.


در این میان مصرف متعادل و دوری از اسراف نیز راه مهمی در پیشگیری است.قانع بودن به حداقل ها و راضی بودن به رفع نیاز ها راه مهمی محسوب می شود.احساس ترس از کمبود در میان مردم که بیشتر جنبه ی روانی دارد نیزباید با رفع ترس به عنوان پیشگیری مورد نظر باشد.


در فرهنگ غالب نیز مردم باید بدانند که محتکرین افرادی بی رحم هستند.باید در این رابطه پیش قدم شوند و اجازه ی چنین تفکری را به ان ها ندهند.پول دار بودن نباید باعث خرید بیشتر شود.باید تفکرات مردمی در نپذیرفتن جنس احتکاری غالب باشد.


جامعه ای که خود را در حالت تعادل نگه دارد بدون شک راه پیشگیری را به خوبی انتخاب کرده است.احتکار تنها با آماده بودن جامعه برای پذیرش و نا متعادلی ان ها میسر می گردد.


شرح:در آسیب های اجتماعی بسیاری از رویدادها به نظر فردی می رسند و لذا تصور ان بر جامعه باطل به نظر می رسد.حالاتی که ممکن است برای دیگران حریم خصوصی باشند و کمتر به دیگران ارتباط داشته باشند.


خودکشی یکی از مصادیق مهم در آسیب شناسی است که بیشتر جنبه ی فردی دارد.البته باید به این نکته توجه داشت که در جامعه شناسی،  فرد جزئی از کل است بنابراین رویدادهای فردی را نمی توان بدون تاثیر بر جمع مورد کنگاش قرار داد.


خودکشی نهایت نا امیدی افرادی است که کاسه صبر خود را سر ریز می بینند و برای گریز از فشارهای وارده چاره را در حذف فیزیکی خود می بینند.شلیک گلوله به سر خود برای کسانی که دارای اسلحه هستند راحت ترین راه محسوب می شود.


بدون شک اطلاع از این رویداد برای بسیاری از مردم ناخوشایند و مضر است.خودکشی با روش اعدام نیز در بسیاری از موارد گزارش شده است.در این بین می توان به وجود دست نوشته هایی از اقدام کنندگان نیز اشاره داشت که برای روشن نمودن حقیقت بر جای می مانند.


این مطلب بیانگر ان است که خودکشی یک اقدام انتخابی است و اجباری از  طرف دیگران نیست. پرتاب کردن خود در دریا یا زدن رگ های بدن و نیز سقوط از ارتفاعات نیز گزارش شده است.در مورد اینکه کدام جنس بیشتر دست به چنین اقداماتی می زنند، جوامع مختلف دارای امارهای متفاوتی هستند اما بدون شک نامتعالی روانی یکی از دلایل مهم در همه ی خود کشی هاست.


علل: در بررسی علل خودکشی می توان به نمونه های متفاوتی اشاره داشت.البته باید به این نکته ی مهم نیز پرداخت که میزان و نوع خودکشی ها در جوامع مختلف مانند هم نیست.به طور مثال انچه در غرب روی می دهد در جهان سوم کمتر از ان اتفاق می افتد کما اینکه خودکشی در جوامع دینی کمتر از سایر مکان هاست.به طور کلی برای خود کشی می توان دلایل زیر را مطرح کرد.


الف: مشکلات زندگی مانند احساس شکست در مسائلی مانند عشق یا تشکیل خانواده از جمله ی ان هاست.افراد کم سن و سال و بعضا تابع احساسات بیشتر چنین کارهایی را انجام می دهند.


ب: جدایی نیز یکی از این دلایل است.این نوع خودکشی معمولا برای زن و مردهایی است که طاقت دوری از یکدیگر را ندارند.با عشق و علاقه با هم ازدواج نموده اند اما حوادث تلخ روزگار ان ها را از هم جدا کرده است.


ج: مسائل ناموسی مانند بدنامی یا هتک حرمت های ناشی از ان ها را نیز باید در کشورهای جهان سوم خصوصا دارای بافت روستایی مهم برشمرد.احساسی عجیب راب عدم زندگی در این دنیا سبب اصلی این خودکشی است.


د: مشکلات روانی که هیچ دلیل منطقی و عملکردی ندارند را نیز باید به موارد فوق اشاره نمود.نواقص مهم در سیستم عصبی بدن و ایجاد کننده ی نا متعادلی و احساس بی هویتی و نیاز به رها شدن از ان ها را باید مهم در خودکشی محسوب داشت.


ذ:احساس پوچی فرد برای ادامه ی زندگی بدون اینکه وی از نظر عصبی دارای نقص باشد نیز در این مورد باید مورد دقت قرار داد.این نوع خودکشی زمانی بیشتر می شود که فرد در خوود عدم پشتیبان را نیز درک می کند.افراد مجرد بیشتر دچار این نوع خودکشی می شوند.


رفع: خودکشی امری فردی اما آسیبی اجتماعی است.نبود ان برای آرامش جامعه لازم و ضروری است.به همین دلیل حذف ان از اقدامات جاری زندگی بسیار حیاتی است.در این میان شادی سازی در زندگی و افزایش فضای تفریح و کار برای رفع لازم می باشد.


اقدامات فرهنگی و تاسیس مراکز یاری دهنده مانند مرکز بررسی های امید و امیدواری که وظیفه ی افق سازی خوش بینی را بر عهده دارند از جمله ی ان هاست.حذف باورهای فرهنگی ناصحیح نیز می تواند مفید باشد.


اقدامات حذفی باورهای ساختگی و تجمع های غیر منطقی و گروه های زمینه ساز خودکشی و برخورد قانونی و حذف ان ها از فعالیت های جامعه برای رفع بسیار مهم می باشند.


ترویج فرهنگ زندگی کردن و نیز همکاری و هم دلی و ایجاد صمیمیت درونی ان و تلاش برای رفع مشکلات روزمره و در نهایت تلاش برای جای گزینی منطق و تفکر به جای احساسات و تربیت نسل بر اساس دلیل و برهان پذیری برای رفع این آسیب راه مناسبی به نظر می رسد.


هدایت افراد مشکل دار در روان و عصب و جداسازی ان ها از افراد سالم و کوشش برای اصلاح ان ها در مراکزی که واقعا برای درمان ان ها تاسیس شده باشد در اینده ی جامعه موثر به رفع خودکشی می گردد.مراکزی که تنها نقش نگه داری را نداشته باشند بلکه امر اصلی ان ها درمان سازی باشد.


پیشگیری: باید برای پیشگیری در هر زمانی آماده بود.زمان هر گز دیر نیست.خودکشی دارای زمان معین در اجرا نیست بلکه هر لحظه امکان اجرا دارد.بنابراین در این مورد می توان روی چند اقدام مهم سرمایه گذاری کرد.


اول :آموزش موثر نسل جوان برای پذیرش و تغییرات اجباری و آماده نمدن آن ها برای پذیرش مسئولیت هاست.باید فرزندان جامعه را با نوعی سختی مصنوعی تمرین داد تا در برابر مشکلات احتمالی آمادگی داشته باشند.متالسفانه " فرزند سالاری" یکی از دلایل عدم توجه به روش سخت سازی شده است.باید در روش فرزند پروری تجدید نظر کرد.


دوم:سرمایه گذاری در دین باوری و ایمان سازی نسل به خداوند بزرگ است.افرادی که مومن به توحید هستند می دانند که خودکشی کار حرامی است و خداوند از انجام ان ناخوشنود می شود.اگر افراد جامعه دین دار باشند به طور حتم پیشگیری بزرگی را نه تنها در خودکشی که در سایر موارد انتخاب کذده اند.


سوم: تغییر ساختارهای تشکیل خانواده، در این زمینه بسیاری از مشکلات عصب و روان مربوط به نوع ازدواج می باشد.به طور مثال اگر مردی دارای تاریخچه ی بیماری های روانی ژنتیکی است، نباید با ازدواج خود افراد بیشتری را به درون جامعه بفرستد که مانند او یا احتمال فراوان مثل او خواهند شد.


چهارم:استفاده از نوع شکل گیری ظاهری در شهر و روستاست.خانه های کوچک، خصوصا آپارتمانی به خودی خود نوعی خفکی ایجاد می نمایند.سکوت به دلیل انتقال صدا به طبقه ی دیگر و عدم رابطه با همسایگان، نوعی طرد شدن را برای افراد به وجود می اورد.همین نکته می تواند به مرور زمان تبدیل به توانایی در خود کشی شود.


پیشگیری از خود کشی کار سختی نیست به دلیل اینکه این آسیب گستردگی زیادی ندارد.استفاده از رنگ های شادی آفرین و زیبا سازی محیط کار و زندگی نیز قابل بررسی هستند.باید گسترش ورزش را نیز جدی گرفت.


آسیب های اجتماعی یکی از مباحث مهم در سالم سازی نسل اینده است وپیش بینی ها برای توفیق و پیروزی نسل هایی است که دیگران ایجاد کرده اند.گرچه نمی توان برای بررسی این قضیه تنها به یک بعد حتی چند بعد محدود اشاره داشت اما بدون شک ابعاد مهم را می توان به نوعی در اولویت قرار داد.


شاید مطرح کردن ان از طریق علمایی که خود متخصص در یک رشته هستند، مطالب ان ها را به سمتی و سویی راهنمایی نماید.باید پذیرفت که آسیب ها از طریق هر فرد یا موسسه ای مورد کنگاش قرار گیرند، نهایت تاثیر پذیری ان را باید تنها در باره ی انسان و فقط انسان جستجو کرد.


آسیب تنها برای نوع ادمی دارای تاثیر است و هر نوع تغییری که برای افراد به وجود آید در سرانجام کار به خود او برمی گردد.حتی در مادیاتی که آسیب ها به ان ها زیان وارد می کنند باز این ادمی است که زیان می بیند.


آسیب ها را نمی توان به یک شکل مورد تحقیق قرار داد.نوع تحقیق به ماهیت آسیب ها برمی گردد.به طور مثال بررسی های اعتیاد را نمی توان مانند مسائل ی نگریست کما اینکه نمی توان مانند خود کشی محسوب داشت.


افراد محقق هم نمی توانند هر قشری را در بر گیرند.باید پذیرفت که این کاری تخصصی است و هر فردی نباید به خود اجازه دهد تا وارد محدوده ی ان گردد.ظریف کاری های این مطلب در کنار دقت و تفکر در راه یابی به دلایل و استفاده ی از عقل برای ارائه ی راه حل ها ، کار هر کسی نیست.


مطرح کردن آسیب ها هم برای خود داستانی و قصه هایی دارد.چه بسا نوع مطرح کردن ان ها خود دلیلی برای گسترش ان ها بوده است.ظرافت در بیان و کنترل اثرات منفی بر افراد و دقت در کاهش نا ملایمات ناشی از ارائه نیز باید مد نظر مطرح کنندگان باشد.طبیعی است که  خبر سازی در این زمینه کار هر کسی نیست.ان جایی که یک کلاغ چهل تا می شود را نیز باید در همین قضیه یافت.


آسیب شناسی دارای بخش های مهمی است باید باید توجه داشت که در همین بخش بندی ها هم اولویت بندی نیز جایی خاص دارد.شناخت ان ها به عنوان اولین قدم لازم و ضروری است اما باید توجه داشت که این معرفت برای شناخت به تنهایی نیست.


آسیب شناسی در سبب شناسی  برای این نیست که افراد دلایل را بیابند و رها سازی نمایند.دومین قدم فعالیت های آسیب شناسی نیز برای قدم سوم می باشد.بنابراین کلیه فعالیت های آسیب شناسی باید برای رفع و اصلاح امور باشد که متاسفانه در بسیاری از موراد فراموش می شود.


آسیب شناسی را باید یک کار خیر خواهانه محسوب داشت.کسانی دست به چنین اقداماتی می زنند که دارای نوع شدیدی از انسان دوستی هستند.ان ها برای معروفیت خود تلاش نمی کنند ،گرچه به ان می رسند .فعالیتی برای حل مشکلات است.شاید کاهش همین نوع نگرش در میان محققین یکی از دلایل عدم توفیق باشد.


آسیب شناسی هیچ گاه متوقف نمی شود مگر اینکه علما و محققین برای ان برنامه ریزی بلند مدت و مستمر داشته باشند.اسیب ها مانند جهان در حال تغییرند.اگر دیروز در گیری های طایفه ای حرف اول آسیب ها را می زد، امروز اعتیاد خود نمایی بیشتری را داراست.


در آسیبب شناسی باید به نکات مهم دیگری نیز اشاره داشت و ان اینکه این زیان و ضرر در محدوده ی خاصی انجام نمی گیرد.در تمامی فعالیت های درونی و برونی فرد دارای جایگاه است.از روان ادمی گرفته تا درون جامعه ی اقتصادی یا ی و فرهنگی، بنابراین باید آسیب شناسی را در تمام زمینه هایی که امکان بروز دارد ، مورد حمایت قرار داد.


بهترین آسیب شناسان را باید در کوچکترین و صمیمی ترین نهاد و جامعه بشری یافت.خانه و خانواده باید دارای آسیب شناسانی بزرگ و منطقی باشند.والدینی که با تربیت فرزندان خود با مشکلاتی روبرو می شوند و باید با آسیبب شناسی مانع سقوط فعالیت های تربیتی خود گردند.


نسل های اینده نیز در آسیب شناسی مورد توجه بیشتر هستند.ان ها با امبد و آرزو به دنیا آمده اند و نمی خواهند در مسیر زندگی در زیان ها و ضررها مدفون گردند.کار آسیب شناسان و تعهد ان ها به نسل ها از همین نگاه پی گیری می شود.تا زیان ها عمیق نشده اند باید ان ها را شناخت و همت در رفع ان ها نمود.


آسیب شناسی نگاهی نو و مبتکرانه به مشکلات جامعه دارد.این فعالیت نمی خواهد برای مشکلات مشکل سازی نماید.گسترش ان ها را در برنامه کوشش های خود ندارد.آسیب شناسان کسانی هستند که بافعالیت های خود در پی آرامش و آسایش جامعه هستند.کاری که اگر با موفیقیت پی گیری شود، جامعه ی پویا را تقدیم می نماید.


سبک:راه و روشی که فرد برای خویش انتخاب می کند در نوع ادامه ی حیات او موثر واقع می شود.در اصل این سبک زندگی است که او را از دیگری متمایز می نماید.این که چه کند یا  با کدامین فرد یا افراد رابطه داشته باشد؟ارزش ها را چگونه بیند یا گزینش نماید؟


زنده بودن یا زندگی کردن با سبک زندگی دارای رابطه است و می توان این دو را بر اساس همین طریق زیستن متمایز ساخت.اگربتوان تعریفی از سبک زندگی مطرح نمود شاید بهترین آن همین باشد که گوییم سبک زندگی مجموعه ای از طرز تلقی ها،ارزش ها،شیوه های رفتاری،حالات ها و سلیقه ها ست که طرقی را در بر می گیرد.در واقع می توان گفت که انتخاب سبک زندگی دارای عناصر بسیاری در درون خویشتن است.آن که زنده است و آن که زندگی می کند دارای یک روش در نوع ادامه ی حیات نیستند.شاید پرداختن به یک مورد کافی باشد تا ضد آن نیز مشخص شود.این که سبک زندگی برای کسانی که زندگی می کنند چیست؟همان نشان دهنده ی ضدیت نیز هست.


سبک از نظر معنایی راه است.این نشان می دهد که آدمی برای ادامه ی حیات خود می بایست راهی را انتخاب کند.طریقی که از تولد آغاز می شود و تا مرگ ادامه می یابد.راه ها هم می توانند متعدد و متفاوت باشند.در کنار این چنین تعددی می توان تفاوت های فردی را نیز مستتر دانست.به زبان ساده همان طور که طرق مختلف و متعددند انسان ها هم متفاوت و متمایزند.درست است که اساس، جوهره ی درونی اوست اما این یه معنای یکی دانستن استعدادها نیست.پس ادامه ی حیات آدمی دارای قاعده است که گزینش آن نیز به دست خود آدمی است.قاعده زنده بودن یا زندگی کرذدن؟ درست است که وضعیت ممکن است به شکلی رقم خورد که افراد از انتخاب نیز دوری جویند و خود را در امواج رها سازند ولی همین هم نوعی انتخاب است.راه را بر گزیدن است.این که فرد می خواهد زنده باشد یا زندگی کند.توضیح درونی افراد دقیقن گویای این حقیقت است که نوع بشر در انتخاب نقشی اساسی دارد.


ادامه ی حیات آدمی نوعی مسلک هم هست.افرادی که آن را برمی گزینند،نشان می دهند به کدامین سمت می روند.زنده بودن یا زندگی کردن؟به طور مثال وقتی در مسلکی تنها تابع بودن مطرح است و همه باید گوش به فرمان باشند و تمام مظاهر زندگی را دیگری یا دیگران انتخاب می کنند، زنده بودن را برای خویش برگزیده است.این مهم حتی در تولید نسل نیز مستتر است.چگونه ازدواج کند و با چه کسی پیوند ایجاد نماید را دیگران انتخاب می کنند.این نتیجه ی همان انتخابی است که باعث ورود مسلکی خاص در درون جامعه شده است.


معنای دیگری که در سبک می توان یافت همان مذهب است.شکل و نوع آن را مردمانی انتخاب می کنند و در آن وارد می گردند که مهم تلقی نموده اند.در این مذهب است که ترسیم زنده بودن یا زندگی کردن مطرح می شود.


بنابراین شیوه ی خاص زندگی هر فرد او را به یک سمت می کشاند که یا باید او را وجودی زنده بنامیم یا زندگی کردن را به او تعلق دانیم.سبیلی برای ادامه ی حیات است که در ابتدای تولد آغازینی دارد و مرگ نیز پایان آن خواهد بود.با درد و رنج ماندن  یا از بودن خویش شاد و شادمان بودن است.این همان سبک زندگی است که برای افراد قابل قبول می گردد.تمام کسانی که از جامعه به دورند خود آن را تایید کرده اند.زنده اند چون نفس می کشند.راه می روند.غذا می خورند و از اکسیژن هوا استفاده می نمایند.نقشی در تغییرات جامعه ندارند و دایره ای به دور خود کشیده اند و ورود ممنوع را ترسیم کرده اند.


رسم ادامه ی حیات را نوع بشر برای خویش ایجاد می کند و لذا در یکی از این دو راه قرار می گیرد.زنده بودن خود را تایید می کند و زندگی کردن را نیز نشان می دهد.


پس می توان میان راه ادامه ی حیات بشر با نوع ترسیمی که دیگران برای او رقم می زنند رابطه ای مستقیم یافت.در سبک زندگی که گاه فقط زنده بودن است فرد تنها خود را می یابد و ارزش ها و سنت هایی که انتخاب می کند او را از سایرین جدا می نماید.در تفکر غیر فعال است و در تصمیم گیری ها پیرو دیگران می باشد.معنایی از زندگی نمی داند و فقط خود را به انواعی از حوادث می سپارد و از آن نیز نمی نالد.در کنار چنین تصوری افردی هستند که ارزش هایی را بر می گزینند که زندگی کردن را معنا می بخشند.در تمام فعالیت ها وجودی موثرند و فکر و عقل را وسایلی برای لذت بردن و انتخاب راه های درست زندگی در نظر می گیرند.بودن در راه را اصل می دانند و خویشتن را موثر دانستن ،اصولی برای زندگی کردن در نظر می گیرند.بر خود مسلطند و دیگران را در احترام می یابند.


بنابراین می توان سبک زندگی یا راه هایی که افراد برای ادامه ی حیات خود در نظر می گیرند را مهم در تقسیم بندی دانست.مجموعه ای از طرز تلقی های فردی و جمعی را برای جداسازی بنیانی مهم در نظر گیریم و بدانیم که راه ها موجودند اما این که کدامین را برگزینیم ؟بسته به انواعی از ویژگی ها و ارزش های پذیرفته ی شده فردی و جمعی دارد.انواعی از طرق پیش رو و شیوه هایی که ادامه ی نسل ها را ممکن می سازد و استمرار آن را مهیا می نماید.آن که زنده است هم می تواند فرزندانی را تقدیم کند اما با کدامین حالت؟ این اساسی برای زنده بودن یا زندگی کردن می شود.


سبک زندگی و چگونگی برخورد با این دنیا باعث می شود تا افراد را در قالب های معینی جای دهیم.انسان می تواند با انتخاب سبک زندگی از میان انواعی از شق ها، زنده بماند یا زندگی کند.


شرح:تشکیل حانواده به منظور تسکین افراد یکی از بهترین و مطمئن ترین راه برای ادامه ی نسل پاک و انسانی است.در همین رابطه رویدادهایی که منجر به حذف ان از فعالیت های ازدواجی می گردند نیز منفور و غیر قابل قبول هستند.


مشکلات اقتصادی و یا فرهنگی از جمله ی ان هاست .در این میان جدایی بعد از ازدواج نیز از رویدادهای مهمی است که در جوامع مختلف روی می دهد.بسته به فرهنگ حاکم ، طلاق دارای اثرات سوئی بر افراد درون جامعه است.از نظر دین نیز منفور شمرده می شودو از نظر جامعه شناسی نیز در قالب آسیب شناسی قابل تامل می باشد.


طلاق برای افرادی که مستقیما در معرض ان قرار می گیرند بالاترین زیان و برای افراد دیگر نیز دارای زیان هایی است.گرچه دلایل طلاق متعدد و فراوانند اما به هر شکل که باشند و حتی در بهترین شکل دارای اثرات منفی فراوانی می باشند.


طلاق از نظر معنای جدایی حساب شده است بدین معنی که همان طور که ازدواج دارای شرایطی است و فعالیت هایی را می طلبد، ان نیز به همین منوال عمل می نماید.در نهایت با اقدام عملی دو نفر که با قرار داد با یکدیگر تشکیل زندگی می دهند از هم جدا می گردند.


شاید برای بسیاری طلاق تصمیمی سخت و سرنوشت ساز باشد ولی در بسیاری از کشورها با توجه به بافت فرهنگی چندان مشکل ساز نمی گردد.البته نه از این نظر که دارای اثرات بد نیست بلکه از نظر اینکه برای فرهنگ بعضی از کشورها امری چندان مهم تلقی نمی گردد ولی با تمامی این توصیفات اثرات منفی خود را بر جا می گذارد.


شاید بدترین نوع طلاق زمانی باشد که حاصل ازدواج فرزندانی معصوم و بدون چاره ای باشند که در ازدواج و طلاق تنها تلف شونده محسوب می گردند.طلاق را باید با تفکر و اخرین راه انتخاب نمود و ان زمانی است که حکم جراحی در پزشکی را داشته باشد.


علل: برای بررسی علل طلاق باید به چند نکته ی مهم اشاره نمود.یکی از دیدگاه شخصی، دوم از دیدگاه جامعه، سوم از دیدگاه علمی و چهارم از دیدگاه دینی است.البته که نگاه های مختلف دلایل متفاوتی را روشن می نماید.در میان دلایل بدون شک اشتراکاتی نیز وجود دارند و ان چه باعث تفاوت ها می گردد فرهنگ و نگرش جامعه به ان است.بدیهی است که نگاه به طلاق تابع نگرش به ازدواج است.با تمامی این توضیحات برای طلاق می توان چنین دلایلی را که جنبه ی کلیت دارد را مطرج نمود.


الف: دلایل شخصی، بسیاری از دلایل طلاق به تصمیمات شخصی مربوط می شوند اخلاق و درک متقابل از جمله برداشت های شخصی است که دو طرف را وادار به جدایی می نماید.نداشتن تفاهم دقیقا همان چیزی است که به فرد بر می گردد و دیگران از درک ان عاجزند.البته مسائل روحی و روانی فرد نیز موثر می باشد.


ب: دلایل فرهنگی، باورهای فردی ناشی از فرهنگ حاکم خصوصا در جهان سوم بسیار موثر بر طلاق است.اینکه یک زن در جامعه دارای چه نقشی است و مرد کدام مکان را داراست، دقیقا ارتباط با فرهنگ جامعه دارد.در این میان تفاوت های فرهنگی و گاه تضاد های درونی ناشی از فرهنگ نیز مداخله گر است.


ج :دلایل دینی، گاه دین اجازه ی ادامه زندگی میان افراد را نمی دهد.به طور مثال در دین اسلام گاه ازدواجی که بر اساس جدایی دین انجام گرفته وقتی به مرحله ی ادامه می رسد با دیدگاه دین که هر دو باید مسلمان باشند، ناسازگار است و جدایی تنها راه چاره است.همین معنا در ادیان دیگر نیز حاکم است.جدایی زن و مرد به دلیل مخالف ادیان به وفور دیده شده است.


د :دلایل ی، ازدواج امری عادی است اما گاه به وسیله ی ت دچار بحران می شود.اگر دیدگاه های ی زن و مرد غالب بر تفکرات باشد، تضاد های ی باعث بریدن شدن ان ها از یکدیگر می شود.گاه ت به طور مستقیم هم در امر ازدواج و هم جدایی دخالت می کند.نمونه های چنین جدایی هایی بسیار روی داده است.


رفع:اینکه روزی امیدوار به رفع طلاق در جامعه باشیم، بسیار رویایی است.با توجه به دلایل طلاق می توان تنها در باره ی کاهش ان امیدوار بود.تغییرات فرهنگی و آموزش های بنیانی یکی از راه های رفع چنین رفتارهایی است.قوانین محکم برای ازدواج و به دنبال ان جهت طلاق نیز کمک دهنده ی موثری است.بهداشت روانی افراد و سنجش ان قبل از ازدواج نیز برای رفع مفید خواهد بود.


پیشگیری:شاید مهم ترین رفتار برای پیشگیری که در نهایت مایه ی امیدواری در رفع طلاق را بتوان در تدوین قوانین ازدواج یافت.تعیین سن قانونی مناسب با زندگی اجتماعی که معمولا در خانم ها بیست و پنج و آقایان سی سال است باعث پختگی افراد و تصمیمات عاقلانه می گردد.


آموزش های لازم و انتقال حقوق مرد و زن به افراد و کسب آگاهی های صحیح نیز برای پیشگیری بسیار مهم و حیاتی است.آزمایشات قبل از ازدواج مانند سنجش های روانی و نیز ژنتیکی نیز راهی برای پیشگیری محسوب می شوند.


افزایش میزان سواد و معلومات و نیز آموزه های دینی و ارائه ی نظرات مصلحان و پیامبران خداوند در این رابطه بسیار موثر می باشند.


شرح:رفتارهای انسان در برابر انسان گویای صداقت یا دو رویی اوست.این حالت نه تنها در رفتار که در گفتار نیز قابل بررسی است.انچه روابط انسان ها را بیشتر تحت تاثیر قرار می دهد، گفتار یا روابط کلامی است.

زبان محاوره ای برای افراد یک جامعه دارای تاثیرات فراوانی است اما تاثیر ان زمانی چند برابر می شود که همراه باصداقت و راستگویی باشد.عدم به کار گیری صداقت در گفتار را "دروغ" می نامند.در جوامعی که به یکدیگر اعتماد ندارند از این وسیله و گفتار بیشتر استفاده می شود.

دروغگویی در میان افرادی که دارای تعهدات انسانی نیستند به مراتب بیشتر است.شاید عدم پرداختن به ان در میان جوامع عقب مانده یکی از دلایل رواج ان باشد اما تعجب اینجاست که دروغگویی در میان جوامع دیگر نیز رواج دارد.

در دروغگویی حقیقت مدفون می شود و برای افراد جامعه آسیب ایجاد می نماید.آسیب هایی که با نوع انسان و ادمیت او در ارتباط است.زیان و ضررهایی که از این طریق برای انسان ایجاد می شود عمیق و پایدار است.دروغ گویی از خصلت های غیر انسانی است.

بسیلری بر این باورند که دروغگویی نوعی ضعف شخصیتی است که به مرور زمان به وجود می اید و جنبه ی محیطی دارد.تشدید ان و نیز تشویق چنین رفتاری به دلیل پادش گیری های کاذبی است که فرد به دنبال ان هاست.

علل:دروغگویی رفتاری انتخابی است و شخص دروغگو از عدم صداقت بیشتر از دیگران آگاه است اما اینکه چه دلایلی می توان برای ان ردیف کرد باید چنین علت هایی را ارائه نمود.

الف: ترس از گفتن حقیقت یکی از راه های اغازین دروغگویی خصوصا در دوران کودکی است.طفلی که از ترس مادر یا پدر از بیان حقیقت طفره می رود ناچار دست به دروغگویی می زند و چون بابت ان از تنبیه ی احتمالی نجات می یابد ان را در خود نهادینه می نماید.

ب:رواج دروغگویی نزد والدین نیز یکی از دلایل دروغگویی است.وقتی پدر یا مادر با گفتن دروغ به شانس هایی دست می یابند، همین قضیه باعث تشویق کودکان و فرزندان به استمرار ان می گردد.سود جویی به دلیل دروغگویی مروج خوبی برای ان محسوب می شود.

ج: یکی دیگر از دلایل دروغگویی مطرح کردن خود نزد دیگران است.معمولا کسانی که در خانه و خانواده مورد کم لطفی افراد خصوصا والدین قرار می گیرند در درون خود احساس کمبودی شدید می نمایند که با دروغ پردازی سعی در رفع ان  می نمایند و همین رفتار با تکرار تبدیل به عادت می شود.

د:دلیل دیگری که می توان برای دروغ گویی مطرح کرد، رواج فرهنگ عدم صداقت و پای بندی است.در جامعه ای که نسبت به چنین رفتارهایی قوانین مانعی وجود ندارد، افراد برای خود موانعی احساس نمی کنند و گاه ان را یک کار پیش و پا افتاده در نظر می گیرند زیرا مورد تقبیح قرار نمی گیرند.در این میان بی تفاوتی نسبت به دین و عدم پای بندی به آموزه های اصیل دینی نیز تاثیر گذار است.

رفع:بدون شک بررسی علل می تواند در رفع دروغگویی و حذف ان از جامعه مفید باشد.رفتار شناسان معتقدند که تبدیل رفتارهای درست به عادت می تواند در اصلاح رفتارهای نادرست تاثیر گذار باشد.به همین دلیل است که یک حرکت جمعی در نفی دروغ خصوصا با تاکید بر اموزه های دینی در این ارتباط مفید خواهد بود.

در جامعه ای مانند ایران یا هر کشور مذهبی فتوا های مراجع در نهی ان مفید می باشد.در این میان تدوین قوانینی مهم برای اعمال جرایم در ابتلای به دروغ نیز می تواند باعث حذف ان گردد.برنامه های اموزشی برای بالا بردن تاثیرات منفی دروغ نیز تاثیر گذار است.

در این ارتباط مدارس و مراکز تربیتی می توانند با برنامه های خاص خود باعث ریشه کنی ان گردند.البته باید توجه داشت که دروغگویی یک باره به وجود نیامده است بنابراین ریشه کنی ان نیز به زمان نیاز دارد.

پیشگیری:دروغگویی از جمله آسیب هایی است که در درون جامعه و به وسیله ی مستقیم افراد تولید می شود .از این نظر برای پیشگیری از ان و البته در کنار کوشش هایی که برای حذف می شود، فعالیت های فرهنگی و آموزشی بسیار موثر خواهد بود.

به طور مثال ارائه و معرفی زندگی نامه ی دانشمندان بزرگی که به راستگویی معروف بوده اند و استفاده از کلام ان ها راهی مفید در پیشگیری است.بیان تاثیرات مثبت راستگویی و تشویق فرزندان به بیان صداقت نیز راهی مفید در این ارتباط است.

قوانین موثر در صداقت و الگو سازی خصوصا توسط بالاترین مقامات و  مسئولین برای نفوذ ان در میان افراد نیز راهی صحیح در پیشگیری است.البته استفاده از اهرم های ترمزی برای دروغگویان خصوصا محروم کردن و تنبیهات خاص می تواند برای دیگران نیز درسی عبرت آموز باشد.

برنامه های فرهنگی برای تقدیر از افرادی که صداقت را پیشه ی زندگی خود نموده اند نیز راهی منطقی برای پیشگیری محسوب می گردد.

شرح: جامعه به وسیله ی انسان و برای انسان ساخته شده است.هدف از ان نیز رسیدن به ارامش و اسابش انسانی است.در این میان ادامه ی حیات هر جامعه ای به نظم و قانوان ان بستگی می یابد.ادمی برای رفاه و ارامش خود ان را به وسیله ی مقررات ایجاد می نماید.

بدون شک بی نظمی یکی از آسیب هایی است که در بسیاری از جوامع ایجاد شده است.بی نظمی به معنای نادیده گرفتن عوامل نطم و ترتیب در جامعه است.کسانی که خود سرانه دست به اقداماتی می زنند و خلاف عرف و فرهنگ حاکم عمل می نمایند، آسیب ساز نامیده می شوند.

زیر پا گذاشتن قوانین و یا گریز از ان ها نوعی بی نظمی عمدی است.شاید برای بسیاری از افراد نا اگاهی باعث بی نظمی گردد و البته به اندازه ی خود دارای تاثیرات منفی است اما زمانی که این بی نظمی عمدی ایجاد می شود، تاثیرات ان چند برابر می شود.

عدم رعایت قوانین در راهنمایی و رانندگی، عدم رعایت نوبت در مراحل انجام کار، خلاف عرف حرکت کردن، تقلب،زورگویی، ظلم، زیر پا گذاشتن حقوق دیگران، پارتی بازی، فامیل گرایی در سود دهی، مقام پرستی ، درگیری های خیابانی، سروصدای بی دلیل، آلودگی های صوتی و زیست مجیطی از انواع فعالیت هایی است که باعث بی نظمی در جامعه می شود.

بی نظمی به این دلیل آسیب ساز معرفی شده است که آرامش جامعه را تحت تاثیر خود قرار می دهد.بی نظمی رها شدن در درون دریای متلاطمی است که برای هیچ کس خوشایند نیست.نظم و ترتیب از الگوهای مناسبی است که در جوامع بی نظم مکانش خالی است.بسیاری از قتل ها و رفتارهای ضد بشری در جوامعی صورت می گیرند که بی نظمی در ان ها حاکم است.

علل: بی نظمی امری حساب شده است و به دو دلیل عمده ایجاد می شود.اول بی نظمی های نا اگاهانه و دوم بی نظمی های حساب شده.برای هریک از این دو نوع نیز دلایل متفاوتی قابل ارائه است.اسان ترین ان مربوط به کسانی است که نمی دانند نظم و ترتیب چیست.

ان ها دلایل خود را ندانستن می دانند و از طرف دیگر نمی دانند که اثرات مثبت نظم چیست.عدم آشنایی با قوانین و عرف و از طرف دیگر نا آشنایی با فرهنگ حاکم خصوصا برای مهاجرین از جمله ی این دلایل می باشد.در کشورهای رشد یافته یکی از مهم ترین دغدغه های بی نظمی مربوط به مهاجرین ذکر شده است.

در مورد افرادآگاه باید دلایلی مانند خود خواهی ،عدم تعادل روانی، قانون گریزی، ناتوانی در پذیرش عدالت، طالم بودن، سود خواهی، زور طلبی، غیر منطقی بودن، استفاده از زوذر برای رسیدن به مقصود را می توان ذکر کرد.ان ها می دانند که عدالت باعث نرسیدن ان ها به مقاصد غیر واقعی می شود بنابراین عمدا دست به سروصدا، درگیری، بهم زدن نظم و ترتیب و اعتراض می زنند.

حمله به مراکز خاص، شکستن شیشه ها، ایجاد رغب و وحشت برای ان ها امری اگاهانه است.باید دلایل دیگری مانند عدم تعهد مسئولین به نظم و همچنین نبود الگوی مناسب در جامعه را نیز به ان ها اضافه کرد.دلایلی که در دل قانون  بیرون می ایند برای ایجاد بی نظمی نیز کافی است.

فقر و بیکاری از دلایل دیگر بی نظمی به حساب می اید.نبود امکانات کافی و منابع لازم برای دست یابی افراد جامعه نیز می تواند از دلایل بی نظمی محسوب شوند.گرسنگی و عدم وجود عدالت برای بی نظمی بهانه ای مهم محسوب می گردد.

بی نظمی را مردم به وجود می اورند اما دلایل ان را تنها در وجود انسان نمی توان پیدا کرد.ادمی همعاملی  در بی نظمی  است ولی باید دلایل پایه ای را نیز مورد کنگاش قرار داد.البته در جوامع مختلف دلایل می تواند متفاوت باشند.

رفع:بدون شک بی نظمی روند حرکت جامعه را با مشکل روبرو می کند.باید برای رفع ان تفکری جدید ایجاد نمود.شاید یکی از آسان ترین آسیب ها برای رفع ، همین بی نظمی باشد.تعادل گرایی در این رابطه کمک موثری خواهد بود.

بی نظمی نوعی بی تعادلی است که به دلایل مختلفی ایجاد می شود.باید این تعادل را به شکل های جدیدی  دو باره برگرداند.تعادل در کسب درامدها با تصویب قوانین شغلی یکی از این روش هاست.توزیع ثروت و رساندن افراد به مرحله ای از زندگی که فقر در ان تاثیر گذار نباشد نیز برای رفع آسیب های بی نظمی مهم می باشد.

اجرای برنامه های تفریحی و پر کردن اوقات فراغت و داشتن برنامه های شادی افرین بلند مدت برای رفع ان لازم و ضروری است.تصویب قوانین حقوق شناسی مبنی بر دادن حقوق افراد و احساس توجه به ان نیز می تواند مانعی بزرگ در ایجاد بی نظمی باشد.

برخوردهای فیزیکی با بر هم زنندگان نظم جامعه خصوصا اعمالی که با برنامه انجام می گیرند و بر خورد پلیسی و حتی حذف فیزیکی ان ها با تنبیهاتی مانند اعدام و در کمترین شکل زندان های دائمی تنها راه بر قراری نظم و انضباط برای این نوع افراد است.

شکل دادن به نوع ساختمان ها و نظم و ترتیب در یکپارچگی خدمات عمومی مانن تاکسیرانی به خودی خود نوعی توجه به نظم و قانون است.

پیشگیری: مهم ترین اعمالی که منجر به پیشگیری می شوند، کارهای فرهنگی و آموزشی هستند.باید برای جلوگیری از ایجاد آن ها روی آگاهی و بالا بردن سطح علم و دانش افراد حساب باز کرد.تدوین قوانین تشویق کننده در این رابطه و تقدیر از نظم و قانون و ایجاد ترتیب در اجرای قوانین و فعالیت های اجتماعی از جمله روش هایی است که کار پیشگیری را با موفقیت به سرانجام می رساند.

اجرای قوانین به صورت جدی به وسیله بالاترین مقامات و پیشرو بودن ان ها به طور حتم در پیشگیری مهم می باشند.به طور مثال در کشوری مثل ژاپن چنین برنامه هایی در پیشگیری موثر بوده است.باید با احترام به نظم و قانون راه پیشگیری را انتخاب نمود.

شاید این نکته که طرز لباس پوشیدن نیز در پیشگیری مهم است را بعضی نوعی شوخی بدانند اما باید ان را از دیگاه روانشناسی مورد توجه قرار داد که نظم نوعی رفتار درونی است که از برون بر ان تاثیر می گذارد.

در جامعه ای که ظواهر نظم نماد بیشتری داشته باشند، بی نظمی راهی برای بروز نمی یابد و این بهترین راه برای پیشگیری از رفتاری است که ارامش و اسایش جامعه را به هم می زند.پیشگیری با نظم های برونی آسان ترین راه برای درونی سازی  نظم افراد می باشد.

شرح:سالم بودن یک جامعه از نظر بیماری و حفظ سلامتی توسط افراد ان راهی مهم برای ادامه ی حیات ان محسوب می گردد.البته که حفظ سلامت از بنیادی ترین نیازهای انسان در طول حیاتش به حساب می اید.برای رسیدن به این منظور یکی از راه ها توجه به بهداشت و نظافت در درون جامعه است.


مردم باید بدانند که تنها مسئول   خانه های شخصی خود  نیستند که برای تمیزی ان اقدام نمایند بلکه باید خانه ی بزرگ تر را که جامعه است را نیز مد نظر قرار دهند.عدم رعایت بهداشت در درون مکان های زندگی، آسیب های جبران ناپذیری ایجاد می کند.از جمله می توان به مرگ و میر و نیز از بین رفتن امکانات مالی اشاره نمود.


بهداشت چه از جنبه ی فردی و چه اجتماعی وظیفه ی تمامی انسان هاست.البته در این میان نقش مسئولین در ایجاد نیز مهم می باشد.ایجاد امکانات بهداشتی و تمیزی و پاکی اجتماع باعث روحیه بخشیدن به ادم ها و آسایش و رفاه ان ها خواهد شد.بهداشت و رعایت ان بحثی بنیادین در معیارهای جهانی است.


تولید وسایلی که به این معیار ضربه وارد می کند را باید از مهم ترین ان ها دانست.بیماری های گوناگونی مانند ایدز یا سل و در زمان های نه چندان دور طاعون از دلایل مهم نبود بهداشت در جامعه بوده است.آسیب های ناشی از عدم توجه به بهداشت را باید در هر دو بعد فردی و اجتماعی جستجو کرد.


رعایت بهداشت و پاکیزکی و همکاری در این زمینه را باید نهادینه نمود.آسیب های بهداشتی طولانی ترین اثرات را بر افراد جامعه بر جای می گذارند.نظافت شهری و روستایی و نیز خانگی را باید موردی مهم در حفظ سلامتی افراد دانست.سالم بودن با سالم زیستن در ارتباط مستقیم است.


علل:تمیزی و پاکیزگی یکی از خواسته های اساسی انسان برای بهزیستی است اما معمولا رعایت نمی شود.علت های متفاوتی برای ان می توان در نظر گرفت.با توجه به اینکه عدم رعایت ان آسیبی جدی برای سلامتی جامعه است لذا ما هم ان را در درون شهر و روستا مورد نقد قرار می دهیم.


اولین دلیل را باید در شخصیت افراد موجود در جامعه جستجو کرد.افرادی که هیچ گونه آگاهی  از مسئولیت خود در برابر مردم ندارند،  شهر را در حیطه ی مسئولیت دولت می دانند و لذا ضمن عدم مشارکت در بهداشت خود نیز در کثیفی دخالت می نمایند و تمیزی را وظیفه ی شهرداری تلقی می کنند.


دومین دلیل را باید در بافت فرهنگی شهر یافت.فرهنگی که مشارکت و هم دلی را جزئی از زندگی می داند،  برای حفظ پاکیزگی بیشترین تاثیر را داراست.


در این میان باید به دلیل سومی نیز اشاره داشت و ان شکل گیری نوع ساختمان هاست.در شهری که فاضلاب جزئی لازم برای شهر محسوب می شود، به خودی خود مشوق خوبی برای رعایت بهداشت می گردد.


از دلایل دیگر خصوصا در بحث بیماری ها باید به گرانی وسایل بهداشتی نیز توجه داشت.ناتوانی مردم در خرید وسایلی مانند صابون، شامپو،وسایل ضد عفونی و انواع ان نوعی کند کاری در رعایت بهداشتی است.


رفع:برای از بین بردن کثیفی و حذف دخالت های ادمی در عدم رعایت بهداشت، اولین قدم آموزش های بهداشتی است.باید ان را در میان مردم توسعه داد و در کنار ان قوانین سخت و محکم برخورد با متخلفین را نیز اضافه نمود.


استفاده از وسایل سریع در پاکسازی و تمیزی مرتب و روزانه یکی دیگر از این راه هاست.تغیییر شکل ساختمان سازی و اضافه نمودن وسایل لازم مانند فاضلاب نیز طریق دیگری در این ارتباط است.


استفاده از مامورین بهداشتی و کنترل کننده ی شهر و روستا و دادن مسئولیت قضایی به ان ها برای دادن گزارش و راهنمایی مردم و نیز جلب متخلفین به مراجع قضایی یا دادن مجوز به همان مامورین در جریمه نمودن افراد نیز می تواند محکم سازی را ایجاد نماید.


حذف جوی های جمع کننده و آلوده ساز در معابر عمومی و موظف کردن مغازه داران در رعایت بهداشتی محدوده ی خود نیز راهی منطقی محسوب می شود.


پیشگیری:بدون شک آموزش و بالا بردن آگاهی ها یکی از بهترین روش ها در پیشگیری است.تشکیل کلاس های بهداشتی در تمامی سطوح از جمله مدارس، اصناف،ادارات، بانک ها، فضاهای عمومی و استفاده از وسایل ارتباط جمعی در رساندن پیام های بهداشتی از جمله اقدامات مفید در این زمینه خواهد بود.


اصلاح شیوه های ساختمان سازی و پیش بینی های بهداشتی در ایجاد شهرهای جدید و پرداختن به تفکراتی که بهترین و سریع ترین راه ها را می جوید نیز قابل قبول می باشد.


ایجاد مراکز بهداشتی در شهر ها و دادن مسئولیت های خاص به افراد در تمرکز دادن به این فعالیت و برنامه ریزی برای اینده ی غیر آسیبی نیز مورد توجه می باشد.


ارزان سازی وسایل بهداشتی و جلوگیری از گرانی ان ها حتی با دادن سوبسید های دولتی و کنترل روزانه ی ان ها در مراکز خاص بهداشتی و توسعه ی این مراکز به طور قطع باعث پیشگیری از زیان های اینده خواهد شد.


بر پایی نمایشگاه های فعایت های بهداشتی و برگزاری سمینارهای حفظ پاکیزگی و دادن مجوز های تشویقی و معرفی افراد یا محله های موفق در این زمینه نیز می تواند مفید باشد.


شرح:گدایی یا تکدی گری یکی از معضلات و آسیب های جهان امروز خصوصا در کشورهای جهان سوم و به طور اخص در کشورهای ثروتمند است.کسانی که اقدام به تکدی گری می نمایند وما نیازمند نیستند.ان ها افرادی هستند که با کمترین هزینه، بالاترین درامدها را دارا می باشند.


نشستن در معابر عمومی و دست دراز کردن برای گرفتن مبالغی خاص و نیز دروغ گویی در باره ی نیاز به بیمارستان، نوشتن جملاتی بر روی کاغذ و در دید مردم گذاشتن، استفاده از کودکان با دادن قرص خواب آور به ان ها برای مظلوم نمایی تنها بخشی از فعالیت های تکدی گری است.


گاه باندهای تکدی گر با استخدام کودکان و اعزام ان ها به شهرهای بزرگ این فعالیت را سرو سامان می دهند.گدایی یکی از منفور ترین کارها در دین می باشد.گدایان افرادی زرنگ و با انگیزه هستند که با گرفتن مبالغی هنگفت، ضمن ثروتمند شدن، جامعه را به بد نامی سوق می دهند.


نگاه به ان ها به عنوان فقیران جامعه در مجموع برای حیثیت یک مملکت خطر ساز می باشد.گدایی نیازمندی نیست بلکه بی عاری است که افراد برای خود انتخاب می کنند.بدون شک استفاده از احساسات و نوع دوستی مردم در گسترش این آسیب تاثیر گذار است.


تشویق دیگران به گدایی و عدم فعالیت در تولید و رکود اقتصادی یکی از شدید ترین آسیب های حاصل از گدایی است ضمن این نکه نظم و بهداشت جامعه را نیز با خطر روبرو می سازد.گدایی عارضه ای حدی برای توسعه و پیشرفت جامعه است.


علل:گدایی رفتاری فردی است که آگاهانه و از سوی افرادی خاص انجام می گیرد.بدون شک زیر پاگذاشتن حرمت های انسانی یکی از آسیب های این نوع رفتارهاست اما چرا چنین فعالیت هایی صورت می گیرد را باید در چندین مورد ذکر کرد.


اول در روحیه ی تنبلی و رکود شخصیتی افراد انجام دهنده است.افرادی که حاضر به زحمت انداختن خود نیستند و نمی خواهند از راه زجر و زحمت به مال و منالی برسند چنین رفتارهایی را انجام می دهند.


دوم افرادی که فقیر هستند و به دلایل نداری چنین رفتارهایی را پی گیری می کنند.البته در شروع تکدی گری شاید فقر دلیل قابل قبولی باشد اما همینکه مشکل رفع شد، باید از این کار دست کشید در حالی که بسیاری از گدایان ثروتمندان بزرگی هستند.


سوم خساست در بدست آوردن ثروت، در چنین شکلی فرد بدون توجه به نیاز های واقعی به دنبال افزودنی هایی است که از راه های غیر تکدی گری نمی تواند به دست آورد.


چهارم در بدری های مهاجرتی، در چنین شکلی فرد بدون توجه به جامعه ای که در ان زندگی می کند و اطلاع از اینکه کسی او را نمی شناسد اقدام به گدایی می نماید.علت اصلی ان ناامیدی در رسیدن به سایر افراد جامعه است.


پنجم: نبود قوانین محکم در جلوگیری از چنین رفتارهایی است.اگر قوانینی برای مانع شدن وجود داشته باشد، افراد نیازمند تنها از راه های قانونی و مراکز پشتیبان دست به اقداماتی برای رفع نیاز ها می نمایند.


رفع:برای رفع تکدی گری برخورد شدید با افراد و جمع آوری ان ها در مراکز خاص و بررسی خانواده و محل زندگی ان ها است.در چنین شکلی بسیاری از افراد فقیر شناخته شده و تحت پوشش قرار می گیرند اما افراد دیگر باید در حبس بمانند و اموال ان ها مصادره شود.


عدم توجه مردم به ان ها و ندادن پول و اموال به ان هاست.اگر افراد گدا متوجه ی عدم پشتیبانی مردم شوند از کار خود دلسرد شده و دست از فعالیت بر می دارند.


دادن گزارش های تکدی گری از سوی مردم به دولت و پی گیری ان ها برای بررسی و حذف نیز مثمر ثمر خواهد بود.در چنین حالتی گدایان احساس امنیت نمی کنند و خود را از جامعه بیرون می کشند.


دعوت از ان ها برای زیر پوشش قرار دادن در مراکز اجتماعی نیز یکی از راه هایی است که واقعیت ها را مشخص و گدایان را وادار به فرار می نماید.البته داشتن عکس و زندگی نامه از ان ها و در اختیار گذاشتن در سرتاسر کشور نیز همتی جدی در این رابطه است.


پیشگیری:گدایی امری ناخوشایند برای پیشرفت کشور است.دیدن ان ها در خیابان ها برای دولت و ملت نامیمون است.به همین دلیل باید با دادن آگاهی های لازم به نسل ها از ورود این فعالیت در جامعه جلوگیری نمود.نظم دادن به مراکز پشتیبان از فقرا و اشباع ان در جامعه و دعوت مردم برای همکاری در این زمینه نیز پیشگیری مهمی به حساب می اید.


در این رابطه مردم درک می کنند که افراد فقیر در جامعه زیر پوشش هستند و کسانی که قصد گدایی داشته باشند صرفا افراد سود جویی هستند که نیازمند نمی باشند.چنین برداشت هایی بین مردم باعث پیشگیری از فعالیت هایی می شود که افراد گدا قصد اجرای ان ها را دارند.در این میان تبدیل احساسات به تفکر و تعقل نزد مردم نیز پیشگیری مناسبی در این رابطه است.


جامعه ی با سواد و دارای درک شایسته و تفکرات حساب شده به هیچ عنوان اجازه ی فعالیت های این چنینی را نمی دهند.شکی نیست که وجود مردم دانا باعث پیشگیری از این نوع رویدادهاست.این مردم هستند که باعث تشکیل چنین تکدی گری هایی می شوند و مطمئنا همین مردمند که می توانند باعث پیشگیری نیز شوند.


شرح: آسیب های اجتماعی به افراد و جامعه زیان می رساند.این معنا در درون  کلمه نهفته است و نیازی به توضیح ندارد.بسیاری از آسیب شناسان حتی در این مورد شک به دل راه نمی دهند و ان را امری بدیهی می دانند که نیازی به تحقیقات ندارد.

بودن افتاب را دلیل روشنی روز می دانند و به خود زحمت نمی دهند که ممکن است این روشنایی حاصل خورشید نباشد.زیان دهی در آسیب های اجتماعی تنها به دلیل اثراتش مورد توجه نیست بلکه انچه مهم و حیاتی است ابعاد ان و نیز افرادی که در معرض ان قرار دارند می باشد.

غفلت از زیان ها در بسیاری از موارد به دلیل روشن بودن موضوع صورت می گیرد.زیان های حاصل از آسیب ها را باید از چند نظر مورد ارزیابی قرار داد.یکی اینکه عمق ان ها به چه میزانی است و تحت تاثیر چه عواملی است؟ مثلا ی به چه میزان از نظر نفوذ در آسیب سازی مهم است و از نظر اینکه در چه بعدی دارای این آسیب می باشد.

ایا تنها از نظر مال است که مال باخته زیان می بیند.سرنوشت مردمی که در ان جامعه زندگی می کنند چیست؟زیان های آسیب ها چگونه محاسبه می شوند.این ضررها بر چه نوع از شیوه ی زندگی تاثیر گذار است.اصولا چرا ما ان ها را زیان ده می دانیم؟

گاه آسیب های اجتماعی در نزد مردم انفرادی تصور می شوند.چنین تصوری در مطالعات آسیب شناسی بزرگ ترین ضربات را به جامعه وارد می نماید.به طور مثال گاه مردم با دیدن فردی معتاد از همسایگان خود برای او احساس دلسوزی می کنند و خدا را شکر می نمایند که فرزندشان این طور نیست.جتی در تعاریف از فرزند خود می گویند که فلانی فرزند معتاد دارد اما من این طور نیستم.

زیان یک معتاد تنها شامل فرد نمی شود.او فرزندی از فرزندان جامعه است که می تواند برای سایر افراد زیان اور باشد.ی به وسیله ی معتادین، انواع بیماری ها خصوصا ایدز،تکدی گری در خیابان، ترک تحصیل و کاهش یک فرزند از میان کل سواد دارنی که می توانستند به جامعه کمک کنند از انواع این زیان هاست.

نگاه به زیان های آسیب شناسی را باید به کل گره زد.هیچ آسیبی فردی تلقی نمی گردد.نا امنی برای یک فرد نیست.چپاول و غارت برای فرد معنایی ندارد.اگر این نگاه به صورت جمعی تلقی گردد، راحت تر می تواند کاهش یا رفع شود.

در بسیاری از موارد گله ها جنبه ی فردی می یابند.به طور مثال تا شخصی مورد تعرض قرار نگیرد، لب به شکایت نمی گشاید.طبیعی است که انتظار او از این گله هم راهگشایی فردی است.نگاهی که معمولا در کشورهای جهان سوم به وفور دیده می شود و اساس بسیاری از نا بسامانی های اجتماعی است.

احساس مسئولیت در مقابل زیان های جمعی که نماد ان آسیب های مختلف است، تنها راه مبارزه و امیدواری به رفع می باشد.باید زیان ها را در کل یک مجموعه دید.مثال ان مانند ان است که فردی در حال خوردن میوه است و بدون توجه به سمت آلوده ی ان به خوردن ادامه دهد.

معیار زیان دهی بر کل جامعه باید در مطالعات آسیب شناسی در تمامی مراحل مد نظر باشد.امید به رفع تنها با چنین نگرشی امکان پذیر است.ی که امروز در بسیاری از کشورهای در حال توسعه رواج دارد به دلیل نگرش فردی نسبت به ان است.نگهبانی از خانه تا حد ممکن راه حل پیشنهادی و فردی ان هاست.

در بررسی های مربوط به زیان دهی به یک نکته باید بیش از نکات دیگر توجه داشت و ان پایه ای بودن زیان هاست.گاه مشاهده می شود که دلایل زیان دهی پایه ای برای فعالیت های رفع کننده تلقی می گردد.این نگرش اشکالی در بر ندارد اما اگر در این زیان دهی اولویت بندی در نظر گرفته نشود انگاه است که امیدواری ها در اصلاح کاهش می یابند.

بهترین اولویت بندی ها در زیان دهی مربوط به نیازهای اساسی انسان است.به طور مثال نیاز جسمانی یعنی غذا و اب از اساسی ترین نیازهای ادمی در طول زندگی اوست.اگر زیان ها در وحله ی اول شامل این موارد گردد باید سریعا اقدامات لازم صورت گیرد.به طور مثال کاشت محصولات کشاورزی و عدم وجود امکانات برای انتقال اب ، زیان های پایه ای وارد می کنند.

در هر صورت زیان های ایجادی به وسیله ی آسیب سازان معیار بسیار مناسبی برای دریافت اثرات رفتارهای آسیب ساز است.ان ها را باید قبل از توسعه مهار کرد زیرا ممکن است منجر به زیان های جدید گردد.ناامنی اگر مهار نشود تولید را با خطر مواجه می کند و به دنبال ان کار و کسب را مشکل ساز و در نهایت پیشرفت مملکت را با مانع روبرو می سازد.

شرح: در بررسی های مربوط به آسیب شناسی اجتماعی بیشتر تلاش ها بر راه حل ها برای کاهش یا رفع ان ها متمرکز است.اشکالی که در چنین مواردی یافت می گردد غفلت ورزی از موارد دیگر است.گاه افراد مطالعه کننده و حتی دولتمردان با قانع کردن خود می کوشند تا به دیگران این تصور را انتقال دهند که در حال کوشش برای مبارزه هستند.


ان ها می خواهند بگویند که بیکار ننشسته اند و پاسخی برای اعتراضات دارند.غفلت مهم در این رابطه این است که از استمرار آسیب ها فاصله می گیرند.در واقع با ورود به یک کوشش از دیگر فعالیت ها دور می مانند.آسیب شناسان اجتماعی باید در زمان مطالعات خود از میزان استمرار ان ها نیز غافل نگردند.


اگر در رابطه با علت یابی رشوه دهی در حال فعالیت هستند، به دنبال ان باشند که استمرار ان ها با تمام خطراتی که عاملین احساس می کنند به چه شکلی است.استمرار نشان دهنده ی نا کارامدی روش های مبارزه و کاهش است.از این نظر است که با غفلت از ان سعی می کنند بگویند که راهشان درست است در صورتی که واقعا اینطور نیست و استمرار نشان دهنده نا کارامدی فعالیت های قبلی است.


استمرار به آسیب شناسان این کمک را می نماید تا نسبت به فعالیت های خود دارای افکار جدید و ابتکاری باشند.تفکر در تغییر روش ها و نیز ابتکاری عمل کردن، اکتشافی حرکت کردن و خلاقیت تصمیم گرفتن، حداقل حاصلی است که از استمرار نگری به دست می اید.نباید به روش های محدود قانع بود.


آسیب شناسی مانند شطرنج بازی عمل می کند.مهره ها مقصر در نا کارامدی نیستند بلکه چگونگی استفاده از ان هاست که موفقیت و عدم توفیق را رقم می زند.شطرنج باز مبتکر موفق تر از دیگران است.استمرار نگری بحثی مهم و حیاتی در مراحل مختلف آسیب شناسی است.


استمرا را باید جدی گرفت.ادامه زیان دهی را باید با تفکر جدید علاج نمود.باید برای استمرار تفکری جدید گشود.ما نمی گوییم که روش ها غلط هستند اما می توانیم بگوییم که کارساز نیستند.معیار مهم ما را ادامه ی آسیب ها معین می کنند.به طور مثال در کشور ما توقیف موتورسیکلت ها سال هاست که اعمال می شود اما استمرار رفتارهای ناشایست موتور سواران ادامه دارد.


مطالعات اجتماعی در باره ی آسیب شناسی نیز باید مورد بازنگری قرار گیرند.استمرار روش های قبلی و به دست اوردن امار و ارقام و سپس تصمیم گیری برا اساس ان ها سال هاست که ادامه دارند اما استمرار آسیب ها را با مشکل روبرو نساخته اند.این است که میان استمرار نگری و گره گشایی رابطه یافت می شود.


استمرار نگری لازمه ی مطالعات آسیب شناسی است اما با یک تاکید و ان عدم غفلت از میزان و شدت و ضعف ، که ان ها نیز باید در کنار ان موجود باشد.در این رابطه گاه مشاهده می شود که بعضی از نمادهای آسیب ساز دچار تغییرات و تحولات می گردند و یا کاهش می یابند ولی از بین نمی روند، در نگرش استمرار نگری از این رویداد ها استقبال خوبی انجام می گیرد.


منظور و مقصود این است که استمرار نگری باعث می شود تا ضمن توجه به ادامه ی حرکت یک نماد آسیب ساز، کاهش ان نیز با توجه به دلایل ،مورد نقد و کالبد شکافی قرار می گیرد.استمرار به معنای کم  شدن نیست بلکه زمینه های مناسبی است که باعث ترغیب این ادامه است.


در استمرا نگری دایره ی دید افراد در آسیب شناسی بسیار گسترده تر از دیگر شیوه هاست.در این کوشش تنها استمرار نگریسته نمی شود بلکه با مطالعات به دلایل رغبت بر ادامه نیر تاکید می گردد.شکی نیست که یافتن علل دیگر در کنار علل سابق باعث گشاده دستی مسئولین در یافتن راه حل ها می گردد.


نوار استمرار آسیب های اجتماعی را باید مانند نوارهای قلبی در نظر داشت.هر شکلی در ان نشان دهنده وضعیتی در جامعه است.نشستن و با جلسه بر گزار کردن نمی توان آسیب هاب اجتماعی را حل و فصل کرد.باید اتاق های عملیاتی لحظه ای بر پا نمود.مانند نوارهای هشدار دهنده ی هوا شناسی نگاه کرد.


در هنگام طوفان و یا سیل متخصصین با مشاهده ی هشدارهای ترسیمی تصمیم به تخلیه ی منطقه به منظور کاهش آسیب هاب احتمالی می گیرند.در آسیب شناسی اجتماعی نیز باید چنین باشد.استمرار نگری تنها روش عقلانی در کنار دیگر روش ها برای احساس امیدواری در این زمینه است.


شاید این ایراد وارد باشد که روش های هواشناسی نمی توانند مانند آسیب شناسی باشند اما باید گفت که در زیان دهی و خطر سازی جدا از یکدیگر نیستند.اشتراک ان ها در جلوگیری از آسیب هاست.ان ها هم ابتدای امر چنین وسایلی را نداشتند اما تاثیر این زیان ها به قدری مهم بود که دست به ابتکار و اختراع زدند و توانستند خطرات را تا حد زیادی کاهش دهند و امیدوار باشند که به طور کلی ریشه کن نمایند.


استمرار نگری در آسیب شناسی گرچه حرف تازه ای است اما نشان دهنده ی ناتوانی نیست.آسیب شناسان در تمامی مراحل آسیب شناسی بایدان را به عنوان یک معیار مهم در نظر گیرند.هر چه بیشتر تلاش می نمایند باید بر استمرار نیز توجه داشته باشند.اندازه گیری شدت و ضعف در کنار این نگاه می تواند باعث رفع ان ها گردد.امروز باید اقدام کرد که فردا دیر است.


شرح: زیان رسانی آسیب های اجتماعی بدون شک مورد تایید بسیاری از تحلیل گران مسائل اجتماعی است.آسیب شناسان به عنوان اولین افراد متخصص در این زمینه یاری دهنده ی مهم در شناخت ها هستند.مطالعه ی کوشش های ان ها و نتایجی که از ان ها گرفته می شود، امیدواری بسیاری را برای اهل علم ایجاد می نماید.


تفاوت عمده ی مردم با اهل علم در نوع نگرش ان ها نسبت به آسیب هاست.درست است که کوشش های انجام شده برای شناسایی علت ها و در نتیجه کوشش برای کاهش یا از بین بردن ان ها مورد انتظار است اما واقعا چنین رویدادی کمتر به وقوع می پیوندد.


علت ان را بررسی کردن و به دنبال اسیب شناسی مطالعات گشتن نیز برای خود دارای موضوعی و میدانی است که از نظر اهل علم دور نمی ماند.در بررسی انواع آسیب ها یک نکته مهم دیگر باید مد نظر باشد و ان توام بودن مصادیق با خشونت است.


بدیهی است که تمامی مصادیق این چنین نیستند و همین تفاوت ها کار مطالعات را جدی تر می نماید.سئوالاتی مانن اینکه چرا تمامی آسیب ها این چنین نیستند و ایا همین ویژگی می تواند بر تداوم و عدم ان ها موثر باشد یا نه نیز مورد نظر تیز بینان آسیب شناس می باشد.


به طور مثال سرقت های مسلحانه بدون شک دارای ماهیت خشونت امیز هستند.گروگان گیری افراد برای به دست اوردن پول و تهدید های جدی نیز در زمره ی آسیب های اجتماعی خشن محسوب می شوند.ایا خشونت توام با عمل می تواند با نوع شخصیت افراد مرتکب در ارتباط باشد.


نتیجه ی چنین نگرشی با انجام تحقیقات میدانی باعث یافتن علت های دیگری می گردد که برای اهل اصلاح مهم و حیاتی خواهند بود.دارا بودن خشونت و یا عدم ان برای شناسایی و پی بردن ریشه ای به آسیب ها بسیار مهم و حیاتی هستند.


رشوه گیری و زیر میزی گرفتن چنین ماهیتی ندارند. به عنف بدون خشونت معنایی نمی یابند.باید در این باره بیشتر توجه داشت.خشونت در مصادیق کمک بزرگی به مسائل دیگر می نماید.بی رحمی در مصادیق به این سادگی ایجاد نمی شوند.ان ها با علت های دیگر در ارتباطند.


اینکه بعضی از مصادیق حتی در مقایسه س با یکدیگر از شدت بیشتری در نوع خشونت همراه هستند نیز باید مورد تیزبینی قرار گیرند.نباید تنها علت های صوری را یافت و به ان ها بسنده کرد.به نظر می رسد که چنین کارهایی که سابقه ی طولانی در مطالعات را داراست تنها گره گشا نبوده اند.باید دقت سنجی را چاشنی مطالعات نمود.


خشونت موضوعی مهم در علم روانشناسی است.با انواع شخصیت ها در ارتباط است.با مسئله ی ذاتی بودن و یا به اصطلاح ارثی بودن گره می خورد.اینکه بعضی خود انتخاب گر نوع آسیب ها هستند باید برای اهل علم جالب و مهم باشد.


همه ی ادم های منحرف به همه ی آسیب ها دست نمی زنند.کسانی که معتاد می شوندبیشتر از دیگران ارامش خود را نشان می دهند و کمتر در جستجوی خشونت می باشند.اگر دست به خشونت بزنند در حد بسیار جزئی و مخلوط با خواسته ی مواد است.دست یابی به ان برابر با پایان یافتن خشونت می شود.


ایا قلدرها از بابت خشونت سیراب می شوند؟ایا شدت خشونت برای ان ها نوعی رضایت مندی نیست؟ماهیت حرکات ازار دهنده ی صدای یک موتور سوار منحرف چیست؟ ایا نوعی خشونت صوتی را طلب نمی کند.افزایش صدای موسیقی در بعضی از وسایل نقلیه ی شخصی نوعی خشونت طلبی نیست؟ باید در باره ی خشونت بیشتر مطالعه شود. 


باید میان خشونت و عصابانیت تفاوت قائل شد.در عصبانیت که یک عکس العمل طبیعی عصبی است فرد در مدت محدودی اقداماتی برای دفاع از خود نشان می دهد، در صورتی که در خشونت فرد به دنبال دفاع نیست بلکه روش حمله و ازار را انتخاب می کند.حمله به هر کس که برای او امکان داشته باشد انجام می گیرد.


آسیب شناسان اجتماعی باید بخشی از تلاش های خود را بر خشونت شناسی و رابطه ی میان مصادیق و رفتارهای خشن متمرکز نمایند.مطمئنا این نوع مطالعات راه های متعدد رفع آسیب ها را معرفی می نمایند.باید برای اعدام افرادی که دست به خشونت می زنند دلایل علمی و غیر قابل رد شدن را یافت.تمرکز بر خشونت در مصادیق یکی از این راه هاست.


خشونت شناسی در مصادیق بابی برای اسان سازی کوشش های اصلاح طلبانه ی اجتماعی است.آسیب شناسان تلاش کنند تا ان ها را به نحو احسنت پی گیری نمایند.باید در آسیب شناسی روی موضوعات جدید نیز مطالعه انجام داد.امری که بسیار مهم و حیاتی خواهد بود.


شرح: راز ادامه ی بعضی از مصادیق آسیب ها برای بسیاری از افراد باید جالب باشد.زیان رسانی و ضرر دیدن نباید برای فردی قابل قبول باشد اما با وجود چنین حالاتی در آسیب ها باز هم طرفداران ادامه ی ان ها کم نیستند.شاید دلایل بسیاری برای ان ها قابل قبول و طرح باشد اما یکی از ان ها نرمی و روش برخورد مصادیق با انسان هاست.


درست است که با امدن نام آسیب ها باید تصور منفی نسبت به ان ها ایجاد شود و این امری طبیعی و قابل قبول است ولی همیشه این احساس در میان افراد ایجاد نمی شود.به زبان ساده زمینه های بسیاری از مصادیق نرمی و محبت و دوستی است.


به طور مثال، الکلیسم به هیچ عنوان جنبه ی خشونت و یا درگیری ندارد.زمینه ی دوستی و محبت در کنار شادی و سرور عامل اصلی در طرفداری است.ادمی که دست به این کار می زند هرگز مورد تهدید قرار نگرفته است.کسانی که عامل و آسیب ساز هستند، خشن و زور مدار نیستند بلکه بر عکس با تعارفات خود فرد را به سمت خود جلب می نمایند.


در اعتیاد نیز همین معنا حاکم است.شادی و دور هم نشستن، دوستی و محبت، خوش بودن و نرمی، تعارفات و ابراز رفاقت در ابتداو نیز ادامه ی ان برای شدن وجود دارد ،گرچه به مرور زمان برای به دست اوردن مواد مورد نیاز این حالات کمرنگ می شوند اما اساس اعتیاد همان جذب نمودن است.


در انحرافات جنسی نیز جذابیت و علاقه مندی حرف اول را می زند.شاید بهترین مثال برای این نرمی همان خوش خط و خال بودن مار باشد.افراد منحرف جنسی بهترین راه های جذب را که مطمئنا خشونت نیستند را انتخاب می نمایند.


در بررسی ها ، همین جذابیت ، بیش از اندازه نادیده گرفته شده است.کسانی در دام چنین مصادیقی گرفتار می شوند که در نظام خانه و خانواده این کمبودهای محبتی را درک نموده اند.دام گستری برای کسانی با موفقیت انجام می گیرد که یک طرف ان کمبود نرمی و لطافت خانوادگی و در سمت دیگر وفور محبت و جذابیت باشد.


آسیب شناسان اجتماعی و کلیه ی کسانی که به دنبال ادامه ی مصادیق هستند باید این مطلب مهم را در نظر داشته باشند و همیشه تصویر آسیب ها را همان طور که خود می بینند برای آسیب ساز نیز نبینند.نرمی و کشاندن افراد برای مقاصد بعدی همیشه با تهدید و ترس همراه نیست.


مصادیق ایجادی در جامعه را از نظر رفتاری نمی توان به یک نوع نگریست.باید ان ها را از یکدیگر جدا نمود.ان هایی که هم ایجادش و هم ادامه اش از جنس نرمی و لطافت است و نیز ان هایی که با خشونت در امیخته اند.طبیعی است ک با این کار نوع شخصیت ها هم مورد توجه قرار خواهند گرفت.


شخصیت افراد کمبود دار در محبت و افرادی که بدون ابراز خشونت سیراب نمی شوند را از همین بررسی ها می توان استنباط نمود.بدیهی است که در ادامه برای برخورد با انواع ان ها همین نرمی و خشونت  که منجر به شناسایی شخصیت ها می گردد،  را می توان مد نظر داشت.


شاید تنبیه برای افراد نوع اول دارای کاهش بیشتری باشد اما برای کسانی که ساختار شخصیتی ان ها از نوع خشونت خواهی است  تنها با رفع فیزیکی و درون زندان گذاشتن امکان پذیر می گردد.اعدام برای افراد نوع دوم در بسیاری از موارد اجباری است.


مطالعات انجام گرفته در باره ی شخصیت افراد درون در آسیب ها تنها منجر به شناسایی رفتار می شود اما اگر همین مطالعات را با ماهیت آسیب ها گره زنند بدون شک موفقیت های بیشتری در شناخت و رفع به دست می اورند.ادمی هرگز به دنبال کار خلاف نیست و این زمینه را تنها ممکن است محیط ایجاد کند گرچه نکته ی ارثی بودن در ایجاد نیز قابل رد شدن نمی باشد.


بررسی های مربوط به آسیب شناسی نباید دارای محدودیت باشد.وقتی تدبر و تفکر وسیله ی اصلی در این بررسی ها باشد بدون شک مسائل بسیاری را رونمایی می کند.اگاهان به مسائل اجتماعی می دانند که در رفتار افراد و در واکنش های ان ها نکات ریزی نهفته است وجمع ضدین هم صادق و درست است.


ادم هایی که هم خشونت خواه هستند و هم محبت طلب را باید با کنگاش بیشری مورد توجه قرار دهند.در آسیب شناسی اجتماعی چنین نگرشی بسیار گره گشاست.باید سعی نمود تا موارد بسیاری که در ادامه مصادیق دخیل هستند را شناخت.از این نظر است که ابراز محبت برای کسانی که در حیات خود با کمبود مواجه شده اند بسیار مهم خواهد بود.


در دام محبت افتادن باعث کشیدن شدن فرد به مصادیق می گردد کما اینکه ادامه ی ان نیز عکس العمل همان ابتدایی ترین کار برای وابستگی است.جذابیت برای رفع کمبودهای شخصیتی با نرمی و لطافت انجام می گیرد.مصادیق نیز دارای نرمش و انعطاف در جذابیت هستند.


شرح:الکلیسم نوعی وابستگی فرد به انواع مشروباتی است که دارای میزان فراوانی الکل در درون ان هاست.در دنیای غرب استفاده از مشروبات امری طبیعی است.ان ها انواع مختلفی از این مشروبات را تولید می نمایند و رعایت میزان الکل را می نمایند.بنابراین کمتر دچار اختلالات مربوط به ان می شوند.


در این میان افرادی هستند که با نوشیدن مشروباتی که دارای الکل فراوان می باشند، دچار نوعی گیجی و از دست دادن تعادل می گردند.الکل موجود در مشروب ان ها به قدری فراوان است که بر مخچه ی ان ها تاثیر گذاشته و تعادل ان ها را به هم می زند.این نوع افراد در رفتار های بعد از نوشیدن متوجه ی واقعیات نمی شوند و دست به اقدامات خطرناکی می زنند.


انحرافات جنسی، ضربه زدن به دیگران، قتل، ی، چپاول، برهم زدن نظم، نا امنی، مزاحمت و آسیب رسانی تنها بخشی از این اثرات می باشد.نفوذ الکل در بدن با گذشت زمان به اندازه ای می رسد که فرد دچار اعتیاد به ان می گردد.گاه این حد به درجه ای می رسد که فرد الکل مستقیم را هم مورد استفاده قرار می دهد که در مواردبسیاری منجر به مرگ ان ها می شود.


درست است که میزان الکلیسم در دنیای امروز فراوان نیست اما وجود قلیل ان نیز دارای آسیب های اجتماعی است.در دنیای غرب این میزان فراوان است اما شامل تمامی خانواده ها نمی شود.افرادی خاص که دارای شرایطی مخصوص هستند و معمولا شرایط سنی بالایی دارند مبتلای به الکلیسم می شوند.


در دنیای جوانان این میزان ناچیز است.البته امری طبیعی است زیرا الکلیسم زمانی به وجود می اید که زمان استفاده ی از ان طولانی باشد.باشگاه های شبانه و مکان های مخصوص در غرب اغاز کننده ی عادت به الکلیسم می باشند.شدت الکلیسم برابر با مرگ می باشد.


علل:دلای فراوانی برای الکلیسم قابل ذکر است.یکی از این ها شکست افراد در زندگی روزمره است.کسانی که به دلایل بسیاری خود را شکست یافته می بینند، با افزایش الکل در مشروبات خود، از جهان احساسی خود فاصله می گیرند.ان ها از چاله به چاه می افتند زیرا توان مقابله با مشکلات را ندارند.


دومین دلیل عدم پای بندی به باورهای مذهبی است.در هیچ دینی استفاده از مشروبات مجاز شناخته نشده است.درست است که بعضی از کتب ان را انکار   و حرام بودن را کتمان می نمایند اما واقعیت این است که دین و مذهب با مشروب خواری میانه ی درستی ندارد.


سومین دلیلی که قابل ذکر است روحیه ی خوشگذرانی افراد است.بعضی از ادم ها با توجه به اینکه می دانند مشروب نوشیدن کار درستی نیست اما روحیه ی بی بند و باری را در خود هضم می نمایند و به دنبال دنیای به اصطلاح خوشی خود هستند.


دلیل دیگر را می توان در درامد زایی نیز دانست.معمولا افرادی که دارای ثروت فراوانی هستند دست به چنین کارهایی می زنند البته الکلیسم نمی شوند اما باعث می گردند تا دیگران به سمت ان تشویق شوند.مانند اینکه خود الکلیسم نمی شوند اما افراد فقیر و همسایگان دور دست با دیدن ان ها وارد در ان می گردند.از این موارد زیاد مشاهده شده است خصوصا وقتی که اضافه ی مشروبات برای ان ها مهیا باشد.


رفع:رفع الکلیسم دارای دو جنبه است.یکی درمانی است که مربوط به علم پزشکی می شود و دیگری قانونی است که مربوط به تصویب اییین نامه ها و دستورالعمل ها می گردد. در درمان باید پزشکان در باره ی کاهش تدریجی الکل و جایگزینی موادی سالم که همان اثر را داشته باشد اقدام نمایند.


البته بسیاری از پزشکان در این روند موفق عمل کرده اند و توانسته اند با تصمیمات درست و تجویز دارو الکلیسم را درمان نمایند.ان ها در گزارشات خود تدریجی عمل کردن و سم زدایی را بیان داشته اند.کاهش اثرات منفی الکل در بدن و پاک سازی سلول ها و خون از الکل هدف ان هابوده است.


در رابطه با قانوان نیز می توان به انواع موانع اشاره نمود.موانعی که بر سر راه الکلیسم ها نهاده می شود کار ان ها را بامشکل روبرو می سازد.


پیشگیری:به نظر می رسد که برای پیشگیری از الکلیسم بهترین کارها فرهنگی باشند.افراد باید از طریق اموزش و خصوصا رادیو و تلویزیون اگاهی های لازم را منتقل نمایند.نمایش زندگی الکلی ها در جهان و سرنوشت ان ها باعث درس گیری می گردد.


ایجاد انواع تفریحات سالم خصوصا ورزش که با الکلیسم مخالف است نیز توصیه می شود.افزایش باورهای دینی و تشکیل فعالیت های پاک مذهبی و ایجاد رابطه میان زندگی و تاریخ گذشتگان صالح نیز توصیه ی دیگری است که می توان به ان ها بسنده نمود.


تقبیح مشروب خواری و تاکید بر زندگی پاک و صمیمی و همکاری در جهت معرفی معضلات ناشی ار الکلیسم و ممنوعیت ورود ان به کشور و نیز مبارزه ی جدی با تولید کنندهگان خصوصا از دیدگاه جرایم دینی برای دیگران  اگاهی هایی را ایجاد می کند که در نهایت منجر به پیشگیری می گردد.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها